همه ما ممکن است در مقطعی از زندگی نسبت به شغلمان احساس بیانگیزگی کنیم. هر روز به محل کار میرویم، کارمان را انجام میدهیم اما از آن لذت نمیبریم. خودمان را از کار جدا میکنیم. برایش انرژی نمیگذاریم. جسممان آنجاست اما روحمان نه. حس میکنیم دیگر زنده نیستیم. درست مثل زامبیها، در حال حرکت اما مرده. این اتفاق ممکن است در هر سطحی بیفتد، از کارکنان گرفته تا مدیران ارشد. اکثر مقالات و توصیهها در رابطه با رفع بیانگیزگی، خطاب به مدیران و سازمانها هستند. کمتر مقالهای یافت…
آیا احساس بیانگیزگی در محیط کار، طبیعی است؟ اگر تازه وارد بازار کار شده باشید چطور؟ بیانگیزگی، به شکلهای مختلف نمود پیدا میکند. مثل پشت گوش انداختن پروژهای که به شما محول شده، غیبت در جلسات و اگر شدید باشد به صورت رویاپردازی برای استعفا. بیانگیزگی در سالهای اولیه اشتغال میتواند یک فرصت تلقی شود چون آن دوران، بهترین زمان است که ببینیم چه چیزهایی در ما انگیزه ایجاد میکنند و چه چیزهایی نه. انگیزه یک علت است. وقتی در شغل خود احساس انگیزه نمیکنید، یعنی دلیلی برای رفتن به سرکار…