متن یلدا زیر چرخ تعدیل اقتصادی
یلدا که بهانه است، هر شب و مناسب عزیزی بهتر از این نیست، تورم هزینههای خانوار باعث شده بخش بزرگی از جامعه یا دور همی هایشان را به فراموشی بسپارند یا آن را به حداقل برسانند، آمارهایی که از صنعت تفریح و سرگرمی منتشر میشود نشان میدهد در اصفهان مصرف تفریح کاهش قابل ملاحظهای داشته به این معنا که اگر تا چند سال عصرهای جمعه مرغ فروشیها با کمبود به اصطلاح جوجه مواجه بودند حالا دیگر در بیشتر نقاط شهر از آن کمبودها خبری نیست، کمبودی که بدل از رونق کار پینه دوزها دارد به روزگار سلطانی شاه عباس!
مگر میشود خانواده ایرانی دور هم جمع شوند برای صله رحم و سفرههای در خور عشق و علاقه و آبروی بزرگ فامیل پهن نشود که همین ترس از غصه دارشدن بزرگترها، چراغ آیینهای قدیمی را به خاموشی کشانده و دل و دماغی برای مادربزرگها باقی نگذاشته، دل و دماغی که به شرط گرفتار نشدن در چنبره دارو و درمان گران قیمت شاید میتوانست محفل آدمیان را روشنی بخشد.
این تاره یک قسمت ماجراست، بالا رفتن هزینه کارهای فرهنگی و افزایش اجاره سالنهای تئاترِ با کیفیت مانع حضور مداوم و پر رنگ هنر دوستان در رویدادهای فرهنگی شده، به فرض بگویید کیفیت کار، کیفیت سالن یا سطح اجراها نازل شده( که سطح اجراها به واقع پایین نیامده) اما علت آن چیست؟ پول نباشد، تمرین نیست، دکور مناسب جور نمیشود و صدا درست از کار در نمیآید، حالا مگر چند نفر میتوانند ماهی 300 یا 400 هزار تومان بدهند برای هر نفر که مثلا این ماه با همسرشان، فرزندشان یا دوستانشان دو بار بروند نمایش ببینند، پس عمق فرهنگ دوستی شان میشود نهایتا دوماهی یک بار!
چرا سفر نمیروند؟ مگر بزرگترها یا دهه شصتیها یادشان رفته مشهد رفتن خانوادگی با مینی بوس مشهدی حسینعلی را که 20 نفر یک هفته زیارت و سیاحت میکردند، تازه مادربزرگ را هم میبردند پابوس آقا امام رضا و کلی دعا میکرد بچهها را! حالا میشود از آن کارها کرد؟ نه دیگر، قیمت سوخت واقعیتر شده، یارانههای پنهان یکی یکی به خاطره پیوسته اند و تعدیل ساختاری، نه فقط یک عده که بخش زیادی را با چرخهای توسعه مد نظرش زیر گرفته باز هم خیال روغنکاری چرخهایش را دارد.
نگارنده اگر نگوید کتابخوان و کتاب خوار بوده، زمانی کتاب خَرِ نیمهقهاری به شمار میرفت، با همان پول یومیه و درامد نیم بند کار دانشجویی نه هر کتابی و همیشه که حداقل وقتِ نمایشگاه تهران آنقدر خرید میکرد که حالا با حقوق دو ماهاش به عنوان روزنامهنگار ارشد نمیتواند بخرد، بله! قیمت کاغذ برای جلوگیری از هدر رفتن و قاچاق و صد استفاده غیر عقلانی هر روز واقعیتر از قبل میشود و همانقدر کتاب برای دانشآموز و دانشجویی که حال کتاب خواندن دارد گرانتر و دور از دسترستر! انگار که همان تعدیل ساختاری فقط کارش معدل گرفتن از تعداد له شدگانی هست که ذکرش رفت.
بسیاری از شما میدانید همین چند سال پیش هم روز پدر، روز مادر، شب چله و (زبانم لال معادل خارجی روز مثلا سپندارمزگان) مهمتر از همه شب عید، ازدحام بود توی بازارها، هر جور شده به ضرب هر زوری هم، بالاخره هدیهای، صنایع دستی، دسته گلی و البته یک دست لباس و کفش نو میخریدید اما امروز دیگر نمیتوانید آن رونق را ببینید، درست است که مناسبتها هنوز رنگ و روی خود را دارند و باعث میشوند مردمان بالاخره یک جوری صورتشان را سرخ کنند اما رونق نیست، دلیل اش هم معلوم است، آن اندازه پول در چنته بیشتر مردمان نمانده که خرج سر و لباس، هدیه و هندوانه و آجیل و امثال آن کنند.
اما اشتباه نکنید، واقعی شدن قیمت به ذات چیز بدی نیست و برعکسش سرکوب قیمت، قیمت گذاری دستوری ، دخالتهای تعرفهای و ارزپاشی و یارانههای پر دامنه اصلا کار درستی نیست، پرسش اینجاست که چرا هر چه واقعی میشود، حقوق و دستمزد و فضای کسب و کار مثل دیار دلبران تعدیل شده از ساختار و سوارگانِ نشسته بر ارابههای توسعه، واقعی نمیشود؟ چرا تعرفهها اینگونه تولید را گلخانهای کرده که به مجرد نسیم واردات همه گلهایشان میخشکد؟
واقعی نشدن دستمزدها به بهانه بالا رفتن حجم نقدینگی یا افزایش تورم، به همان اندازه نادرست است که پرداختن غیر هدفمند یارانه ها، به چنان میزانی دردسرزاست که سوخت ارزان، کاغذ مفت و نان به قیمت دولتی میتواند آسیب زا باشد. واقعی نشدن دستمزدها در کنار بهبود پیدا نکردن فضای کسبوکار و دست برنداشتن از تصمیم دخالت در قیمت ها، تبعات دیگری را هم دارد، همان که پیشتر خواندید. به عبارت دیگر باید پول باشد تا خانوادهها بیشتر گردهم بیایند، کتاب بیشتر بخرند، تئاتر، سینما و کنسرت بروند و جوان هایشان ازدواج کنند و بچه دار شوند، وگرنه نشستن و کپشن نوشتن بر اسم یلدا یا چارشنبه سوری فقط پر کردن عریضه خالی است.