نویسندگان این یادداشت «رونِن برگمن» نویسنده و روزنامه‌نگار اسرائیلی نزدیک به محافل اطلاعاتی رژیم صهیونیستی و «مارک مازِتی» تحلیلگر آمریکایی روزنامه نیویورک‌تایمز هستند. در ابتدای این گزارش، فضای حاکم بر مثلث رژیم صهیونیستی، آمریکا و ایران پیش از حصول توافق هسته‌ای به بلوفی سه‌جانبه تشبیه شده که در آن هریک از طرف‌ها تلاش می‌کردند تا خود را آماده حرکت به سوی درگیری به تصویر بکشند. نیویورک‌تایمز در گزارش خود مدعی شده است که با خروج یک‌جانبه آمریکا از توافق هسته‌ای، این فضا بار دیگر حاکم شده است. در بخشی از این گزارش با اشاره به مصاحبه‌های انجام‌شده با تعداد زیادی از مقامات اروپایی و اسرائیلی طی چند ماه ادعا شده است که ارتش رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۱۲ به حمله محدود علیه تاسیسات هسته‌ای ایران نزدیک شده بود. نویسندگان این گزارش درباره تلاش دولت پیشین آمریکا به ریاست «باراک اوباما» برای طراحی برنامه حمله نظامی مختص خود علیه ایران می‌نویسند که آمریکایی‌ها ماکت سایز واقعی از تاسیسات هسته‌ای ایران را در صحرای غربی این کشور ساختند و آن را با یک بمب ۳۰ هزار پوندی (۱۳۶۰۰ کیلوگرمی) از بین بردند تا به این ترتیب حمله به ایران را برای خود شبیه‌سازی کنند.

در ادامه این گزارش آمده است: «آمریکایی‌ها مشغول نظارت [جاسوسی] از اسرائیلی‌ها بودند، چنان که اسرائیلی‌ها از ایران جاسوسی می‌کردند. ماهواره‌های آمریکا از پرواز پهپادهای اسرائیلی از پایگاهی در آذربایجان به حریم هوایی ایران تصویربرداری کرده‌اند.» در تابستان ۲۰۱۲ بود که هواپیماهای جاسوسی آمریکا، گروهی از جنگنده‌های اسرائیلی را رصد کردند که به‌نظر درحال آماده‌سازی برای حمله به ایران بودند... «لئون پانتا» وزیر وقت دفاع آمریکا برای آرام کردن اسرائیلی‌ها و کاهش نگرانی آنها از تعهد دولت اوباما برای ممانعت از دستیابی ایران به سلاح اتمی، [ایهود]باراک را به دفتر خود در پنتاگون دعوت کرده و ویدئویی بسیار محرمانه را به نمایش گذاشت. این ویدئو، آزمایش سلاح سنگرشکن پروژه‌ای موسوم به «مهمات نفوذکننده عظیم ۳۰ هزار پوندی» (MOP) بود که نیروی هوایی آمریکا برای از بین بردن سخت‌ترین استحکامات زیرزمینی طراحی کرده بود. این بمب ماکت تاسیسات هسته‌ای ایران را نابود کرد و باراک را به وجد آورد. در ژانویه ۲۰۰۶ «آریل شارون» نخست‌وزیر وقت اسرائیل دچار سکته مغزی شد و به کما رفت. معاون وی «ایهود اولمرت» مسوولیت‌های او را برعهده گرفت و منابع نامحدودی را در اختیار «موساد» سازمان جاسوسی این رژیم قرار داد تا به مقابله با برنامه هسته‌ای ایران بپردازد. در سال ۲۰۰۷ «ایهود باراک» که پیش از آن به مدت یک سال عهده‌دار نخست‌وزیری رژیم صهیونیستی بود، به‌عنوان وزیر جنگ اولمرت منصوب شده و به رئیس ستاد کل ارتش این رژیم به‌صورت مکتوب دستور داد تا نقشه‌ای برای حمله بزرگ علیه ایران طراحی کند. البته اولمرت شخصا معتقد بود که عده‌ای درحال اغراق درباره تهدید [هسته‌ای] ایران هستند. او اعتقاد داشت که اسرائیل نباید کسی باشد که عملیات نظامی علیه ایران را انجام دهد، حتی با اینکه ممکن بود ایران بمب [اتمی] را بسازد. همان‌طور که پاکستان بمب اتمی دارد و اتفاقی هم نیفتاده، اسرائیل هم می‌تواند بپذیرد که ایران بمب اتم داشته باشد و به حیات ادامه دهد. نتانیاهو در سال ۲۰۰۷ طی سفری که به واشنگتن داشت، در «کمیته امور عمومی آمریکا اسرائیل» موسوم به «آیپک» سخنرانی کرده و خواستار اعمال تحریم‌های بیشتر بر ایران شد. وی همچنین با «دیک چنی» معاون وقت رئیس‌جمهور آمریکا (جورج بوش پسر) دیدار کرده و هشدار داد اگر غرب اقدام نظامی معتبری [علیه ایران] انجام ندهد، ایران قطعا به بمب [اتمی] دست پیدا می‌کند. چنی، گوش شنوایی بود که نتانیاهو در بین مقامات آمریکایی پیدا کرده بود، زیرا روسای نظامی و غیرنظامی پنتاگون (وزارت دفاع آمریکا) و رئیس‌جمهور نیز تمایل کمی به آغاز جنگ پیشگیرانه دیگری [در منطقه] داشتند. چنی اما مانند بولتون برای مدت‌های مدیدی نظرات تندتری داشت و حتی تا دوره دوم ریاست‌جمهوری بوش نیز به حمایت از اقدام نظامی علیه ایران ادامه داد. مواضع وی به حدی تند بود که حتی یک بار در ماه می سال ۲۰۰۸ طی جلسه‌ای خصوصی که با بوش و «رابرت گیتس» وزیر دفاع وقت آمریکا داشت، بر سر منطق حمله به ایران به مجادله لفظی تند با گیتس پرداخت.

نتانیاهو در جولای ۲۰۰۹ نیز، بعد از سفر گیتس به فلسطین اشغالی، همزمان با روزهای آغازین اغتشاشات فتنه ۸۸ در ایران، به او پیشنهاد داد که اکنون بهترین زمان برای حمله نظامی به ایران و انجام کاری بیش از به‌عقب راندن برنامه هسته‌ای این کشور است؛ سرنگون کردن نظام ایران. در همان ماه (می ۲۰۰۸) بوش برای آخرین بار به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا به فلسطین اشغالی سفر کرد و اولمرت نیز امیدوار بود بتواند همکاری اطلاعاتی بین سازمان‌های امنیتی آمریکایی و اسرائیلی علیه ایران ایجاد کند. بوش با این طرح موافقت کرد که در نهایت منجر به همکاری بسیار بزرگ‌تری بین سرویس‌های جاسوسی آمریکا و اسرائیل شد. این همکاری با اجرای عملیات موسوم به «بازی‌های المپیک» به اوج خود رسید، عملیاتی که برای خرابکاری و آلوده کردن سامانه‌های الکترونیکی تاسیسات هسته‌ای ایران به پیچیده‌ترین بدافزارهای رایانه‌ای شامل ویروس استاکس‌نت طراحی شده بود. اولمرت در یکی از شب‌های حضور بوش در فلسطین اشغالی، او را به ضیافت شام در اقامتگاه خود دعوت کرد که در آن جلسه اعضای کابینه امنیتی اسرائیل از جمله [ایهود] باراک حضور داشتند که مانند چنی موضع تندی علیه ایران داشتند. بعد از شام، اولمرت در پیاده‌روی خصوصی با بوش، از او خواست که به ایران حمله کند. آن‌طور که خود اولمرت از صحبت‌های آن شب بوش بازگویی می‌کند، رئیس‌جمهور وقت آمریکا تاکید کرد که قویا مخالف این حمله است. دقایقی بعد[ایهود] باراک وارد بحث آن دو شد و بعد از توضیح طولانی درباره تهدیدات ایران، قصد داشت موضوع حمله را مطرح کند که بوش با عصبانیت حرف وی را قطع کرد و گفت: «ژنرال باراک، می‌دانی «نه» یعنی چه؟ نه یعنی نه!» در نوامبر ۲۰۱۰، نتانیاهو و باراک [وزیر جنگ وقت اسرائیل] جلسه خصوصی با روسای دستگاه‌های نظامی اسرائیل در مقر موساد برگزار کردند تا درباره طرح جدید حمله به ایران صحبت کنند. ژنرال «گابی اشکنازی» رئیس وقت ستاد کل نیروهای مسلح اسرائیل به حاضران در جلسه توضیح داد که ارتش اسرائیل هنوز از مرز توانمندی عملیاتی [علیه ایران] عبور نکرده و [آماده حمله به ایران نیست]. این اظهارات اشکنازی، مانند آب سردی بود بر پیکر امیدهایی که برای حمله به ایران شکل گرفته بود. «مئیر داگان» رئیس وقت موساد که برای مدت‌ها جنگ مخفی علیه ایران را رهبری کرده بود، به نتانیاهو و باراک گفت که عملیات نظامی [علیه ایران] احمقانه است و می‌تواند تمام رشته‌های عملیات‌های مخفی که تاکنون انجام شده را پنبه کند. «بنی گانتز» رئیس بعدی ستاد کل نیروهای مسلح اسرائیل که بعد از استعفای اشکنازی روی کار آمد نیز با حمله به ایران مخالف بود. [در سال ۲۰۱۰] کاخ سفید نهایتا تصمیم گرفت ایالات‌متحده در حمله پیشدستانه [به ایران] مشارکت نکند. اگر اسرائیل چنین حمله‌ای را انجام می‌داد هم پنتاگون آنها را در این عملیات کمک نمی‌کرد اما مقابل اسرائیل هم نمی‌ایستاد.