یادداشتی از فریدون جیرانی
خانهنشین شدن سینمای اجتماعی
سینمای ایران در وضعیت عجیبی گرفتار شده است. در این سالها فقط کمدیها مورد استقبال قرار میگیرند و آثار ژانرهای دیگر فروش ندارند. در هفته گذشته فیلم سینمایی «شبگرد» به کارگردانی فرزاد موتمن که از ۹ آبان به پرده سینماها آمده تنها ۶میلیون تومان فروخته و «نبودنت» به کارگردانی کاوه سجادی حسینی نیز در هفته پنجم اکرانش فروش ۶میلیون تومانی را تجربه کرده است. «قیف» به کارگردانی محسن امیریوسفی که اکرانش را از ۱۵ شهریور آغاز کرده نیز ۹میلیون تومان فروش داشته است. این یک تصویر از سینمای غیرکمدی است. در چنین وضعیتی فریدون جیرانی، کارگردان سینما، درباره وضعیت سینمای اجتماعی مطلبی نوشته با عنوان «باور تغییر باورها». این مطلب را که در خبرگزاری ایسنا منتشر شده، بخوانید.
***
امروز فقط یک نوع مخاطب به سینما میرود، مخاطبی که میخواهد مشکلات زندگی را فراموش کند. این نظر منوچهر محمدی است و نظر درستی است. سینمای عامهپسند در این شرایط دارد به هر دری میزند تا با محدودیتهای اجتماعی مقابله کند و به جامعه تغییر یافته نزدیک شود تا این تماشاگر را داخل سالن سینما شاد کند؛ این سینما مبتذل نیست، این سینما برای حفظ بقا مجبور است مردان را برقصاند، ترانههای قدیمی را بازسازی کند تا خاطرات گذشتهای را که امروز برای خیلیها دوست داشتنی شده است، زنده کند.اصلا این همه رقص مردان در سینمای عامهپسند یک جور اعتراض است به محدودیتهای اجتماعی، درحالیکه جامعه تغییر کرده است. هنوز تلویزیون ساز نشان نمیدهد و خوانندگان مرد در خلأ آواز میخوانند و...
درحالیکه در جامعه زن و مرد ساز میزنند و میخوانند و در جامعهای که در تاکسیها و رستورانها ترانههای قدیمی پخش میشود و اکثریتی گوش میدهند، عدهای نمیخواهند این اکثریت را ببینند و با واقعیتهای جامعه روبهرو شوند. جامعه از سنتها دور شده است. خیلی جالب است بدانیم گذشته عکس شرایط امروز بود. در اکثر فیلمهای فارسی از پایان دهه ۴۰ تا اواخر دهه ۵۰پوشش زن جوان و مثبت فیلمها چادر بود. زنهای درمانده هم وقتی از زندگی در تاریکی به روشنی میرسیدند چادر به سر میکردند. در این سینما، یعنی دقیقا از پایان دهه ۴۰ تا اواخر دهه 50، زن مدرن به عنوان شخصیت اصلی و پیشبرنده در فیلمها نبود. تنها زنی که مدرن بود پروانه در فیلم «در امتداد شب» بود که زن خوشبختی نبود. در آن زمان حکمرانان میخواستند جامعه را مدرن کنند ولی چون سنت کف جامعه بود، سینمای عامهپسند از سنت پیروی کرد. سنتی که در آن زمان تعریف میشد در نماز و روزه، نذر، دعا، سقاخانه، مسجد، حرم امام رضا و چادر. تعریفی که برای طبقات پایین جامعه قابل فهم بود. بعدها که سنت به ایدئولوژی تبدیل شد، سنت بهتدریج از کف جامعه بیرون رفت و کارکردش را از دست داد. وقتی رعایت سنت دستوری شد، سنتگریزی شکل گرفت.
سینمای عامهپسند و ژانر غالب امروزش، گونه کمدی، مانع رشد سینمای اجتماعی نیست. خانهنشین شدن سینمای اجتماعی و خانهنشین ماندن این سینما دلایل دیگری دارد. اولا مدیریتی که در سه سال گذشته در عرصه فرهنگ آمد، هدف اصلیاش جلوگیری از رشد سینمای تلخ و سیاه اجتماعی بود و اصلا آمده بود که نگذارد سینمای روشنفکری مثل قبل از این سه سال به حیاتش ادامه دهد. مدیریت فرهنگی در سه سال گذشته به این هدف رسید و سینمای اجتماعی را خانه نشین کرد. ثانیا خانهشین ماندن سینمای اجتماعی به مخاطبش و طبقه متوسط برمیگردد که دیگر در سالن سینما فیلم نمیبیند، طبقه متوسطی که بعد از شکست برجام که آخرین امیدش بود از نظر سیاسی و اقتصادی لطمه خورد. ثالثا جامعه بعد از ناآرامیهای ۱۴۰۱ از نظر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دچار تحول و تغییر شد؛ تغییری که دیگر میشود در شهر دید. تغییری که ریشه در تغییر باورها دارد. سینمای اجتماعی در برخورد با چنین جامعهای دچار مشکل شد و میدانست اگر نتواند مطالبات امروز این جامعه را در فیلمش منعکس کند از جامعه و مردم عقب میماند، اما نمیدانست با مدیریتی که در راس کار بود چگونه باید به تحولات جامعه نزدیک شود و گرفتار سانسور نشود، مدیریتی که اصلا اعتراضات را قبول نداشت و به تغییر و باورها باور نداشت که تحول بعد از آن را بپذیرد. سینمای زیرزمینی در دل چنین نگاه و فضایی شکل گرفت. مدیریت جدید فرهنگی الان با چالش بزرگی روبهروست که آن باور تغییر باورهاست. در دل این باور، سینمای اجتماعی میتواند رشد کند.