کارکنان خاص نیستند!
«لباس فارغالتحصیلی شما بیشکل، یکدست و حتی بدون سایز است.» سخنان مککولوی جوانتر به این صورت آغاز شد. «مرد باشید یا زن، بلند یا کوتاه، محقق یا وظیفهنشناس، گل سرسبد میهمانی پایان تحصیلات یا خدای بازیهای کامپیوتری، همانطور که متوجه شدهاید، مثل یکدیگر لباس پوشیدهاید. حتی مدرک فارغالتحصیلی شما هم به جز نامتان دقیقا یکسان است.»
«همه اینها دلیلی دارد؛ اینکه هیچکدام از شما خاص نیستید. شما خاص نیستید. شما ویژه و استثنایی نیستید. برخلاف تشویقهای مربی فوتبال مدرسه، برخلاف تصورتان از کارنامه درخشان سال هفتم، بر خلاف اطمینانبخشیهای دایناسورهای عروسکی خپل و بنفش، آقای راجرز مهربان، عمه سیلویای عجیب و غریبتان و بیتوجه به تعداد مواردی که مادرتان در لباس شوالیههای صلیبی برای نجات شما آمده است، حتی ذرهای هم خاص نیستید.»
دبیر ادبیات مثالهای انواع توجههای افراطی به نوجوانان حاضر در آن روز را ذکر کرد: «شما را از کودکی تشویق کردهاند، با چاپلوسی به کارهای مختلف واداشتهاند، چربزبانی و التماستان کردهاند. برای شما جشن گرفتهاند و تملق کردهاند. حتی شما را با القاب محبتآمیزی مانند کلوچه قندی صدا کردهاند. در مسابقات، گروههای سرود و جشنوارههای علمی حضور داشتهاید. همچنین بیشک وقتی وارد یک چتروم میشدید، صدها ایموجی و لبخند به استقبالتان میآمد.»
«با این حال، دانشمندان نجوم به ما اطمینان دادهاند که کیهان هیچ مرکزی ندارد. پس شما نمیتوانید آن مرکز باشید.» حضار خندیدند و دست زدند.
طولی نکشید که این سخنرانی همه جا پخش شد. حتی شبکههای خبری ملی نیز به پوشش آن پرداختند. این ویدئو در یوتیوب به ۲ میلیون بازدید رسید و اظهارنظرهای مختلفی را برانگیخت. مککولو انتظار و آمادگی این میزان توجه به سخنرانیاش را نداشت. توان پاسخگویی به حجم انبوه ایمیلهای جدید را نداشت. موبایل پیدرپی زنگ میخورد. یک قرارداد نگارش کتاب به او پیشنهاد شد. در این باره خودش نوشت: «برای یک دبیر میانسال و یک پدر حومهنشین، تجربه گیجکنندهای بود.»
روزنامه بوستون گلوب نوشت: دیوید مککولو با سه واژه بهیادماندنی «شما خاص نیستید» از یک دبیر ادبیات محبوب در دبیرستان ولزلی به یک شخصیت پرهیاهوی اینترنتی و یکی از بهیادماندنیترین سخنرانان سال گذشته تبدیل شد.
او روی نقطه حساسی دست گذاشته بود. شاید با خود فکر کنید که درست میگوید. شاید هنگام سخنرانیاش سرتان را تکان دهید و خوشحال باشید که بالاخره یک نفر چند ترک روی آینههای پیرامون مردم امروز انداخته است. هر چه میخواهید فکر کنید. خیلی دیر شده است. عقیده دبیر ادبیات و شما هر چه که باشد، جدیدترین فارغالتحصیلان و جدیدترین کارکنان همچنان به خاص بودن عادت کردهاند.
کی خود را با شرایط جامعه انطباق خواهند داد؟ هیچوقت. در حقیقت آنها از طریق احساسات قوی و اعتماد به نفس بالایشان، محیطهای کاری مدرن را مجبور به انطباق با خود خواهند کرد. شاید باید بابت این موضوع از آنها تشکر کنیم؛ چرا که بیتعارف نگاه به کارکنان در محیطهای کاری امروز، افتضاح است و تغییراتی که نسل جدید ایجاد خواهند کرد، به نفع همه خواهد بود.
نسل جدید، اهمیت فردگرایی را اختراع نکردهاند. آنها توسط پدر و مادران جوانی تربیت شدهاند که میتوان آنها را «نسل منگو» نامید. این فرهنگ و افزایش خودارزشی و اعتماد به نفس سالها است که افزایش مییابد. تام وولف در سال ۱۹۷۶ در این باره نوشت: «کودکان متولد پس از جنگ جهانی دوم، کاری کردند که قرار بود اشرافزادهها (و روشنفکران و هنرمندان) انجامش دهند. آنها واله و شیدای خود بودن را کشف و آغاز کردند. آنها بزرگترین عصر فردگرایی را در تاریخ آمریکا (و جهان) ایجاد کردند! تمام قوانین را شکستهاند!... هیچ استدلال یا سیاست یا قانونی در گذشته به این قدرت نبوده است. این قدرتمندترین و مقدسترین آوایی است که انعکاس مییابد... من... من... من.» تفاوت بزرگ امروز با اعصار گذشته، اینترنت است. اینترنت چه از نظر حرفهای و چه از نظر فردی، قدرت افراد را بهشدت بالا برده است. در گذشته، رزومه متقاضیان کار در کشویی انبار میشد و فقط تعداد کمی آنها را میدیدند. بیشتر کارکنان را کسی به جز تعدادی از همکاران و افراد معدودی خارج از فهرست مخاطبان نمیشناخت. اما امروزه هر کسی یک صفحه لینکدین دارد که مخصوص خودش است، هزاران نفر از مخاطبان مستقیم و با واسطه میتوانند آن را ببینند و در دسترس صدها هزار نفر قرار دارد.
بخش زیادی از کارکنان صفحه فیسبوکی دارند که پر از افکار پرزرقوبرق سیاسی و غیرسیاسی است و آنقدر خود را مهم میدانند که حتی تصویر صبحانهشان را هم منتشر میکنند. (موضوع تا حدی جدی است که در اواخر نوامبر ۲۰۱۴، مجله اینترنتی کوارتز، گزارش کاملی درباره شیوه عکسبرداری و انتشار تصاویر جشن شکرگزاری منتشر کرد.) هر موبایل هوشمند دو دوربین دارد. یکی از دوربینها برای عکاسی از دیدهها و یکی از آنها برای عکاسی کاربران خودشیفته از خودشان است. در گذشته، ابراز گسترده عقیده و نظرات فقط برای ستوننویسهای روزنامهها و مجریان برنامههای رادیو و تلویزیون امکان داشت. اما امروز به لطف توییتر، وبلاگها، اینستاگرام، تامبلر، پینترست، پادکستها و یوتیوب، هر کسی میتواند اقدام به انتخاب، ویراستاری، انتشار و ستوننویسی کند. همه میتوانند مجری یک برنامه آنلاین باشند و خود را از دیگران متمایز سازند. نیروی کاری که روز اول هفته به دفتر شما میآید، در آخر هفته مشغول سفر و انتشار پستهای خود در شبکههای اجتماعی بوده و لایک و اشتراکگذاری و اظهارنظرهای زیادی دریافت کرده است. او با جلب همه آن توجهها تبدیل به قهرمان زندگی خود شده است. آیا به دنبال آن هستید که از چنین شخصی مانند یک ماشین کار بکشید یا رفتاری مانند یک مهره یا چرخدنده داشته باشید؟ آیا میخواهید او را یکی از هزاران بدانید؟ کسی که بتوان او را نادیده گرفت؟