استراتژی حذف

مشکل چیست؟ همه‌چیز. این فقط یک تصمیم تاکتیکی نیست، بلکه اعتراف به نیت واقعی است. اسرائیل هرگز نمی‌خواست از غیرنظامیان فلسطینی محافظت کند. می‌خواهد آنها را در هم بشکند. آنها را گرسنه نگه دارد. آنها را علیه یکدیگر بشوراند. سپس آنها را به خاطر هرج و مرج و رنج ناشی از آن آواره کند. این استعمارگری به سبکی دیگر است: ایجاد هرج و مرج و سپس استفاده از آن به‌عنوان مدرکی مبنی بر اینکه استعمارشدگان نمی‌توانند خود را اداره کنند. در غزه، اسرائیل فقط سعی در شکست حماس ندارد. بلکه سعی در نابودی هر آینده‌ای دارد که در آن فلسطینی‌ها بتوانند جامعه خود را اداره کنند.

نجار، این تحلیلگر فلسطینی، در بخش دیگری از یادداشت خود افزود، ماه‌ها، رسانه‌های غربی ادعای تاییدنشده‌ای مبنی بر دزدی کمک‌ها توسط حماس را تکرار کردند. هیچ مدرکی ارائه نشد. سازمان ملل متحد بارها گفت که هیچ مدرکی وجود ندارد. اما اهمیتی نداشت. این داستان به هدف خود رسید و محاصره را توجیه کرد. گرسنگی را به‌عنوان یک تاکتیک امنیتی جلوه داد. مجازات جمعی را به‌عنوان یک سیاست جلوه داد. اکنون حقیقت آشکار شده است. باندهایی که مسیرهای کمک‌رسانی را تهدید می‌کردند، همان‌هایی بودند که اسرائیل از آنها حمایت می‌کرد. 

نتانیاهو می‌داند که اسرائیل می‌تواند قوانین بین‌المللی را نقض کند، باندهای جنایتکار را مسلح کند، مدارس را بمباران کند، غیرنظامیان را گرسنه نگه دارد و همچنان در صحنه جهانی مورد استقبال قرار گیرد. همچنان سلاح دریافت کند. همچنان به‌عنوان یک «متحد» مورد ستایش قرار گیرد. این همان چیزی است که «مصونیت کامل از مجازات» به آن شبیه است. این هزینه باور کردن ماشین روابط عمومی اسرائیل است: اینکه اجازه داده شود اسرائیل به‌عنوان یک اشغالگر بی‌میل، یک ارتش انسان‌دوست، یک قربانی شرایط ظاهر شود. در حقیقت، این رژیمی است که نه تنها جنایات جنگی را تحمل می‌کند، بلکه آنها را مهندسی می‌کند، از آنها تامین مالی می‌کند و سپس از آنها به‌عنوان تبلیغات استفاده می‌کند. این فقط جنگی علیه اجساد، خانه‌ها یا حتی بقای فلسطینیان نیست. این جنگی علیه رویای فلسطینیان است؛ رویای داشتن یک کشور و ساختن آینده‌ای با عزت. اسرائیل دهه‌هاست به‌طور سیستماتیک برای جلوگیری از هر نوع رهبری منسجم فلسطینی تلاش کرده است. در دهه۱۹۸۰، اسرائیل بی‌سروصدا ظهور حماس را به‌عنوان یک وزنه تعادل مذهبی و اجتماعی در برابر سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) تشویق کرد. ایده ساده بود: تفرقه در سیاست فلسطین، تضعیف جنبش ملی و از هم پاشیدن هرگونه تلاش برای تشکیل کشور مستقل. مقامات اسرائیلی معتقد بودند که حمایت از سازمان‌های اسلامی در کرانه باختری و غزه اشغالی باعث ایجاد درگیری داخلی بین فلسطینیان می‌شود. تنش‌ها بین گروه‌های اسلامی و سکولار افزایش یافت و منجر به درگیری در دانشگاه‌ها و عرصه سیاسی شد.

سیاست اسرائیل ناشی از سوءتفاهم نبود. این سیاست استراتژیک بود. اسرائیل می‌دانست که توانمندسازی رقبای سازمان آزادی‌بخش فلسطین، وحدت فلسطینیان را از بین می‌برد. هدف صلح نبود، بلکه فلج کردن بود. همین استراتژی امروز نیز ادامه دارد نه فقط در غزه، بلکه در کرانه باختری اشغالی نیز. اسرائیل به‌طور فعال در حال از بین بردن توانایی عملکرد تشکیلات خودگردان فلسطین (PA) است. اسرائیل درآمدهای مالیاتی را که بخش عمده بودجه تشکیلات خودگردان را تشکیل می‌دهد، مسدود می‌کند و آن را در آستانه فروپاشی قرار می‌دهد. از شبه‌نظامیان شهرک‌نشین که به روستاهای فلسطینی حمله می‌کنند، محافظت می‌کند. روزانه به شهرهای تحت مدیریت تشکیلات خودگردان حمله نظامی می‌کند، نیروهای آن را تحقیر می‌کند و آنها را ناتوان جلوه می‌دهد. درحالی‌که مشروعیت تشکیلات خودگردان را به سخره می‌گیرد، تلاش‌های دیپلماتیک بین‌المللی آن را مسدود می‌کند.

این سیاست در مرزهای سرزمین اشغالی متوقف نمی‌شود. در داخل اسرائیل، شهروندان فلسطینی با تاکتیک مشابهی روبه‌رو هستند: غفلت عمدی، فقر و هرج و مرج مهندسی شده. جرم و جنایت در جوامع آنها از کنترل خارج می‌شود درحالی‌که زیرساخت‌ها و خدمات با کمبود بودجه مواجه هستند. پتانسیل اقتصادی آنها خفه می‌شود نه به‌طور تصادفی، بلکه با طراحی. این یک جنگ آرام علیه هویت فلسطینی است: یک استراتژی حذف که هدف آن تبدیل فلسطینی‌ها به یک اقلیت خاموش است که از حقوق، به رسمیت شناختن و ملیت محروم شده‌اند. اسرائیل با مهندسی بی‌ثباتی و سپس اشاره به آن بی‌ثباتی به‌عنوان مدرک شکست، سناریو را می‌نویسد. این فقط سیاست نظامی نیست، بلکه یک جنگ روایی است. این جنگ در مورد اطمینان از این است که مردم فلسطین برای همیشه نه به‌عنوان ملتی که برای آزادی تلاش می‌کند، بلکه به‌عنوان تهدیدی که باید مهار شود، دیده شوند. اسرائیل از هرج و مرج رونق می‌گیرد؛ زیرا هرج و مرج، عاملیت فلسطینی‌ها را بی‌اعتبار می‌کند. این به اسرائیل اجازه می‌دهد بگوید: «ببینید، آنها نمی‌توانند خودشان را اداره کنند. آنها فقط خشونت را می‌فهمند. آنها به ما نیاز دارند.» این اقدامی عمیقا حساب شده است. اما غزه و کرانه باختری یک کشور شکست خورده نیستند. آنها مکان‌هایی هستند که به‌طور سیستماتیک از فرصت تبدیل شدن به یک کشور محروم شده‌اند.

جهان باید از رفتار با غزه و کرانه باختری به‌عنوان میدان آزمایش برای دکترین نظامی، تبلیغات و بی‌تفاوتی ژئوپلیتیک دست بردارد. مردم فلسطین یک «تجربه شکست‌خورده» نیستند. آنها مردمی محاصره‌شده هستند که بی‌امان از حاکمیت خود محروم شده‌اند. با این حال، آنها تلاش می‌کنند به فرزندانشان غذا بدهند، مردگان خود را دفن کنند و در مواجهه با غیرانسانی‌سازی، انسان باقی بمانند. اگر نتانیاهو می‌تواند به مسلح کردن باندهای جنایتکار اعتراف کند و همچنان با هیچ عواقبی روبه‌رو نشود، پس مشکل فقط اسرائیل نیست. مشکل جامعه بین‌المللی است که ظلم را پاداش می‌دهد و بقا را مجازات می‌کند. آنچه مورد نیاز است، اقدامات مشخص برای محافظت از جان فلسطینی‌ها و پاسداری از حق تشکیل کشور فلسطین قبل از محو کامل آن است. تهدید به رسمیت شناختن یک کشور فلسطینی به هیچ‌وجه کافی نیست. اگر جهان همچنان بی‌تفاوت بماند، نه تنها فلسطین نابود خواهد شد، بلکه اعتبار قوانین بین‌المللی، حقوق بشر و هر اصل اخلاقی که ما ادعای پایبندی به آن را داریم، از بین خواهد رفت.