بررسی تحلیلی تغییر ماهیت و فعالیتهای اقتصادی و مدیریتی
اگر شاعران و عارفان کارآفرین بودند
دوره نخست را میتوان از انقلاب صنعتی تا اوایل قرن بیستم دانست. در این دوران، افزایش جمعیت و معرفی ماشین بخار باعث رونق و نیاز به فعالیتهای اقتصادی مدونتر شد. دوره دوم از معرفی مدیریت علمی برای افزایش بهرهوری تا پایان جنگ جهانی دوم بود. با عبور از رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ و سپس جنگ جهانی دوم، به تدریج عرضه جهانی از تقاضا پیشی گرفت و دوره جدیدی در مدیریت و کارآفرینی شاهد بودیم. از حوالی هزاره جدید مسوولیتپذیری اجتماعی بیشتر به چشم آمد و اکنون بسیاری از کارشناسان صحبت از انقلاب دیجیتال میکنند. اما به نظر میرسد که مانند رواج اینترنت در چند دهه پیش، فناوریها و ابزارهای دیجیتال بیش از هر چیز شیوه فعالیتهای اقتصادی را تغییر میدهند نه ماهیت آن را. از این رو، انتظار میرود در آیندهای نه چندان دور، شاهد تغییر ماهیت در فعالیتهای اقتصادی و به تبع آن در کارآفرینی و مدیریت نیز باشیم.
دوره افزایش تولید
انقلاب صنعتی شرایط تولید متمرکز و ماشینی را فراهم آورد. از یک طرف معرفی ماشین بخار منجر به امکان ساخت کارخانههای مختلف شد و از طرفی شتاب گرفتن رشد جمعیت، تقاضای بیشتری برای تولیدات ایجاد میکرد و این ویژگیها باعث شد که کارخانههای مختلفی در سراسر جهان جای کارگاهها یا تولیدات خانگی را بگیرند. تاریخ یا بررسی رمانهای نوشته شده از این دوران نشان میدهد که نیاز به تولید بیشتر به هر قیمت بوده است. این دوره یکی از سیاهترین دورههای تاریخی برای کارگران به شمار میرود. ساعات کاری طولانی که گاه از ۱۵ و ۱۶ ساعت در روز تجاوز میکرد، در کنار پدیدههایی مانند بردهداری و بهرهکشی از کودکان و زنان اتفاقاتی رایج بودند. چند سال پس از انقلاب صنعتی، مستعمرههای انگلستان در آمریکا نیز با نام ایالاتمتحده اعلام استقلال کردند تا در دو قرن باقی مانده تا قرن بیستم به افزایش تولید و سلطه بر طبیعت دستنخورده آمریکا بپردازند.
دوره افزایش بهرهوری
حدود یک قرن پس از انقلاب صنعتی یعنی در سال ۱۸۷۸ فردریک تیلور اصول پیشنهادی خود را برای مدیریت علمی ارائه کرد. بر این اساس، مدیریت تبدیل به یک علم شد و فرض بر آن بود که برای انجام هر کاری، یک بهترین شیوه وجود دارد. هدف مدیریت علمی نیز یافتن این بهترین شیوه انجام کار بود تا بهرهوری بالا رود. چنین تغییر نگاهی به مدیریت را میتوان در امتداد شرایط غالب جامعه بشری دانست که به سمت مدرنیته و حاکمیت تجربه و علم بر حوزههای مختلف جامعه میرفت. همزمان نسل جدید ماشینآلات در حال معرفی بودند و با افزایش نسبی حقوق و انتظارات کارگران، نیاز به افزایش بهرهوری آنها از سمت کارآفرینان و کارخانهدارها احساس میشد.
نگاه علمی به مدیریت این بود که زمان ماشینها نباید بیهوده تلف شود و کارگران را باید به نحوی مدیریت کرد که به بیشترین بهرهوری و بهینهترین روش انجام کارها دست یافت. تخصصی شدن وظایف کارگران یکی از اقدامات در این زمینه بود. به نحوی که معروف است حتی برای تولید یک سنجاق تهگرد ساده کارگران به چند تخصص بسیار جزئی تقسیم شدند تا کار را با بیشترین سرعت ممکن انجام دهند. تیلور همچنین روشهایی برای حرکتسنجی و کارسنجی پیشنهاد داد و اعتقاد داشت که عملکرد هر کارگر ناشی از مجموعه فعالیتهایی مشخص (مانند راه رفتن، برداشتن یک جسم و کوبیدن آن) است که میتوان مدت زمان بهینه هر کدام از آنها را با کرنومتر اندازه گرفت و اعداد را با یکدیگر جمع کرد. اوج مدیریت علمی را شاید بتوان در فعالیتهای هنری فورد دید که در سالهای انتهایی جنگ جهانی اول توانست رقیبی جدی برای جنرال موتورز در خودروسازی شود. فورد، استراتژی فعالیت خود را بر مبنای کاهش بهای تمام شده بنا کرده بود و باید به هر شکل ممکن قیمت خودروهایش را به کمتر از نصف خودروهای رقیب میرساند. به این صورت، کارگران و ماشینها باید به بهینهترین حالت ممکن کار میکردند تا هر هزینه مازادی کاهش یابد. این اصل کلی تا آنجا پیش رفت که فورد فقط به تولید خودروهای مشکی میپرداخت؛ به این دلیل ساده که زودتر خشک میشدند و خط تولید را مسدود نمیکردند. قاعدهمند کردن حرکتهای کارگران و پیادهسازی اصول مدیریت علمی عملا آنها را تبدیل به ماشینهایی در اختیار شرکتها کرد.
دوره رقابت
پس از جنگ دوم، به تدریج تولیدات کشورها از میزان تقاضا بیشتر شد. در این شرایط، مسأله اصلی فروش بود، نه تولید. به همین دلیل بیشتر نظریات مدیریتی پس از ۱۹۵۰ را در حوزه بازاریابی شاهد هستیم. شرکتها باید برای جذب مشتریان رقابت میکردند و به تدریج بسیاری از بازارها اشباع میشدند. در نتیجه، برای حفظ درآمدزایی باید به تولید محصولات جدیدتر یا ایجاد بازارهای جدید اقدام میشد. بازارهای جدید گاه در مناطق جغرافیایی جدید بود و گاه بر اساس نیازی جدید ایجاد میشدند. این نیاز جدید به نوبه خود یا به دلیل تغییر ذائقه مصرفکنندگان بود یا به دلیل القائات بازاریابی. تعریفی معروف و بهنسبت منفی از بازاریابی وجود دارد که به تدریج در نیمه دوم قرن بیستم نمود مییافت: «بازاریابی یعنی فروش یخچال به اسکیموها.» در این دوره، تغییری هم در نگاه به کارکنان اتفاق افتاد. نظریات مدیریتی جدید، به تدریج کارکنان را یکی از منابع سازمانی اما مهمتر از سایر منابع مانند تجهیزات و ساختمان و سرمایه تلقی میکردند. این تغییر نگاه مدیریتی که همزمان با برخی از جنبشهای عدالتطلبی در جامعه جهانی بود، به تدوین قوانین کار در کشورها مختلف و افزایش نسبی کیفیت زندگی کارکنان انجامید.
دوره مسوولیتپذیری اجتماعی
از حوالی قرن ۲۱ روندهای جدیدی در مدیریت فعالیتهای اقتصادی حاکم شد که شاید بتوان مهمترین آنها را مسوولیتپذیری اجتماعی دانست. در این دوره، به تدریج نظریهپردازان از همبستگی شرکتها و جوامع سخن گفتند و اینکه سرنوشت آنها به یکدیگر وابسته است. حتی از دیدگاه اقتصادی نیز نمیتوان بیتوجه به مسوولیتهایی که در قبال جامعه، محیطزیست، کارکنان، سهامداران و همه ذینفعان داریم به فعالیت ادامه دهیم. این مسوولیتها تا امروز نیز ادامهدارند و بسیاری از شرکتهایی که به نقشآفرینیهای داوطلبانه در جامعه مشغول میشوند، خود را از رقبا متمایز میسازند. با این حال، شرایطی موجب شده است که در بسیاری از موارد، چنین ملاحظهکاریهایی را به طور عمیق شاهد نباشیم. یکی از این شرایط و دلایل، ناملموس بودن بسیاری از هزینههای جانبی فعالیت است.
هنوز شرکتها و مدیران زیادی هستند که درک نمیکنند چرا باید در زمینههایی منابع شرکت را صرف کنند که به درآمدزایی مستقیم منجر نمیشود. چنین نگاهی در پی لزوم پاسخگویی به سرمایهگذاران و سهامداران نیز تشدید میشود. مدیران نه تنها باید خود را برای مسوولیتپذیریهای اجتماعی قانع کنند، بلکه باید پاسخگوی سرمایهگذاران و سهامداران نیز باشند. کوتاه بودن دوره مدیریت در بسیاری از شرکتها و اهمیت دادن به سیاستهای زودبازده نیز باعث شده است که چنین ملاحظات طولانیمدت و غیرمستقیمی کمتر دیده شود. در نهایت، برخی شرکتها با استفاده از فقدان شفافیت اقدام به فریب افکار عمومی کرده و به فعالیتهایی میپردازند که به ظاهر در راستای مسوولیتهای اجتماعی است اما چیزی به جز سبزشویی یا اصطلاحات مشابه نیست.
عصر فناوری
همزمان با دوران مسوولیتپذیری اجتماعی شرکتها، شاهد فراگیر شدن اینترنت و رشد فناوریها و علوم مختلف بودهایم. این شرایط کاربردهای مختلفی برای مدیریت و کارآفرینی فراهم ساخت. دسترسی به بازارهای جهانی به سادگی فراهم شد و ارتباط با مشتریان مسیری نو و سریع یافت. همچنین به دلیل رشد سریع علم و تغییر مداوم فناوریها، بسیاری از شرکتها مجبور به چابکسازی خود و افزایش سرمایهگذاری روی واحدهای نوآوری و پژوهشی خود شدند. این موضوع بهویژه در صنایع کامپیوتر، فناوری، دیجیتال، پزشکی و داروسازی مشاهده شد. البته در مواردی رقابت و بازاریابی به حدی پررنگ شد که عملا برخی از محصولات یا برخی از ویژگیهای آنها از ارضای نیازی جدی از مشتریان، به خواستهای تجملاتی بدل شدند. به عنوان مثال، وضوح تصویر در بسیاری از گوشیهای هوشمند حتی از قدرت تفکیک چشم انسان نیز فراتر رفته است. در سالهای اخیر و با فراگیری کرونا، بسیاری از شرکتها مجبور شدند از فناوریهای بیشتری استفاده کنند. دورکاری آنها را به توسعه زیرساختهای ارتباطی و سرمایهگذاری در این حوزهها وادار ساخت. بهرغم چالشهای هماهنگی، مزایای مختلفی در این شیوه فعالیت وجود داشت که از جمله آنها میتوان به افزایش انعطاف ساعات کاری کارکنان و کاهش هزینههای سربار اشاره کرد. انتظار بسیاری از کارشناسان این است که بهزودی شاهد انقلابی دیجیتال باشیم و بهویژه کاربردی شدن روباتها در حوزههای مختلف، تغییراتی اساسی ایجاد کند. با این حال، به نظر میرسد چنین تغییراتی فقط در شیوه فعالیت خواهد بود. بهرهوری افزایش مییابد، وظایف روتین به روباتها سپرده شده و کارکنان پس از آموزش و افزایش مهارتهای ذهنی و شناختی، امور پیچیدهتر و انسانیتر را بر عهده خواهد گرفت. با تمام این تغییرات، میتوان انتظار داشت که روزی یک تغییر تفکر و نگاه به بحث کارآفرینی و مدیریت را هم شاهد باشیم.
کارآفرینان شاعر
تغییر نگاه در کارآفرینی را زمانی میتوان انتظار داشت که یا تغییر اساسی در محیط ایجاد شود یا ادراک برخی کارآفرینان نسبت به محیط تغییر کند. اگر بسیاری از شاعران و عارفان دست به کارآفرینی میزدند، شاید چنین تفاوتی را در رویکرد آنها به وضوح مشاهده میکردیم. به عنوان مثال، شعر «بنیآدم اعضای یک پیکرند» حاکی از تفاوتی اساسی در نگاه سعدی به محیط پیرامون دارد که افرادی با نگرش او را در سازماندهی تصمیمات و اقداماتشان هدایت میکند. او از یکپارچگی و شباهت بشریت با یکدیگر سخن میگوید. اما میتوان فرض کرد که در این مصرع خبری از استعاره نباشد و صحبت او از یک پیکر واقعی باشد. در بدن موجودات زنده چه روابط و فعالیتهایی میتوان مشاهده کرد؟ احتمالا پیش از هر چیز، سلولهایی که در کنار یکدیگر فعالیت میکنند اما به تنهایی نمیتوانند درکی کامل از کل بدن داشته باشند.
با این حال، آنها از طریق سیستم عصبی به بدن متصل هستند و ارتباطی دوطرفه بین آنها در جریان است. سلولها و اندامهای مختلف همچنین در امور مختلفی تخصص دارند اما فعالیتهایشان همگام و همراستا بوده و در جهت نفع جمعی و نفع کل بدن است. در عوض، بدن نیز نیازهای تمام آنها را رفع میکند؛ به غذارسانی (از طریق رگها) و دفع سموم و ضایعات آنها میپردازد. در بین سلولها و اندامهای مختلف بدن خبری از حسادت، رقابت (و جنگ)، دروغ، دشمنی، بیگانه پنداشتن دیگران، حرص، طمع، آسیبرسانی، خودخواهی، تلاش برای سلطه بر دیگران یا کل بدن و... دیده نمیشود. به عبارت دیگر آنها میدانند که هر نفعی به دیگران یا کل بدن به نفع خودشان هم هست و هر آسیبی به دیگران به ضرر خودشان است؛ در غیراینصورت بحث از سلولهای سرطانی یا باکتری و ویروسهای مهاجم است.
این نوع روابط و همکاری فقط میتواند برپایه عشق جامع و بیچشمداشت به دست آید. به عبارت دیگر، هر عضو این جامعه بزرگ، دیگران را مانند خواهران و برادران خویش میپندارد؛ اما این بار نه به صورت شعاری. اگر بنیآدم نیز اعضای یک یا چند پیکر باشند، به نظر میرسد که نخستین آنها سیاره زمین باشد. همه انسانها در کنار حیوانات و گیاهان اعضای سیاره زمین هستند. دستکم میدانیم که هر حیوان و گیاهی وظیفهای خاص در این سیاره دارد و فعالیتهایش به نفع سلامت کل سیاره است. البته رقابتهای اندکی نیز بین آنها دیده میشود که بیشتر شباهت به تلاش در جهت هماهنگی با شرایط کل بدن دارد. اما در بیشتر نظریات مدیریتی بحث رقابت دیده شده و به شیوه رفتار با دیگران (کارکنان، جامعه، دولت، شرکا، ذینفعان و محیطزیست) پرداخته میشود. اگر تغییر نگاه در یک فرد اتفاق بیفتد و او بین خود و دیگران تفاوتی قائل نشود، رویکردی متمایز در کارآفرینی و سبک مدیریتش میتوان مشاهده کرد که برخی ویژگیهایش را بررسی میکنیم:
کارآفرین شاعر مانند هر عضوی در بدن به فعالیتی تخصصی میپردازد که میتواند بر اساس دانش و مهارت یا علاقهاش باشد. این فعالیت در راستای نفع کل و خدمترسانی واقعی خواهد بود نه برای تامین منافع شخصی که ممکن است در تضاد با منافع کل باشد. از آنجا که خبری از رقابت نیست و بحث همکاری یا تامین یک نیاز واقعی از جامعه است، کارآفرین به جستوجوی نیازهای ارضا نشده بازار میپردازد. در عوض از حمایت کل بدن نیز برخوردار شده و میتوان انتظار داشت که نیازهای خودش نیز مورد توجه قرار بگیرد (چیزی شبیه به برکت). از دیدگاه اقتصادی نیز زمانی که یک کارآفرین به ارائه محصول یا راهکاری برای ارضای یک نیاز بازار اقدام میکند، خود را به وضوح از دیگر فعالان بازار متمایز میکند. پشتیبانی، خدمات مشتریان، ارتباط با تامینکنندگان و توجه به بحثهای زیستمحیطی نیز در شرکتی با این نگرش به بهترین شکل سازماندهی میشود و به دلیل شفافیت بالا، جامعه از وجود آن آگاه خواهند شد.
مشتریان به سمت آن جلب میشوند و در بسیاری از مواقع نیاز به سرمایهگذاری سنگین در بازاریابی نخواهد بود؛ شاید نیز بازاریابی دهان به دهان جایگزین استراتژیهای رایجتر بازاریابی شود. همکاری با دیگر شرکتها یا فعالان و نهادهای مختلف جامعه نیز پررنگتر از همیشه میشود. چنین کارآفرینی به نوبه خود به دلیل علاقه و تخصص به فعالیتش میتواند ساعات کاری طولانیتری به فعالیت مشغول شود و فرسودگی شغلی ایجاد نشود. ماهیت کار نیز در شرکت او تغییر میکند و کارکنان مشتاقانه به فعالیت میپردازند. همچنین به دلیل معنادار و ارزشمند بودن کار، کارکنان با علاقه و انگیزه بیشتری به فعالیت میپردازند. به این صورت، حتی در بحث منابع انسانی، مزیتی اساسی برای شرکت رقم میخورد و جذب و نگهداشت کارکنان به سادگی و با کمترین هزینه صورت میگیرد.