حاشیه نگاری سفر به تفلیس - ۱۱ آبان ۹۱
منوچهر دینپرست
شهر آب و هوای خوب و زیبایی داشت، زیبایی به این دلیل میگویم که ذرات کشنده و زشت در هوا معلق نبود. خاصیت جغرافیایی این شهر توانسته بود پتانسیل خوبی برای یک زندگی راحت برای مردمی که از دوران کمونیستی رها شده بودند، آماده سازد. تفلیسی که اواخر قرن ۱۹ از ایران جدا شد و تحت قیومیت روسها قرار گرفت، تا زمان فروپاشی شوروی در دو محور حرکت کرد: در این مدت سعی شد فرهنگ ایرانی و اسلامی از این شهر زدوده شود و دیگر اینکه شهر به سمت ساختوسازهای روسی و آپارتمانهایی که هم اکنون با بیش از ۵۰ سال قدمت قابل سکونت هستند، حرکت کند، اما روحیه کمونیستی و تنپروری و رخوت را هنوز هم میتوان در میان گرجیها دید.
شهر آب و هوای خوب و زیبایی داشت، زیبایی به این دلیل میگویم که ذرات کشنده و زشت در هوا معلق نبود. خاصیت جغرافیایی این شهر توانسته بود پتانسیل خوبی برای یک زندگی راحت برای مردمی که از دوران کمونیستی رها شده بودند، آماده سازد. تفلیسی که اواخر قرن ۱۹ از ایران جدا شد و تحت قیومیت روسها قرار گرفت، تا زمان فروپاشی شوروی در دو محور حرکت کرد: در این مدت سعی شد فرهنگ ایرانی و اسلامی از این شهر زدوده شود و دیگر اینکه شهر به سمت ساختوسازهای روسی و آپارتمانهایی که هم اکنون با بیش از ۵۰ سال قدمت قابل سکونت هستند، حرکت کند، اما روحیه کمونیستی و تنپروری و رخوت را هنوز هم میتوان در میان گرجیها دید.
منوچهر دینپرست
شهر آب و هوای خوب و زیبایی داشت، زیبایی به این دلیل میگویم که ذرات کشنده و زشت در هوا معلق نبود. خاصیت جغرافیایی این شهر توانسته بود پتانسیل خوبی برای یک زندگی راحت برای مردمی که از دوران کمونیستی رها شده بودند، آماده سازد. تفلیسی که اواخر قرن ۱۹ از ایران جدا شد و تحت قیومیت روسها قرار گرفت، تا زمان فروپاشی شوروی در دو محور حرکت کرد: در این مدت سعی شد فرهنگ ایرانی و اسلامی از این شهر زدوده شود و دیگر اینکه شهر به سمت ساختوسازهای روسی و آپارتمانهایی که هم اکنون با بیش از ۵۰ سال قدمت قابل سکونت هستند، حرکت کند، اما روحیه کمونیستی و تنپروری و رخوت را هنوز هم میتوان در میان گرجیها دید. آنها آهسته و بدون سروصدا و بیدغدغه راه میروند، صبح ساعت ۹ الی ۱۰ شروع به کار میکنند و عصرها به خانه برمیگردند؛ شبها را نیز در مکانهای تفریحی به عیش و خوشگذرانی میپردازند. این زندگی معمولی یک شهروند تفلیسی است.
اما همه چیز را میتوان در این مورد خلاصه کرد؟ بله گویی که مردم این شهر توانستهاند در جریان ناملایمات و جریانهای اقتصادی چند ساله که گریبانگیر مردم جهان شده، با پشتوانه سالها ریاضت کمونیستی به کم قناعت کنند و آن را فضیلتی برای رهایی از ناملایمات بدانند. تفلیس که پایتخت گرجستان است، به اماکن تفریحیای که اغلب طبیعی هستند، بیشتر توجه کرده است. گردشگرانی که از دیدن استانبول خسته میشوند، سفری به تفلیس میکنند و پس از چند ساعت به بندر باتومی میروند تا از دریای آن لذت ببرند. اما شهری که قدمتی پنج هزار ساله دارد، فرهنگ و تمدنش به کجا رفته است؟ آیا تفلیس میتواند برای خود فرهنگ و تمدنی داشته باشد تا مجبور نشود مانند بادکوبه به اجرای یوروویژن روی بیاورد؟ گرجیها از بقایای کمونیستی استفاده میکنند، فرهنگ ایرانی را در موزهها جای دادهاند و از غرب برای اقتصاد و تولید بهره میگیرند، اقتصادی شبیه اقتصاد لیبرال غرب که محور اصلی آن مصرف است، اما به شیوه گرجی که با قناعت کمونیستی همراه است.
کتابفروشی در تفلیس معدود است، تیراژ کتاب نیز کم است. دکههای روزنامه و مجله فروشی یکدست و شبیه هم اند. فروشندهها اغلب لباس و کلاه قرمز دارند و برخی با چرخ دستی روزنامه میفروشند. از یکی از دوستانم که به زبان گرجی مسلط است از وضع روزنامهها در این کشور پرسیدم و او به من گفت به لحاظ کمیت متنوعاند اما به لحاظ کیفیت اکثرا شبیه یکدیگرند. این شباهت از سر ترس و سانسور نیست، بلکه مردم دیگر تمایل ندارند به سیاست روی آورند. اما پیروزی حزب رقیب ساکاشویلی، رییسجمهور پییشین نشان داد که سیاست را بیشتر به منزله رفاه میبینند و آن را برای زندگی راحت میخواهند. چندان برایشان مهم نیست چه کسی بر کرسی سیاست است، بلکه مهم این است که چه کسی میتواند رفاه بیشتری برای آنها بیاورد. مردم گرجستان گویی به یک زندگی عادی عادت کردهاند، از سر خوشی در کافهها مینشینند و سیگار دود میکنند. سیگار کشیدن را از بقایای دوران کمونیستی میدانند، اما این سیگارها امروز برای خندیدن دود میشود. از این روست که کافههای زیبا و دلفریب خیابان تاریخی روستا گردشگران را به خود جذب میکند. تفلیس شهری بدون حاشیه است که بر آن اصل شادخواری حکومت میکند. این شهر برای ایرانیانی که قصد زندگی در ایران را ندارند اما دوست دارند نزدیک وطنشان باشند، به ماوایی تبدیل شده که اغلب آنها را به خود جذب میکند. اما ایرانیان تفلیسی گویا ناخودآگاه در این زیستن شادخوارانه هضم و مسخ شدهاند. آنها به این روند ادامه میدهند تا ببینند آینده چه بر سرآنها خواهد آورد!
شهر آب و هوای خوب و زیبایی داشت، زیبایی به این دلیل میگویم که ذرات کشنده و زشت در هوا معلق نبود. خاصیت جغرافیایی این شهر توانسته بود پتانسیل خوبی برای یک زندگی راحت برای مردمی که از دوران کمونیستی رها شده بودند، آماده سازد. تفلیسی که اواخر قرن ۱۹ از ایران جدا شد و تحت قیومیت روسها قرار گرفت، تا زمان فروپاشی شوروی در دو محور حرکت کرد: در این مدت سعی شد فرهنگ ایرانی و اسلامی از این شهر زدوده شود و دیگر اینکه شهر به سمت ساختوسازهای روسی و آپارتمانهایی که هم اکنون با بیش از ۵۰ سال قدمت قابل سکونت هستند، حرکت کند، اما روحیه کمونیستی و تنپروری و رخوت را هنوز هم میتوان در میان گرجیها دید. آنها آهسته و بدون سروصدا و بیدغدغه راه میروند، صبح ساعت ۹ الی ۱۰ شروع به کار میکنند و عصرها به خانه برمیگردند؛ شبها را نیز در مکانهای تفریحی به عیش و خوشگذرانی میپردازند. این زندگی معمولی یک شهروند تفلیسی است.
اما همه چیز را میتوان در این مورد خلاصه کرد؟ بله گویی که مردم این شهر توانستهاند در جریان ناملایمات و جریانهای اقتصادی چند ساله که گریبانگیر مردم جهان شده، با پشتوانه سالها ریاضت کمونیستی به کم قناعت کنند و آن را فضیلتی برای رهایی از ناملایمات بدانند. تفلیس که پایتخت گرجستان است، به اماکن تفریحیای که اغلب طبیعی هستند، بیشتر توجه کرده است. گردشگرانی که از دیدن استانبول خسته میشوند، سفری به تفلیس میکنند و پس از چند ساعت به بندر باتومی میروند تا از دریای آن لذت ببرند. اما شهری که قدمتی پنج هزار ساله دارد، فرهنگ و تمدنش به کجا رفته است؟ آیا تفلیس میتواند برای خود فرهنگ و تمدنی داشته باشد تا مجبور نشود مانند بادکوبه به اجرای یوروویژن روی بیاورد؟ گرجیها از بقایای کمونیستی استفاده میکنند، فرهنگ ایرانی را در موزهها جای دادهاند و از غرب برای اقتصاد و تولید بهره میگیرند، اقتصادی شبیه اقتصاد لیبرال غرب که محور اصلی آن مصرف است، اما به شیوه گرجی که با قناعت کمونیستی همراه است.
کتابفروشی در تفلیس معدود است، تیراژ کتاب نیز کم است. دکههای روزنامه و مجله فروشی یکدست و شبیه هم اند. فروشندهها اغلب لباس و کلاه قرمز دارند و برخی با چرخ دستی روزنامه میفروشند. از یکی از دوستانم که به زبان گرجی مسلط است از وضع روزنامهها در این کشور پرسیدم و او به من گفت به لحاظ کمیت متنوعاند اما به لحاظ کیفیت اکثرا شبیه یکدیگرند. این شباهت از سر ترس و سانسور نیست، بلکه مردم دیگر تمایل ندارند به سیاست روی آورند. اما پیروزی حزب رقیب ساکاشویلی، رییسجمهور پییشین نشان داد که سیاست را بیشتر به منزله رفاه میبینند و آن را برای زندگی راحت میخواهند. چندان برایشان مهم نیست چه کسی بر کرسی سیاست است، بلکه مهم این است که چه کسی میتواند رفاه بیشتری برای آنها بیاورد. مردم گرجستان گویی به یک زندگی عادی عادت کردهاند، از سر خوشی در کافهها مینشینند و سیگار دود میکنند. سیگار کشیدن را از بقایای دوران کمونیستی میدانند، اما این سیگارها امروز برای خندیدن دود میشود. از این روست که کافههای زیبا و دلفریب خیابان تاریخی روستا گردشگران را به خود جذب میکند. تفلیس شهری بدون حاشیه است که بر آن اصل شادخواری حکومت میکند. این شهر برای ایرانیانی که قصد زندگی در ایران را ندارند اما دوست دارند نزدیک وطنشان باشند، به ماوایی تبدیل شده که اغلب آنها را به خود جذب میکند. اما ایرانیان تفلیسی گویا ناخودآگاه در این زیستن شادخوارانه هضم و مسخ شدهاند. آنها به این روند ادامه میدهند تا ببینند آینده چه بر سرآنها خواهد آورد!
ارسال نظر