عشق نافرجام به مریم سرخ
امروز سالروز درگذشت رهی معیری است
وی که یکی از خوشذوقترین شاعران و ترانهسرایان معاصر بهشمار میرود، از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت اما بلوغ شعریاش همانند بسیاری از شاعران با عشقی نافرجام آغاز شد؛ عشق او به بانویی به نام مریم فیروز. مریم فیروز که در اواخر دوران رضاشاه یکی از زنان مشهور شهر محسوب میشد، از خانوادهای مشهور و پرنفوذ بود و زیبایی و سر پرشورش او را جذابتر میکرد. از همه مهمتر خانهاش محل رفت و آمد روشنفکران عصر خود بود. نخستین ملاقات مریم و رهی در یکی از روزهای اردیبهشت، پیش از مرگ فرمانفرما(پدر مریم)، و در روزهای تلاش مریم فیروز برای جدایی از همسر اجباریاش، در یک مهمانی صورت گرفت؛ دیداری که برای همیشه زندگی رهی معیری را تغییر داد. او آن زمان حدود ۳۰ سال داشت. پس از مرگ فرمانفرما در سال ۱۳۱۸، مریم از همسرش جدا شد و رابطه او و رهی معیری جدی شد. فضای باز سیاسی و اجتماعی بعد از تبعید رضاشاه باعث شد تا مریم فیروز نقش پررنگتری در فعالیتهای اجتماعی به عهده بگیرد. آشنایی او با بزرگ علوی و دیگر اعضای حزب توده دریچه تازهای به زندگی مریم باز کرد. هر چند رابطهاش با رهی ادامه داشت. عشق به مریم، زندگی رهی را زیر و رو کرد. به تشویق او با نامهای مستعار، به نوشتن مطالب انتقادی در روزنامهها میپرداخت و همچنان منبع ذوق شاعرانه او بود.
اما حال و هوای مریم دیگرگونه شد؛ روزنامههای فرانسوی تصویر او را با لباس چرمی و پرچم چاپ کرده بودند. در محافل چپ مشهور و مطبوعات تهران به او لقب «مریم سرخ» داده بودند. اما چرخ روزگار با رهی معیری نچرخید و مریم فیروز پس از آشنایی با «نورالدین کیانوری» ترجیح داد با این مهندس معمار که یکی از سران حزب تازهتاسیس توده بود ازدواج کند تا رهی معیری شاعرپیشه و شوریدهسر.
مریم تا ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ که بهدنبال ترور نافرجام و مشکوک شاه، حزب توده منحل و سران آن تحت تعقیب قرار گرفتند، گاهی به دیدار رهی میرفت. اما بهنظر میرسد بعد از آنکه مریم فیروز بهطور غیابی به حبس ابد محکوم و متواری شد، دیگر او و رهی معیری یکدیگر را ندیدند. این ناکامی تا آخر عمر با رهی معیری باقی ماند و او هیچگاه ازدواج نکرد.مفتون امینی، شاعر مطرح درباره خصوصیات رهی تعریف میکند: «رهی خیلی خوشمشرب بود. کسی میخواست جایی برود، پیش او میآمد تا ببیند او کاری ندارد. با اهل هنر بسیار صمیمی و ساده بود. گاهی رهی میگفت از من میپرسند کارت چیست و من هم میگویم «کار ما پدرسوختگی است و مزاحم خانواده مردم میشویم» و بعد میخندید.»
رهی معیری اعتقادی به شعر نو نداشت و بر این باور بود که ادبیات به قالبی جدید نیاز ندارد؛ برخلاف شهریار که در این زمینه طبعآزمایی کرده بود و چند شعر نو هم نوشته بود. امینی درباره اختلاف این دو شرح میدهد: «رهی معیری برخلاف گفته برخی، آدم سادهای بود. مهدی سهیلی همیشه در التزام ایشان بود و دوست نزدیکشان بود. آن زمان آنها دو گروه بودند و هرکدام دورهای داشتند. در اداره اقتصاد در خیابان نادری اتاقی داشت و بنده هم آنجا میرفتم. البته کاری هم نمیکرد. اغلب هنرپیشهها و خوانندهها و نوازندگان مثلا احمد عبادی به دیدن رهی میآمدند. آدم خیلی ساده و بیریایی بود. با شهریار هم مقداری اختلاف داشتند. برخی هم که میدیدند آنها اختلاف دارند، دستکاری میکردند و به اختلاف آنها دامن میزدند. یک روز پیش رهی نشسته بودیم که یکی از در وارد شد گفت من استاد دانشگاه هند هستم. اسمم شکرالدین احسن است و به دیدن شما که از برجستگان و چهرههای درخشان شعر هستید آمدهام. رهی تشکر کرد و صحبت کردند. بعد شکرالدین احسن گفت به من گفتهاند در تبریز شاعری با نام شهریار تبریزی است و گفتهاند باید او را ببینم، شاعر معروفی است. رهی گفت «چه کسی گفته شاعر خوبی است، او پاک دیوانه است». احسن گفت یعنی در دیوانهخانه است؟ رهی هم گفت نه خانه خودش است. این را که گفت من ناراحت شدم و چای را که ریخته بود دست نزدم. بعد بیرون رفتم، به احسن گفتم هم این دوست من است هم شهریار. حتما برو تبریز و شهریار را ببین. اگر او را نبینی و چیزی از او ننویسی کارت ناقص است. برگشتم داخل و نشستم. رهی گفت چای نخوردی، از چای بدت آمد؟ من هم گفتم صحبتت درخصوص شهریار کملطفی به او بود. بعد رهی به من گفت آقای مفتون شما چند سال است که با شهریار دوست هستید؟ گفتم ۱۱ سال. گفت ما ۲۶ سال است که شهریار را میشناسیم. امیری فیروزکوهی و ابوالحسن ورزی هم او را میشناسند. من با رهی خداحافظی نکردم و آمدم بیرون. البته بعدها پیش او رفتم و عذرخواهی کردم. این خاطره مربوط به سال ۱۳۴۴ است.»
رهی معیری در سالهای آخر عمر در برنامه گلهای رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی میکرد و یکی از درخشانترین دوران برنامه گلها را رقم زد که ترانههای نوای نی، دارم شب و روز، شب جدایی، یار رمیده، یاد ایام، بهار، کاروان و مرغ حق از یادگاران آن ایام است.رهی معیری در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در تهران بر اثر سرطان در ۵۹ سالگی درگذشت. او در گورستان ظهیرالدوله شمیران به خاک سپرده شده است.