فضیلت‌های یک معیار ناقص

در آن زمان، بوتان کشوری فقیر بود. اکنون با گذشت بیش از ۵۰سال، این کشور همچنان از نظر سرانه تولید ناخالص داخلی (GDP) یعنی شاخصی که ارزش دلاری کالاها و خدمات تولید شده به ازای هر نفر را نشان می‌دهد در رده‌های انتهایی جدول جهانی قرار دارد.

امید به زندگی در بوتان امروز به ۷۳سال رسیده است؛ اگرچه این رقم نسبت به ۵۱سال در سال۱۹۷۲ رشد داشته، اما همچنان صرفا در حد میانگین جهانی است. هم‌زمان، سیاستمداران این کشور نگران موج بی‌سابقه مهاجرت شهروندانی هستند که اغلب برای یافتن فرصت‌های اقتصادی بهتر، کشور را ترک می‌کنند. اگرچه نظرسنجی‌های داخلی بوتان از افزایش شادی ملی از سال۲۰۱۰ حکایت دارد، اما پیمایش‌های استاندارد بین‌المللی نشان می‌دهند که سطح رضایت و شادی خوداظهاری مردم در این کشور کاهش یافته است.

در سوی دیگر ماجرا، کره‌جنوبی مسیری کاملا متفاوت را برگزید. در سال۱۹۶۱، ژنرال پارک چونگ-هی قدرت را در کشوری به دست گرفت که سرانه تولید ناخالص داخلی آن حدود ۹۳دلار بود؛ رقمی که حتی از بوتان آن زمان نیز کمتر بود. هدف او نوسازی بود یعنی ایجاد صنایع، قطع وابستگی به کمک‌های ایالات متحده و صادرات رقابتی کالا به بازارهای جهانی. دولت او برای رصد پیشرفت، برنامه‌های توسعه اقتصادی پنج‌ساله‌ای را تدوین کرد که اهداف آن مشخصا با شاخص رشد اقتصادی سنجیده می‌شد.

اگرچه داده دقیقی از سطح شادی مردم کره‌جنوبی در آن دوران در دست نیست، اما سایر شاخص‌ها از بهبود چشم‌گیر کیفیت زندگی حکایت دارند. امید به زندگی از ۵۴ سال در ۱۹۶۰ به ۶۶ سال در ۱۹۸۰ و امروز به ۸۳ سال رسیده است؛ یعنی یک دهه بیشتر از بوتان. مرگ‌ومیر نوزادان حدود ۹۷ درصد کاهش یافت. کشوری که روزگاری ویرانه جنگ و وابسته به کمک‌های خارجی بود، اکنون به چهاردهمین اقتصاد بزرگ جهان بدل شده و سرانه تولید ناخالص داخلی آن از ۳۰ هزار دلار فراتر رفته است. برنامه‌های پنج‌ساله از GDP برای سنجش پیشرفت بهره بردند و اعداد GDP نیز تحولی حقیقی را ثبت کردند.

این مقایسه، اهمیت راهبردی GDP را آشکار می‌سازد. بوتان به صراحت شادی را بر رشد اقتصادی مقدم دانست، اما شادی در این کشور تنها رشدی ناچیز داشت و مردم از بهبودهای گسترده در استانداردهای زندگی بی‌بهره ماندند. کره‌جنوبی اما اهداف توسعه‌ای ملموس را دنبال کرد، GDP را ملاک سنجش قرار داد و در تحول اقتصادی کامیاب شد. جالب آنکه با وجود عدم اولویت‌بخشی به شاخص‌های شادی، کره‌جنوبی در نظرسنجی‌های شادی خوداظهاری، پیوسته جایگاهی بالاتر از بوتان دارد.

امروزه، اقتصاددانان، روزنامه‌نگاران و حتی چهره‌هایی نظیر ایلان ماسک، حملات تندی را متوجه GDP می‌کنند و استدلالشان این است که این شاخص، آنچه را که واقعا اهمیت دارد، نمی‌سنجد. منتقدان شیفته پیشنهاد جایگزین‌هایی نظیر شاخص‌های شادی، رفاه و پایداری هستند. با این حال، تمامی این نقدها از یک خطای مشترک رنج می‌برند درست است که GDP معیار کاملی برای سنجش «شکوفایی انسانی» نیست، اما به‌طور قابل‌اتکایی نشان می‌دهد که آیا اقتصاد شما حقیقتا در حال توسعه است یا خیر؛ و توسعه اقتصادی همان زیربنایی است که پیشرفت در بسیاری از اهداف دیگر را ممکن می‌سازد.

آنچه تولید ناخالص داخلی (GDP) می‌سنجد

برای درک اینکه چرا GDP همچنان غیرقابل جایگزین است، باید ماهیت آن را شناخت. GDP نوعی حسابداری ملی یا کارنامه‌ای است که تمامی فعالیت‌های اقتصادی یک کشور را رصد می‌کند؛ چیزی شبیه به صورت‌های مالی یک شرکت که درآمدها و هزینه‌ها را ثبت می‌کند.

در اوایل دهه ۱۹۳۰، کنگره آمریکا از سایمون کوزنتس، اقتصاددان برجسته، خواست تا نخستین حساب ملی را تدوین کند. دولت نیاز داشت بداند آیا اقتصاد پس از آغاز رکود بزرگ در حال احیاست؟ و اگر بله، با چه سرعتی و به چه میزانی؟

پیش از آن، سیاستگذاران تنها به شاخص‌های قیمت و آمار تولید دسترسی داشتند و فاقد معیاری جامع برای فعالیت اقتصادی بودند. خلق چنین معیاری نیازمند آن بود که کوزنتس مجموعه‌ای از چالش‌های مفهومی و عملی را حل کند: چگونه‌ میلیون‌ها تراکنش در صنایع مختلف را تجمیع کند؟ چگونه از احتساب مضاعف (Double-counting) در زنجیره خریدوفروش بین بنگاه‌ها جلوگیری کند؟ و چگونه از کسب‌وکارهایی که هرگز چنین آماری را گزارش نکرده بودند، داده جمع‌آوری کند؟ کوزنتس سرانجام چنین معیاری را به آنها ارائه داد.

اگرچه تاریخچه GDP جذاب است، اما آنچه برای انسان امروزی اهمیت دارد، معنای این عدد است. GDP عبارت است از: ارزش بازاری کل کالاها و خدمات نهایی تولید شده در داخل یک کشور در یک بازه زمانی مشخص. تک‌تک این کلمات بار معنایی دارند. بیایید آنها را مرور کنیم:

عبارت «ارزش بازاری» بدان معناست که مبنای محاسبه، قیمتی است که کالاها و خدمات واقعا با آن معامله می‌شوند. در این سنجش، یک خودروی ۵۰ هزار دلاری، پنجاه هزار برابر یک نوشابه یک دلاری وزن دارد. قید «نهایی» برای جلوگیری از احتساب مضاعف است؛ اگر شرکت فورد برای ساخت کامیون از شرکت فولاد آمریکا (US Steel) فولاد بخرد، GDP تنها قیمت فروش کامیون را محاسبه می‌کند، نه جمع قیمت فولاد و کامیون را؛ چراکه ارزش فولاد در قیمت نهایی کامیون مستتر است و چون صحبت از تولید ناخالص «داخلی» است، تنها چیزهایی محاسبه می‌شوند که در داخل مرزهای کشور تولید شده‌اند، نه آنچه مردم خریداری کرده‌اند (که ممکن است وارداتی باشد).

قید «کل» نیز برای این است که ما نمی‌خواهیم فقط بخشی از اقتصاد (مثلا تولید کارخانه‌ای) را ببینیم. در عمل، برای رسیدن به ارزش کل، باید دسته‌های مختلف اقتصادی را با هم جمع زد؛ از مواد غذایی و نرم‌افزار گرفته تا صادرات خالص (صادرات منهای واردات).

این درست شبیه بودجه شخصی شماست که نشان می‌دهد آیا بیشتر برای مسکن هزینه می‌کنید یا سرگرمی. این دسته‌بندی‌ها به تفکیک محل فعالیت اقتصادی کمک می‌کنند، اما خود GDP نیستند؛ GDP حاصل‌جمع نهایی است. بر این اساس، برخی انتقادات در واقع نقد به نحوه تفسیر اجزای خاص آن در گفتمان عمومی است، نه نقد به ماهیت خود GDP.

آنچه GDP نادیده می‌گیرد نیز کاملا عیان است. این شاخص برای سنجش «تولید بازاری» طراحی شده است، بنابراین کار بدون دستمزد را نمی‌شمارد. اگر برای خانواده‌تان شام بپزید، در GDP لحاظ نمی‌شود؛ اما اگر کسی را استخدام کنید تا برایتان آشپزی کند، محاسبه خواهد شد. هزینه بازسازی پس از توفان به GDP می‌افزاید، حتی اگر خود توفان ثروت را نابود کرده باشد. علاوه بر این، هزینه‌های زیست‌محیطی در آن غایب‌اند. اگرچه از هزینه کربن صحبت می‌شود، اما چون معمولا کسی عملا قیمتی برای آن نمی‌پردازد، در حساب‌وکتاب جایی ندارد.

GDP توزیع درآمد را نمی‌سنجد و تفاوتی میان فعالیت‌های رفاهی (مانند سینما رفتن) و فعالیت‌های ناشی از اجبار و مشکل (مانند خرید قفل جدید به دلیل افزایش جرم) قائل نیست. هیچ‌یک از این موارد جامانده، پنهان یا جنجالی نیستند؛ بلکه خاصیت ذاتی این ابزارند.

نقدهای وارده بر GDP

انتقادات به GDP از زوایای مختلفی مطرح می‌شود. نخستین دسته مربوط به چیستی چیزی است که اندازه گرفته می‌شود. برای مثال، در سال ۲۰۰۹، «کمیسیون سنجش عملکرد اقتصادی و پیشرفت اجتماعی» به رهبری جوزف استیگلیتز، برنده نوبل اقتصاد، استدلال کرد: «آنچه می‌سنجیم بر آنچه انجام می‌دهیم اثر می‌گذارد؛ و اگر سنجه‌های ما معیوب باشند، تصمیمات نیز منحرف خواهند شد.» از دیدگاه کمیسیون، چون GDP برخی موارد را نادیده می‌گیرد، معیاری ناقص است.

اما این نقد، GDP را با استانداردی قضاوت می‌کند که هرگز برای آن طراحی نشده و هیچ‌کس هم ادعای آن را نداشته است. هیچ سنجه‌ای همه‌چیز‌دان نیست. خود کوزنتس در سال۱۹۳۴ به کنگره هشدار داد که «رفاه یک ملت را به دشواری می‌توان از سنجش درآمد ملی استنباط کرد.» خالقان GDP می‌دانستند چه می‌سازند و آن معیاری برای تولید بازاری است، نه سنجه‌ای برای شکوفایی انسانی.

خط نقد دیگر که استیگلیتز در جای دیگر مطرح کرده، این است که تمرکز بر GDP سیاستگذاران را مادی‌گرا می‌کند و باعث می‌شود از سیاست‌های بهبود سلامت، آموزش، برابری ثروت و محیط‌زیست غافل شوند. دیوید پیلینگ، روزنامه‌نگار، نیز در کتاب توهم رشد استدلال می‌کند که وسواس ما روی رشد GDP می‌تواند سیاست‌های مخربی را توجیه کند که به تخریب محیط‌زیست و افزایش نابرابری می‌انجامند.

با این حال، نوک پیکان این انتقادات بیشتر متوجه سیاستمدارانی است که روی GDP تمرکز کرده‌اند تا خود این ابزار اندازه‌گیری. منتقدان طوری وانمود می‌کنند که گویی کشف کرده‌اند ما به معیارهای متعدد نیاز داریم؛ درحالی‌که هیچ کشوری تاکنون صرفا بر اساس رشد GDP تصمیم‌گیری نکرده است. دولت‌ها همواره به مسائل دیگر نیز توجه دارند.

در نهایت، حتی کمیسیون خود استیگلیتز نیز توصیه کرد که GDP به عنوان بخشی از یک گروه گسترده‌تر از شاخص‌ها حفظ شود. پیلینگ نیز پس از فهرست کردن محدودیت‌های GDP نتیجه می‌گیرد که این شاخص «قطعا نباید کنار گذاشته شود».

دستاوردهای جانبی که GDP بازتاب می‌دهد

GDP بی‌دلیل صاحب‌وزن نشده است؛ با وجود دامنه محدودش، تقریبا با هر نتیجه‌ای که برای مردم اهمیت دارد، همبستگی نزدیک دارد.

برای مثال، مردم در کشورهایی با سرانه GDP بالاتر، عمر طولانی‌تری دارند. اگرچه مخالفان گاهی به موارد نادر و گزینشی اشاره می‌کنند (مانند نیوزیلند که GDP کمتری نسبت به آمریکا دارد اما امید به زندگی در آن بالاتر است) اما قاعده کلی چنین نیست.

سرانه GDP بالاتر همچنین با مرگ‌ومیر کمتر نوزادان، سطح تحصیلات بالاتر، فقر مطلق کمتر و شادی خوداظهاری بیشتر همبستگی دارد. نکته آخر شایان تاکید است که رضایت از زندگی که معیار اصلی در «گزارش جهانی شادی» و شاخص‌های رفاهی مشابه است و منتقدان اغلب آن را جایگزین GDP می‌دانند، خودش همبستگی شدیدی با GDP دارد.

شاید تنها استثنای نزدیک، کیفیت محیط‌زیست باشد که رابطه‌ای به شکل Uمعکوس با GDP دارد. آلودگی در مراحل اولیه رشد اقتصادی افزایش می‌یابد؛ اما با ثروتمند شدن کشورها و سرمایه‌گذاری در فناوری‌های پاک و حفاظت از محیط‌زیست، کاهش می‌یابد. در کشورهای ثروتمندی مانند ایالات متحده، GDP بالاتر با بهبود کیفیت محیط‌زیست همبستگی دارد.

این همبستگی‌ها منطقی‌اند. تولید اقتصادی، زیربنای بسیاری از چیزهایی است که برایمان مهم است. بدون ظرفیت اقتصادی برای پرداخت هزینه‌ها، نمی‌توان به مراقبت‌های بهداشتی فراگیر دست یافت. بدون منابع مالی، نمی‌توان آموزش را تامین کرد، زیرساخت ساخت یا از محیط‌زیست محافظت کرد و GDP با نشان دادن حجم فعالیت‌های فعلی، به شما می‌گوید چقدر «ظرفیت خلق منابع» دارید.

مزایای عملیاتی و کاربردی GDP

این همبستگی‌ها جذابیت GDP را توضیح می‌دهند، اما دلیل بی‌رقیب بودن آن را روشن نمی‌کنند. چرا تقریبا تمام کشورها برآوردهای GDP را به‌صورت فصلی منتشر می‌کنند؟ چرا بازارها و سیاستگذاران با آن به‌عنوان مهم‌ترین نشانگر اقتصادی برخورد می‌کنند؟ پاسخ ساده است. GDP مزایای عملیاتی دارد که هیچ سنجه جایگزینی توانایی رقابت با آن را ندارد.

مهم‌ترین مزیت، به‌هنگام بودن است. در ایالات متحده، اداره تحلیل اقتصادی (BEA) برآوردهای اولیه GDP را حدودا یک ماه پس از پایان هر فصل منتشر می‌کند. این گزارش‌دهی متواتر به دولت‌ها اجازه می‌دهد رکودها را در نطفه شناسایی کرده و سیاست‌ها را تعدیل کنند؛ همان کاری که آرزو داشتند در دوران رکود بزرگ انجام دهند.

در مقابل، آخرین داده‌های «شادی ملی» بوتان مربوط به سال ۲۰۲۲ است. شاید با بودجه بیشتر بتوان این روند را تسریع کرد، اما بعید می‌دانم دانستن اینکه شاخص شادی از تیر تا مرداد از ۰.۷۶ به ۰.۷۷ رسیده است، کمکی به بانک مرکزی بوتان در تعیین نرخ بهره بکند. اهمیت داده‌های دقیق و به‌روز در اشتباهات سیاستی دهه۱۹۷۰ به دردناک‌ترین شکل ممکن آشکار شد. آتاناسیوس اورفانیدس، اقتصاددان، مستند کرده است که داده‌های معیوب GDP باعث شد فدرال‌رزرو تصور کند اقتصاد بسیار پایین‌تر از ظرفیت واقعی خود کار می‌کند. در نتیجه، سیاست‌هایی اتخاذ شد که تورم را شتاب بخشید.

از آن زمان، نهادهای آماری بهبودهای شگرفی ایجاد کرده‌اند. برآوردهای اولیه سریع‌تر و با خطای کمتری نسبت به دهه۷۰ ارائه می‌شوند. سیاستگذاران چنان تشنه‌ داده‌های به‌هنگام هستند که فدرال‌رزرو آتلانتا مدل GDPNow را خلق کرد تا برآوردهای لحظه‌ای از رشد را ارائه دهد.

با توجه به تلاش‌های جهانی برای بهبود سنجش GDP، ما اکنون معیاری برای مقایسه در طول زمان و مکان داریم. اگرچه قابلیت اطمینان آمار کشورها متفاوت است (مثلا آمار چین همواره مورد تردید است)، اما می‌توانیم اقتصادها را فراتر از مرزها و حتی در طول قرن‌ها مقایسه کنیم تا الگوهای رشد بلندمدت را درک کنیم.

آیا شرایطی وجود دارد که افزایش GDP با سایر اهداف در تضاد باشد؟ قطعا. بده‌بستان‌هایی (Trade-offs) وجود دارد، اما نباید گرفتار تضادهای خیالی شد. برای یک دونده ماهر، تمرین برای دوی ۵۰۰۰متر ممکن است رکورد ماراتنش را ضعیف کند؛ اما این فقط برای نخبگانی است که برای رویدادی خاص بهینه‌سازی می‌کنند. برای اکثر مردم، تضاد واقعی وجود ندارد. برای بیشتر کشورها و در بیشتر تصمیمات سیاستی، آنچه نیاز داریم ساختن ظرفیت مولد است و افزایش GDP نشان می‌دهد آیا در این راه موفق بوده‌ایم یا خیر. تمام نتایج مطلوب با هم حرکت می‌کنند. بحث و جدل بر سر تضادهای جزئی میان GDP و سنجه‌های جایگزین، در حقیقت نادیده گرفتن اصل ماجراست.

* اقتصاددان