یک بام و دو هوا

بررسی این رفتار متناقض می‌تواند روشنگر مسائل مهمی باشد که جامعه ما از زمان‌های دور گرفتار آن است و به اشکال مختلف مانع پیشرفت ما در جهت حرکت به سوی جامعه مدرن پررونق شده است. آنها که خود را طرفداران سرسخت و رادیکال رای مردم و دموکراسی می‌دانند بحق از محدودیت‌های ناموجهی که بعضا در جهت اعمال رای آزادانه مردم در انتخاب مسوولان سیاسی صورت می‌گیرد، انتقاد می‌کنند و می‌گویند قدرت تشخیص مردم را نباید دست کم گرفت و آنها را صغیر و ناآگاه تلقی کرد. آنها معتقدند مردم در فضای آزاد و رقابتی شایسته‌ترین افراد را برای تصدی مقام‌های سیاسی انتخاب می‌کنند و مداخلات قدرت سیاسی حاکم در این خصوص با تنگ‌تر کردن گستره انتخاب که اغلب به بهانه تشخیص صلاحیت و نیز مصلحت عمومی عنوان می‌شود، توجیهی ندارد. ولی نعمتان حقیقی در جامعه مردم هستند. از این رو آنها هستند که باید خدمتگزاران خود را به انتخاب و تشخیص خود تعیین کنند. دولت و نهادهای ذی‌ربط حکومتی موظفند همانند داور بی‌طرف زمینه رقابت آزادانه میان کاندیداها را فراهم آورند تا هر آن‌که از نگاه مردم شایسته‌تر است، برنده بازی شود. مداخله جانبدارانه داور در بازی و تاثیرگذاری روی نتیجه آن خلاف انصاف و عدالت و ناقض حقوق و آزادی‌های مردم است. مردم ممکن است در انتخاب خود اشتباه کنند؛ اما با توجه به اینکه انتخابات برای هر نهاد سیاسی برای دوره زمانی معینی صورت می‌گیرد، همیشه امکان تصحیح اشتباه وجود دارد و با این آزمون و خطا است که مردم در مجموع مسیر درست را انتخاب می‌کنند.

بنابراین به بهانه اشتباه مردم نمی‌توان انتخاب آنها را محدود کرد و به جای آنها انتخاب کرد. نکته جالب اینجا است که روشنفکران مدافع این استدلال‌های معقول و محکم وقتی وارد عرصه مباحث اقتصادی می‌شوند، یک‌باره رویکردشان تغییر می‌کند و آزادی انتخاب مردم در بازار را محکوم می‌کنند و بر مداخله دولت (داور) در جریان بازی و نقض فرآیند رقابتی مهر تایید می‌زنند. به راستی چه تفاوتی میان انتخاب آزادانه مردم در عرصه سیاست و اقتصاد وجود دارد که در یکی مردم صلاحیت و قدرت تشخیص دارند و در دیگری ندارند و لازم است که قیمی بالای سر آنها باشد تا انتخاب آنها را تنظیم و به راه درست هدایت کند؟ اغلب روشنفکران با گرایش سیاسی چپ مخالف نظام بازار آزاد هستند و به شدت بر مداخله دولت در اقتصاد تاکید می‌کنند و آن را لازمه تحقق بخشیدن به «عدالت اجتماعی» و در جهت تامین «مصلحت عمومی» می‌دانند. اصطلاحاتی مانند «تنظیم بازار»، «تعیین الگوی مصرف»، «قیمت‌گذاری منصفانه»، «توزیع مجدد درآمد و ثروت»، «حمایت از تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان» و نظایر آن ‌که به شدت در کشور ما رایج است، چه معنایی به غیر از مداخله دولت (داور بازی) در انتخاب آزادانه مردم در بازی اقتصادی (بازار) دارد؟ چنین مداخلاتی در جریان بازی تنها با این پیش فرض قابل توجیه است که مردم قدرت تشخیص کافی برای انتخاب درست در جهت مصلحت خود ندارند و لازم است قیم بالاسری به جای آنها تصمیم‌گیری کند یا حداقل محدوده تصمیمات آنها را تعیین کند! چرا روشنفکران در یک بخش از زندگی اجتماعی به درستی آزادی و رقابت را ارزش متعالی می‌دانند و برای آن سینه چاک می‌کنند و در بخشی دیگر آن را مذموم می‌شمارند؟ این یک بام و دو هوا ریشه در کجا دارد؟ به نظر می‌رسد مساله به فهم ناقص و نادرست از مفهوم آزادی و رقابت برمی‌گردد و این خود ریشه در فقر دانش اقتصادی به ویژه در بنیان‌های فلسفی این علم دارد. علم اقتصاد در اساس خود معرفت ناظر بر شناخت آزادی و نیز ساز‌و‌کارها و نظام  اقتصادی-سیاسی مبتنی بر آن است. نادیده گرفتن وجه اقتصادی آزادی منجر به درک مخدوش از وجه سیاسی آن نیز می‌شود. جامعه مدرن مبتنی بر سه رکن اساسی و به هم پیوسته است: مالکیت خصوصی (شخصی)، حکومت قانون و آزادی. هر انسانی حق مالکیت بر جان و مال خود دارد. لازمه حفظ این حق، حکومت قانون است؛ یعنی حکومتی مستقل از اراده‌های خاص حاکمان و مبتنی برحاکمیت قواعد کلی ناظر بر حفظ حقوق انسان‌ها. انسان‌ها در چارچوب این قواعد کلی از حق آزادی انتخاب برای رسیدن به اهداف خاص خود برخوردارند. نکته مهمی که روشنفکران چپ‌گرا اغلب از آن غفلت می‌کنند این است که آزادی انتخاب و مبادله در چارچوب حکومت قانون به شکل‌گیری نظم بسیار پیچیده‌ای تحت عنوان بازار می‌انجامد که شناخت آن موضوع علم اقتصاد است. در بازار آزاد انسان‌ها برای رسیدن به اهداف خود وارد رقابتی می‌شوند که هدف آن برآورده ساختن هرچه بهتر خواسته‌های دیگران است. در این بازار، موفقیت هرکس در گرو تولید کالا یا خدمتی با کیفیتی بهتر و قیمتی کمتر از رقبا است و این به معنی همسویی اهداف فردی و جمعی است که آدام اسمیت برای توصیف مکانیسم آن از استعاره دست نامرئی یاد می‌کند. علم اقتصاد توضیح می‌دهد که بازار رقابتی چگونه همانند یک نظام اطلاع‌رسانی کارآمد و اسلوب اکتشاف عمل می‌کند که نتیجه آن تخصیص بهینه منابع کمیاب و افزایش ثروت و رفاه عمومی در جامعه است. فضیلت بزرگ رقابت آزاد از منظر تامین رفاه عمومی در عرصه سیاست و اقتصاد در این است که به‌عنوان اسلوب اکتشاف موجب شناخته شدن و برآمدن شایسته‌ترین‌ها می‌شود. همان‌گونه که در عرصه سیاست محدود کردن آزادی انتخاب مردم عملا به حامی‌پروری، خویشاوند‌سالاری و برآمدن «خودی‌های» وابسته به قدرت و فاقد شایستگی لازم می‌انجامد، در عرصه اقتصاد نیز سرکوب آزادی در بازار، اراده صاحبان قدرت (دولت) در جهت تامین منافع گروه‌های ذی نفوذ خاص را جایگزین اراده آزاد مردم می‌کند. یکی از دستاوردهای بزرگ علم اقتصاد کشف جایگاه و سازو‌کار رقابت در زندگی اجتماعی است. همان‌گونه که تجربه کشورهای کمونیستی مانند شوروی سابق نشان داد، فقدان آزادی و رقابت موجب بر صدر نشستن فرومایگی در اقتصاد و سیاست می‌شود. غفلت روشنفکران چپ‌گرا از نقش بنیادی رقابت (که خود بدون مفهوم آزادی بی‌معنا است) در تاسیس جوامع مدرن، مانع درک درست آنها از رابطه میان سیاست و اقتصاد شده است. یک بام و دو هوای این روشنفکران، سوای مساله ایدئولوژیک، ناشی از فقر دانش نسبت به بنیادهای موسس علم اقتصاد است.