بهترین اشتباههای کسبوکار
افسانهها و مربیان: بیل گراس
یکی از موسسان شرکت مدیریت سرمایهگذاری پاسیفیک (پیمکو).
صندوق پیمکو ( یا توتال ریترن فاند که یک صندوق سرمایهگذاری مشترک است) بزرگترین صندوق سرمایهگذاری اوراق قرضه در جهان است.
مترجم: زهره سحابی
یکی از موسسان شرکت مدیریت سرمایهگذاری پاسیفیک (پیمکو).
صندوق پیمکو ( یا توتال ریترن فاند که یک صندوق سرمایهگذاری مشترک است) بزرگترین صندوق سرمایهگذاری اوراق قرضه در جهان است. منتخب اعضای تیم پیمکو، به عنوان «مدیر درآمد ثابت سال» (۲۰۰۷، ۲۰۰۰، ۱۹۹۸).
یک فرد عامی چیز زیادی درباره اوراق قرضه نمیداند. این اوراق میتواند بخش محافظهکارانه بودجه بازنشستگی او را تامین کند، قرضنامهای که تعهد میکند به او درصد مشخصی در طی سال بپردازد. مفید است، اما شاید کسالتبار هم باشد.
اما بیل گراس عامی نیست. برای او اوراق قرضه به همان اندازه شرطبندیای هیجانانگیز و جالب است که او در برههای از زندگی خود ۱۶ ساعت در روز را صرف آن میکرد. درسهایی که او در اینجا آموخت به او نشان داد که چگونه بزرگترین صندوق قرضه در جهان را، به نام صندوق بهره کلی پیمکو، مدیریت کند.
بازی و شرطبندی به من درکی از ریسک و پاداش داد که دیگر هر روز این درس همراه من است.
این تجربه بخشی از تحصیل و آموزش بیل گراس به عنوان یک شخص و همچنین یک مدیر پولی بود.
موسس پیمکو متواضعانه کار را شروع کرد. او در میدلتاون به دنیا آمد و قبل از آن که در اواسط دهه ۶۰ وارد نیروی دریایی شود، از دانشگاه دوک با مدرک روانشناسی فارغالتحصیل شد. «من از ارتش بیرون آمدم و به دانشگاه یو سی ال ای رفتم تا مدرک
ام بی ای بگیرم و سپس تلاش کردم تا به عنوان یک مدیر پرتفولیوی سهام، شغلی دست و پا کنم. ناموفق بودم، نتوانستم کاری از پیش ببرم. هیچ کس مرا نمیخواست. اما با این شرکت که صندوق مشترک پاسیفیک نامیده میشد ارتباط برقرار کردم، شرکت قرار بود یک زیرمجموعه کوچک به نام پیمکو تاسیس کند که صندوق مشترک ۵ میلیون دلاری را برای شرکتهای نماینده بیمه عمر مدیریت میکرد. بنابراین فرصتی به دست آمد.»
اکنون او مدیر پرتفولیوی «توتال ریترن فاند» است که حدودا ۲۰۰ میلیارد دلار تحت مدیریت خود دارد و آن زیرمجموعه کوچک که پیمکو نامیده میشد و او در تاسیس آن مشارکت کرد، اکنون ۱۲۰۰ فرد را به استخدام خود در آورده است و تقریبا سه چهارم یک تریلیون دلار را مدیریت میکند. خود او نیز شخصا در لیست فوربز به عنوان یکی از پولدارترین افراد در دنیا شناخته میشود. همه اینها با ۵۰ دلار در جیب و سفر به باهاما در تعطیلات بهاری شروع شد.
او میخندد: خود را آنجا دید با ۵۰ دلار در جیب و «با هدف هیچ کاری جز خوشگذرانی». اما فکر کرد میتواند با پولش کار کند. «ساده به نظر میرسید و شاید میتوانستم پولم را دو برابر کنم». اما این اتفاق نیفتاد. اما شاید این اولین قدم جدی او به سوی میلیاردر شدن بود.
بهترین اشتباه بیل گراس از زبان خود او
من شاید برای ۵ دقیقه نشستم و بعد از این ۵ دقیقه همه پول من رفته بود. دیگر حتی یک سکه هم در بساطم نبود و از دوستانم برای رفع تشنگی هم گدایی میکردم.
به دوک برگشتم و آنجا با اتومبیل تصادف کردم. بخشی از جمجمه ام آسیب دید. بخش اعظم ترم دوم سال آخر را برای جراحی پلاستیک در بیمارستان به سر بردم.
معلوم شد که در بیمارستان کتابخانهای بود که کتابی داشت. این کتاب راه برنده شدن در شرطبندی را نشان میداد. با یادآوری آن ۵۰ دلار و برای صرف زمان بهبود پس از جراحی، کتاب را در چند ماه زیر و رو کردم. در این ماهها از سیستم شرطبندی سر درآوردم. هزاران بار با حریف خیالی بازی کردم، مبالغ مطمئنی را میگفتم که کتاب پیشنهاد داده بود.
زمانی که فارغالتحصیل شدم، در شرطبندی به درآمدزایی رسیده بودم. ۴ ماه فاصله بین فارغالتحصیلی و معرفی خود به نیروی دریایی وقت داشتم من برای ملوانی در نیروی دریایی ثبتنام کردم تا کارم به خدمت سربازی نکشد. بنابراین ۴ ماه خالی داشتم تا هیچ کار نکنم.
۲۰۰ دلاری را که والدینم برایم فراهم کردند برداشتم.
بالاخره با ۲۰۰ دلار در جیبم به نوادا رسیدم و همه ۴ ماهم را هفت روز هفته شرطبندی کردم. هیچ دوستی نداشتم که در این سفر همراهی ام کند. من در یک هتل به ازای شبی ۶ دلار زندگی میکردم، بیدار میشدم، شرطبندی میکردم و ۱۶ ساعت بعد به خواب میرفتم و الی آخر.
نتیجه اینکه ۲۰۰ دلار من ۱۰۰۰۰ دلار شد. بسیار تاثیرگذار بود، اما وقتی تعداد دلارها را به تعداد ساعتها تقسیم کردم، معلوم شد که درآمد من ۵ دلار در ساعت بوده است، که نشان میداد همه چیز به چشمانداز تو بستگی دارد. اما نکته اینجا است که من برنده شدم، بر سیستم چیره شدم و از احتمالات به نفع خودم بهره بردم، دقیقا برعکس آنچه که پیشتر اتفاق افتاد؛ آن موقع که هیچ چیز نمیدانستم و هر چه داشتم در چند دقیقه باختم.
تجربه باهاما، اگر اشتباه تلقی شود و تجربه نوادا، اگر موفقیت باشد، من را به اینجا کشاند که فکر کنم باید چه کنم اگر بخواهم تکنیکهای مشابهی را در کارم مورد استفاده قرار دهم؟ تکنیکهایی از قبیل محاسبات ریاضیاتی، احتمال، محاسبه ریسک، برای گرفتن پول از کسی دیگر. البته سه سال در نیروی دریایی وقت داشتم تا در این باره فکر کنم.
گرچه رشته من در دوک روانشناسی بود، آنچه که میخواستم پس از دوره نیروی دریایی انجام دهم، بدل شدن به یک مدیر سرمایهگذاری و مدیریت صندوقهای مشترک بود، صندوقها آن زمان به معنای سبد سهام بود؛ زیرا در آن زمان اوراق قرضه حتی در ذهن هیچکس محقق نشده بود.
وقتی از نیروی دریایی بیرون آمدم، رفتم تا یک مدیر پرتفولیو، یا مدیر صندوق مشترک شوم و این دقیقا تکنیکی بود که میتوانستم برای دستیابی به موفقیت به کار بگیرم.
بنابراین اشتباه اولیه من در باهاما، مرا به نوادایی کشاند که به نوبه خود مرا رهسپار تحصیلات ارشدی کرد، که در نهایت به شغلی در شرکت پاسیفیکی ختم شد که پیمکو را به من معرفی کرد؛ پیمکویی که مرا به بازار اوراق قرضه رهنمون ساخت که در اوایل دهه ۱۹۷۰ در حال رشد بود. اوراق قرضه به تدریج برای معامله استفاده شد، و من دقیقا آن وسط بودم، در مکانی درست، در زمان درست.
صندوق پاسیفیک یک شرکت بیمه عمر بود و کاملا کوچک. اوراق قرضه اش بسیار بیشتر از سهامش بود. بنابراین من پیمکو را در جهت مدیریت اوراق قرضه هدایت کردم. و تاریخ من اینگونه رقم خورد.
چرا به خاطر از دست دادن ۵۰ دلار ناقابل آنقدر تحت تاثیر قرار گرفتید؟
برای اینکه من از شکست متنفرم. متنفرم از اینکه احمقانه ببازم. میدانم که باید بیشتر میدانستم و بهتر عمل میکردم.
وقتی آن کتاب را به دست آوردم، فکر کردم اگر این کتاب راست باشد، من سیستم را شکست خواهم داد به جای اینکه سیستم من را زمین بزند.
اما این بازیها چه ربطی به مدیریت پول دارد؟
تقریبا کاملا به هم مربوط است. کتاب بر اساس نوعی محاسبه بود که سیستم کِلی نامیده میشد که پیش زمینه متدولوژی بلکشولز برای آپشن بود، متدولوژیای که در دهه ۷۰ و ۸۰ بسیار مورد استفاده قرار گرفت و موجب شد که جایزه نوبل به بلک و شولز
تعلق بگیرد.
سیستم تورپ نوعی تئوری مدیریت ریسک بود. محاسبه کلی فرم خامی از تئوری آپشن بود. در یو سی ال ای، تز کارشناسی ارشد خود را روی متدولوژی کلی برداشتم که برای محاسبه ریسک اوراق قرضه قابل تبدیل بر حسب معاملات ریسک سهام استفاده میشد. بنابراین من مبانی ریسک را بر حسب پاداش آموختم. پس وقتی پولی به دست آوردم که قرار بود در بازار قرضه مدیریت کنم، من یک پایه اساسی قوی داشتم که بر اساس آن میدانستم چقدر پول را میتوانم در یک بخش یا شرکت خاص سرمایهگذاری کنم و در پرتفولیوی خود چقدر ریسک میتوانم تحمل کنم.
این بازیها به من درکی از ریسک و پاداش داد که هنوز هم با خود دارم.
اگر قرار است کاری انجام دهید، اطمینان حاصل کنید که نه فقط قوانین، بلکه احتمالات برد و باخت را نیز میدانید، چیزی که من در جوانی هیچ چیز در موردش نمیدانستم.
ارسال نظر