خیار و گلابی دردسر دانشجویان در روسیه
من یک سرپرست که آلمانی خوب میدانست استخدام کرده بودم که مرتب به روسیه و رومانی و چکسلواکی برود و تمام کارآموزان ما را شخصا ببیند و از پیشرفت کارشان برای من گزارش دهد. او در بازدید از روسیه میبیند که یکی از این کارآموزان نیست. هر چه میگردد و از روسها میپرسد آن کارآموز پیدا نمیشود. فوری به من اطلاع داد. من بلافاصله رفتم به وزارت امور خارجه گفتم که یکی از کارآموزان ما نیست. وزارت خارجه از سفیر ایران در مسکو میخواهد که موضوع را رسما به وزارت خارجه روسیه خبر بدهد و کار را شدیدا پیگیری کند. بالاخره معلوم شد این کارآموز در زندان است. با فشار سیاسی او را خلاص میکنند و به تهران میفرستند. این کارآموز در بدو ورود نزد من آمد. تمام تن او را با شلاق سیاه کرده بودند گفتم چرا تو را گرفتند. داستان ساواک و خیار را گفت و گفت که او نامهای به تهران نوشته و گفته چند خیار و گلابی به ما دادند. این نامه را روسها خوانده بودند و فهمیده بودند که رمز اطلاعاتی است. چون در باکو خیار و گلابی به آنها ندادهاند و او را دستگیر کرده، شکنجه داده بودند.