سفرنامه کرهجنوبی
در راه سئول
سعید انورینژاد
saeidanvari@yahoo. com
در پاییز سال ۱۳۹۰ برای سفری کاری به کرهجنوبی رفتم؛ سفری که در نهایت سه هفته طول کشید و به جز دو آخر هفته که یک بار به شهر بندری بوسان و بار دیگر به شهر کوچک گهئونگجو (Gyeongju) رفتم، در باقی روزها در سئول بودم. از آنجا که در تمام این مدت روزها سر کار حاضر میشدم، دیدارم از سئول اغلب شبانه بود. داستان دیدار از بوسان و گهئونگجو را در قسمتهایی جدا خواهم نوشت و در این شماره و شماره بعد به دیدههایم از سئول میپردازم.
سعید انورینژاد
saeidanvari@yahoo.com
در پاییز سال ۱۳۹۰ برای سفری کاری به کرهجنوبی رفتم؛ سفری که در نهایت سه هفته طول کشید و به جز دو آخر هفته که یک بار به شهر بندری بوسان و بار دیگر به شهر کوچک گهئونگجو (Gyeongju) رفتم، در باقی روزها در سئول بودم.از آنجا که در تمام این مدت روزها سر کار حاضر میشدم، دیدارم از سئول اغلب شبانه بود. داستان دیدار از بوسان و گهئونگجو را در قسمتهایی جدا خواهم نوشت و در این شماره و شماره بعد به دیدههایم از سئول میپردازم.
روزهایی که در تدارک رفتن به سئول بودم -میانههای پاییز سال ۹۰ - تهران بارش فراوان باران و تلاطمهای شدید قیمت ارز را تجربه میکرد. همین هم باعث شد گرفتن ۲۰۰۰ دلار ارز مسافرتی برای من به قیمت انتظار طولانی زیر باران شدید آب بخورد؛ اما به هر حال اختلاف نزدیک به هزار تومان ارزشش را داشت! در همین هوا بود که با دو کوله کوچک و بزرگ به فرودگاه امام خمینی(ره) رفتم. به فاصله حدود دو ساعت از فرودگاه کوچک امام (ره) به فرودگاه پر هیاهو و عظیم دبی، برای یک توقف چند ساعته، رسیدم. اولی بیشتر به سولهای بزرگ شبیه است که نمای بیرونی و معماری داخلیاش چنگی به دل نمیزند و مسافر در تمام مدت حضورش سقف آبی یکنواخت و مشتی لوله و مفتول میبیند و چند فروشگاه سوت و کور. آن دومی اما غوغای هزاران مسافر و صدها گیت ورود و خروج و فروشگاههای بسیار و طرحها و نقشهای رنگارنگ بر سقف و دیوار را در خود جای داده است که مسافر منتظر را میتواند برای ساعتها سرگرم سازد.نزدیک به نیمه شب به سئول رسیدم. فرودگاه بینالمللی سئول به نام« اینچهاون» در شهری به همین نام در پنجاه کیلومتری غرب پایتخت و در جزیرهای در دریای زرد قرار گرفته است.
کرهجنوبی کجاست؟
کره شبهجزیرهای است در شرق چین که میانشان دریای زرد فاصله انداخته و در غرب ژاپن که دریای ژاپن حایل این دو کشور است. در نیمههای قرن بیستم و در اوج جنگ سرد این شبهجزیره به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد. سئول پایتخت کرهجنوبی که در شمالغرب این کشور و نه چندان دور از کره شمالی و دریای زرد قرار گرفته است؛ شهری است محاط میان کوهها و رودی بزرگ به نام «هان» آن را به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم میکند که مسیرش در سئول بهصورت قطاعی از دایره است. روزگاری از این رود برای ارتباط و تجارت با چین استفاده میکردهاند، اما پس از جدایی دو کره دیگر چنین امکانی وجود ندارد؛ چرا که هان در میان راهش به دریای زرد از کره شمالی میگذرد. جمعیت کرهجنوبی پنجاه میلیون و سئول ده میلیون و واحد پول این کشور وون (won) است که در آن سال تقریبا با تومان برابری میکرد؛ موضوعی که محاسبه قیمتها را خیلی راحت کرده بود. البته وون اکنون کمی بیش از سه تومان است.در میانههای شهر جزیرهای در ساحل جنوبی رود هان قرار دارد که آن را «یوایدو» (Yeouido) میگویند؛ هتل ما در آنجا بود و غیر از آن، مجلس ملی و ساختمان تلویزیون کره و دهها برج و موسسه مالی و اقتصادی بزرگ از جمله برجهای دوقلوی LG نیز در همین جزیره قرار دارد.
شرکتهای صنعتی
در این سه هفته به غیر از دو روز تعطیل هفتگی، روزها در واحدی از برجی ۱۴ طبقه در منطقه «گانگنام» در جنوب شرقی شهر مشغول کار بودیم. این گانگنام قلب صنعتی شهر است. با نگاهی سریع مشخص میشود که همه ساختمانها مدرن هستند و عمری نهچندان زیاد دارند. گشتوگذارهایم در این منطقه مطمئنم کرد که اندک ردی از ساختمان و خیابانی قدیمی در آن به چشم نمیخورد؛ با شروع طرحهای بلندپروازانه صنعتی کره، این بخش از شهر را بهعنوان مرکز تکنولوژیکی کره در نظر گرفتهاند؛ برجهای بسیار زیاد در کنار ساختمانهای بزرگی که همه اختصاص به کارگاهها و شرکتهای کوچک و بزرگ بیشماری دارد و سازنده رشد چشمگیر دهههای اخیر کرهجنوبی بودهاند. در تمام روز غیر از زمان ناهار، چندان صدایی در این برج شنیده نمیشد. در ساختمان محل کار ما دوازده آسانسور با ظرفیت بیست نفر و چهار آسانسور بزرگ که امکان جابهجایی ماشین هم با آن بود، وجود داشت. اینها را برای این گفتم که شاید با مشابهاتش در تهران، البته اگر که وجود داشته باشد، مقایسه شود که در چه وضعیتی به سر میبرند.
در زمان نهار که حدود یک تا یک و نیم ساعت است، همه کارکنان این منطقه بیرون میآیند و محیط آرام گانگنام ناگهان شلوغ میشود. تا جایی که فهمیدم عادت ناهار از خانه آوردن وجود نداشت و هرکسی به یکی از رستوران های بسیار زیاد منطقه، میرفت و غذایی میخورد. از غذاهای کرهای و چینی تا فستفود و مکدونالد در این منطقه پیدا میشد. در شماره بعد به غذاهای کرهای و محتویات و شیوه پختش خواهم پرداخت. بعد از غذا مدتی پیادهروی میکنند و سیگاری میکشند و افرادی با این عادات اصلا کم هم نیستند. میگفتند از سال جدید میلادی -۲۰۱۲- کشیدن سیگار در اماکن عمومی ممنوع خواهد شد. در زمان ناهار در طبقه همکف ساختمان، فردی به نواختن پیانویی که همیشه آنجا بود، مشغول میشد.
حملونقل با مترو
در شهر با مترو جابهجا میشدم. سئول که جمعیت و مساحتش فقط کمی از تهران بیشتر است، ۹ خط مترو در داخل شهر و چهار خط به حومه و از جمله اینچهاون و فرودگاه بینالمللی آن شهر دارد. این ۹ خط، شهر را بهطور کامل پوشش میدهند. خطوط نه بهصورت مستقیم و خطی و در یک جهت که در مسیرهایی پر از پیچ و خم در هم تنیده شدهاند. نتیجهاش این میشود که هر دو خط یکدیگر را در سه یا چهار ایستگاه قطع میکنند و در ایستگاههای مهمی مثل ترمینالهای اتوبوس بین شهری بیش از دو یا سه خط وارد میشود. ایستگاههایی با عمق حدود صد متر وجود داشت که پنج خط در پنج طبقه مجزا به آن میآمد. هر خط مترو با رنگش شناخته میشود و هر ایستگاه نام و شمارهای دارد که سه رقمی است؛ رقم اول شماره خط و دو رقم بعدی ترتیب قرارگیریاش در آن خط است. این طراحی کار آدرس دادن را راحتتر میکرد. مثلا کافی بود گفته شود باید به ایستگاه شماره ۴۳۱ بروی؛ هم شماره خط مشخص میشد و هم جای ایستگاه.
دیگر نکته درباره پوشش خطوط، طولانی بودن آنها بود. این ۹ خط در مجموع نزدیک به چهارصد ایستگاه داشتند، یعنی هر خط بهطور متوسط ۴۵ ایستگاه و بلندترین خط -شماره یک- بیش از صد ایستگاه دارد. این پوشش خوب مترو با اتوبوسهای داخل شهری تکمیل میشد.ساعت کار مترو از ۵ صبح تا ۱ نیمهشب بود. برای آنکه مقایسه دیگری داشته باشیم این را بگویم که واگنهای قطارهای متروی سئول تقریبا نیممتر عریضتر از واگنهای متروی تهران بودند که باعث میشد جابهجایی و ایستادن مسافرها در این واگنها راحتتر باشد. طول هر قطار نیز بسیار بیشتر از قطارهای متروی تهران بود.داخل واگنها بالای سر افراد نشسته در هر دو سو، طاقچهای سرتاسری وجود داشت که میشد کیف و دیگر وسایل را قرار داد؛ اینگونه هم دستها آزاد میشد و هم جا باز. مانیتورهای متعددی در هر قطار بود که مدام اطلاعاتی از مسیر میداد؛ به چه ایستگاهی وارد خواهد شد، در چه ایستگاهی قرار دارد یا ایستگاه بعدی چه خواهد بود. همزمان با تصاویر، به زبان کرهای و سپس انگلیسی همینها را اعلام میکرد. نکته جالب دیگر در طراحی متروی سئول اینکه درب واگنها همیشه در یک جهت باز نمیشد. در واقع محل پیاده شدن در ایستگاهی از این سو و در ایستگاهی دیگر از سوی مخالف است. جهت پیاده شدن نیز پیش از رسیدن به هر ایستگاه در مانیتورهای واگنها نشان داده میشود. نتیجه این طراحی، متغیر بودن شکل ایستگاهها است؛ جایی سکوها در دو سمت و قطارها در میان و جایی دیگر سکوها کنار هم و چسبیده و قطارها در دو سو قرار میگیرند. تمام ایستگاهها جدارههای شیشهای محافظ در کنار سکوها دارد و همزمان با باز شدن درهای قطار، باز میشود. چند در از هر قطار به گونهای طراحی شده است که برای سوار شدن افراد معلول و دارای ویلچر مناسب و راحت باشد و اینها علامت و نشانه مخصوص و بسیار واضحی دارد. در داخل واگنها نیز برای افراد ناتوان، پیر و زنان باردار و بچهدار صندلیهای مشخصی را اختصاص دادهاند. در تمام روزهایی که از متروی این شهر استفاده کردم، جز یک مورد، ندیدم هیچ فرد عادی حتی در اوج شلوغی مترو روی آن صندلیها بنشیند و اولین بار که خودم بدون اطلاع و در واگنی خلوت در این جای مخصوص نشستم با نگاه پرسشگر چند نفر روبهرو شدم. در تکمیل توضیحاتم از شبکه متروی سئول باید بگویم هر ایستگاه لااقل ۴ و گاه تا ۸ خروجی به بیرون داشت که انتخاب خروجی درست، نه ساده و نه بیاهمیت بود. هر کدام در جایی و نه فقط در اطراف یک چهارراه که گاه در خیابانی بس دورتر سر در میآورد و در آن زیر و در مسیر خروج دهها فروشگاه و گاه بازارچههایی عریض و طویل وجود داشت. در سکوها و ایستگاهها به زحمت میشد نیروی انسانی چه در نقش محافظ و پلیس و چه راهنما و بلیتفروش دید. اساسا خبری از بلیتفروشی هم نبود و این کار توسط ماشینهای خودکار انجام میشد. در آن زمان قیمت بلیت تکسفره ۹۰۰ وون بود. بلیتهای اعتباری مترو که امکان خریدش از بسیاری فروشگاهها هم وجود داشت، بهصورت کارت نبود بلکه در شکلهای مختلف و بهصورت جاسوییچیهایی طراحی شده بود. در موارد بسیاری، غیر از مترو و اتوبوس، امکان استفاده از آن همچون کارت اعتباری وجود داشت؛ در بسیاری از فروشگاهها و دکهها و همچنین در تاکسیها برای پرداخت. اما یک نکته جالب در سکوها، وجود ماسکهای ضد گاز بود که برای زمان حمله احتمالی دشمن اصلیشان یعنی کرهشمالی پیشبینی کرده بودند؛ امری که بعدتر در خیابانها و معابر اصلی شهر هم جابهجا میدیدم.
معماری شهر
شهر پر از برج و ساختمانهای بلند و جدید است. بخشهای زیادی از شهر، به جز منطقه قدیمی شمال که کاخهای سلطنتی در آنجا قرار گرفته به میزان قابلتوجهی نوسازی شده است. پیادهروهای مناسب و پهن که برای عبور معلولین و نابیناها هم سامان داده شدهاند در کنار مسیرهای ویژه دوچرخهسواری که به خصوص در دو سوی رود هان به گستردگی قابل دسترسی است، فضای شهری مناسبی ایجاد کرده. ساحل رود هان در هر دو سمت به عرض چند ده متر برای پیادهروی، دوچرخهسواری و فضای سبز اختصاص داده شده و اجازه پیشروی را به ساختمانها ندادهاند. دو سوی رود هان با دهها پل عریض و طویل به یکدیگر متصل شده و تقریبا هر یک تا دو کیلومتر یک پل وجود دارد. فضای سبز و باغ در شهر کم نیست و دیدنیها در نقاط بسیار مختلفی از شهر پراکنده است. بخش قدیمی شهر که غیر از کاخهای سلطنتی معماری و بافت قدیمی شهر را در خود حفظ کرده و یکی از زیباترین بازارهای محلی سئول به نام «نامدائهمون» (namdaemun) را در خود جای داده، در شمال شهر و دامنه کوه و پارک ملی بوخانسان قرار گرفته است. ورزشگاه جامجهانی فوتبال ۲۰۰۲ در غرب شهر و شمال رود هان، پارک و مجموعه ورزشگاههای المپیک ۱۹۸۸ به همراه خیابان تهران و دهها مرکز خرید و شهربازی در شرق و جنوب رود هان قرار گرفته و خیابان معروف «ایتائهوون» (itaewon) که درست در مرکز شهر است گالریهای هنری بسیار و تنها مسجد شهر در آنجاست. درباره برخی از اینها هفته آینده بیشتر خواهم نوشت.تا جایی که من در مدت اقامتم در سئول دیدم خبر چندانی از اتوبانهای شهری به آن معنی و گستردگی که در تهران میبینیم، نبود. برای برطرف شدن شک و تردیدم مجددا به نقشهای که داشتم نگاهی انداختم و مطمئن شدم. ترافیک خیابانها هنگام غروب سنگین میشد و مترو هم شلوغ. آنچه بسیار به چشم میآمد نسبت بسیار بالای ماشینهای ساخت کره در سطح شهر بود که حتی در بخشهای مرفهتر هم وضع تغییر بسیاری نمیکرد. جالب آنکه مدلهای بسیاری از ماشینهای ساخت سامسونگ در خیابانها میدیدم که لااقل تاکنون خبری از عرضه آنها به بازار بیرون از کره نخواندهام. هفته آینده بیشتر از جزئیات حیات سئول خواهم گفت؛ از شیوه پخت غذا، از تعداد بالای مسیحیان، خیابان تهران و مسائلی از این دست.
ارسال نظر