تهدید و تجارت در منطقه

در خاورمیانه، ترامپ منطقه را زمین بازی منافع اقتصادی و سیاسی می‌‌‌بیند. او با تقویت اسرائیل، عربستان و امارات، فشار بر ایران و گروه‌‌‌های متحدش و آشتی با ترکیه، همزمان دیپلماسی و تهدید نظامی را پیش می‌‌‌برد. رویکردش، مرکانتیلیسم سده نوزدهمی در لباسی مدرن است: تجارت با چاشنی نظامی‌‌‌گری و پیام صریح «یا با بازار مایید، یا علیه ما». برخلاف لیبرال‌‌‌ها که با اعتماد و همکاری تجارت می‌کنند، ترامپ می‌‌‌خواهد با اجبار، خاورمیانه را به بازار آمریکا بدل کند.

عربستان سعودی؛ تداوم چالش عادی‌‌‌سازی

روابط دونالد ترامپ با خاندان سعودی، به‌‌‌ویژه ولیعهد عربستان، در هر دو دوره ریاست‌جمهوری‌‌‌اش عمیقا شخصی، تجاری و سیاسی بوده است. ترامپ در حمایت از بن‌سلمان در برابر انتقادات حقوق بشری پس از قتل جمال خاشقجی در ۲۰۱۸، چنان پیش رفت که در آخر به‌صراحت گفت «من نجاتش دادم.» همین نجات سرآغاز حجم بالایی از سرمایه‌گذاری‌‌‌های متقابل جرد کوشنر، داماد ترامپ و بن‌سلمان در خاک کشورهای یکدیگر بود. سرمایه‌گذاری‌‌‌های عربستان در املاک ترامپ البته نگرانی‌هایی درباره نقض بند «اموال خارجی» قانون اساسی آمریکا ایجاد کرده است.

ترامپ همچنان در دور دوم ریاست‌جمهوری‌‌‌اش، عربستان‌سعودی را هم اهرمی علیه ایران می‌‌‌داند و هم بستری برای معاملات تجاری و سرمایه‌گذاری‌‌‌های کلان. ریاض که اکنون لابی فعالی در کاخ‌سفید دارد، با میزبانی مذاکرات اوکراین و میانجی‌گری در تنش‌‌‌های آمریکا-ایران، جایگاه جهانی خود و روابطش با واشنگتن را تقویت کرده است.

عادی‌‌‌سازی روابط عربستان با اسرائیل که برای سعودی‌‌‌ها به پنج‌توافق کلیدی با آمریکا (پیمان دفاعی، توافق هسته‌‌‌ای، تجارت آزاد، خرید تسلیحات و هوش مصنوعی) گره خورده، با شرط ریاض برای پیشرفت ملموس در مساله فلسطین دشوارتر شده است. سعودی‌‌‌ها اکنون خواستار جدول زمانی مشخص برای تشکیل کشور فلسطینی شده‌‌‌اند؛ شرطی که با مقاومت اسرائیل مواجه است. ترامپ، با رویکردی عمل‌‌‌گرایانه، تلاش می‌کند با پیشنهادهایی مانند بازسازی غزه با حمایت مالی اعراب، این شکاف را پر کند.

فلسطین

دونالد ترامپ که خود را «بهترین دوست اسرائیل» می‌‌‌داند، در دوران فعالیت سیاسی‌‌‌اش همواره از اقدامات نظامی اسرائیل علیه حماس حمایت کرده و با اخراج مهاجران منتقد اسرائیل و سرکوب صداهای حامی فلسطین در دانشگاه‌‌‌هایی همچون هاروارد، تعهد خود را به این رویکرد نشان داده است. او بر این باور است که فشار نظامی، بدون مانع‌‌‌تراشی دولت آمریکا، می‌‌‌تواند حماس را وادار به آتش‌‌‌بس و آزادی گروگان‌‌‌ها کند؛ گرچه مذاکراتی با میانجی‌گری استیو ویتکاف در این زمینه به پیشرفت‌‌‌هایی رسیده‌‌‌، اما طرح‌‌‌های جنجالی مانند «ریویرای غزه» یا انتقال اجباری فلسطینی‌‌‌ها، با واقعیت‌‌‌های سیاسی منطقه همخوانی ندارد. مخالفت گسترده مردم اسرائیل با تشکیل کشور فلسطینی پس از حملات ۷اکتبر و وابستگی نتانیاهو به جناح راست افراطی، موانعی جدی برای توافق‌‌‌هایی همچون عادی‌‌‌سازی روابط با عربستان ایجاد کرده‌‌‌اند. در عین حال، نبود طرحی عملی برای اداره غزه پس از آتش‌‌‌بس، به‌‌‌ویژه در زمینه امنیت و نظم، چشم‌‌‌انداز صلح پایدار را تیره‌‌‌تر کرده است.

در این میان، ترامپ تلاش دارد با فشار به کشورهایی مانند عربستان‌سعودی و مصر، بخشی از مسوولیت‌‌‌های مربوط به آینده غزه را به آنها منتقل کند، اما این کشورها بیشتر به منافع داخلی و منطقه‌‌‌ای خود توجه دارند تا ایفای نقشی فعال در بحران فلسطین. سعودی‌‌‌ها گرچه از مساله فلسطین برای تقویت جایگاه خود در جهان اسلام بهره می‌‌‌برند، اما حاضر به تخصیص منابع چشم‌گیر برای حل بحران نیستند؛ مصر و اردن نیز علاقه‌‌‌ای به ایفای نقش جدید نشان نداده‌‌‌اند. ایده‌‌‌هایی نظیر تشکیل هیات اجرایی به رهبری چهره‌‌‌هایی همچون سلام فیاض برای اداره خدمات عمومی در غزه مطرح شده، اما مهم‌ترین پرسش، یعنی تامین امنیت و نظم عمومی، همچنان بی‌‌‌پاسخ مانده است.

امارات

سیاست ترامپ در قبال امارات با منافع تجاری خانواده‌‌‌اش گره خورده است. امارات با تعهد ۱.۴تریلیون دلاری برای سرمایه‌گذاری در آمریکا طی یک‌دهه، از هوش مصنوعی و نیمه‌‌‌رساناها تا انرژی و تولید، شریکی حیاتی است.

پروژه‌‌‌هایی مثل کارخانه آلومینیوم امارات گلوبال، طرح ۲۵میلیارد دلاری ADQ برای زیرساخت‌‌‌های انرژی و سرمایه‌گذاری ۲میلیارد دلاری MGX  در ارز دیجیتال USD۱ خانواده ترامپ، این همکاری را نمایان می‌کند.

سازمان ترامپ هم با برج ۸۰طبقه در دبی و شراکت با چهره‌‌‌هایی مانند حسین سجوانی، از این رابطه سود می‌‌‌برد. اما این معاملات که به نهادهایی مثل مبادله و G۴۲ تحت مدیریت شیخ طحنون بن زاید وابسته است، انتقادهایی از «فساد» و تضاد منافع را، به‌‌‌ویژه از سوی سناتورهایی چون الیزابت وارن، برانگیخته است.

این کشور همچنین در بحران‌های غزه و یمن، با لابی‌‌‌گری قدرتمند از طریق یوسف العطیبه، سفیرش در واشنگتن، نفوذ دارد. اما اقدامات امارات، از فشار برای جابه‌‌‌جایی فلسطینی‌‌‌ها و مخالفت با طرح بازسازی غزه توسط مصر تا رقابت با ترکیه و مصر در سوریه و سودان، گاه تنش‌‌‌زا شده است. حمایت امارات از محمد دحلان در غزه و رقابت منطقه‌‌‌ای‌‌‌اش، خشم دیگر متحدان آمریکا مانند ترکیه را برمی‌‌‌انگیزد و ترامپ باید میان این دو بازیگر متحد اما رقیب خود تعادل برقرار کند.

کردهای اقلیم

زمانی ترامپ درباره کردهای اقلیم گفته بود: «آنها فرشته نیستند و از نظر خشونت تفاوتی با داعش ندارند.» این موضع تند البته با برخی معیارهای استراتژیک آمریکا در قبال کردهای اقلیم تا حدی تعدیل شده است.

در سیاست ترامپ، کردهای اقلیم همچنان مهره‌‌‌های میانی شطرنج خاورمیانه‌‌‌اند؛ متحدانی موقت و مشروط که منافع آمریکا و روابط شخصی ترامپ با رهبران منطقه‌‌‌ای، به‌‌‌ویژه اردوغان، سرنوشت آنها را تعیین می‌کند. خروج ناگهانی نیروهای آمریکا از سوریه در ۲۰۱۹ و فشار بر کردهای سوری برای توافق با تحریرشام، نشان‌‌‌دهنده اولویت واشنگتن بر رضایت آنکاراست.

در مقابل، امارات به دلیل رقابت با ترکیه، از کردها حمایت دیپلماتیک می‌کند. در عراق، احتمالا کردهای اقلیم از فشار ترامپ بر تهران و بغداد سود برده‌‌‌اند، اما وابستگی به آمریکا در کنار کاهش حضور نظامی واشنگتن، اقلیم را در موقعیتی متزلزل و وابسته‌‌‌تر به آنکارا قرار داده است. در نهایت، سیاست‌‌‌های ترامپ گرچه امتیازاتی مقطعی به کردها داده، اما موقعیت راهبردی و امنیتی آنها را تضعیف کرده است.

ایران

ترامپ که پیش‌تر نیز به‌رغم تهدیدهایش، علاقه‌‌‌مند به مذاکره با ایران بود، این بار با تشدید تحریم‌‌‌ها و تهدید نظامی در تلاش برای دستیابی به توافقی «معتبر» و سریع است. اکنون برخلاف دور قبل، هم درهای مذاکره بازتر از دور نخست ریاست‌جمهوری ترامپ شده و هم گزینه‌‌‌های نظامی و ورود او به یک جنگ پرهزینه با حوثی‌‌‌ها که تنها در سه‌هفته نخست، هزینه‌‌‌ای معادل ۲۰۰میلیون دلار در پی داشته، نشان‌دهنده تحولی مهم است.

با این حال، این سیاست ترکیبی بیش از هر چیز به حرکتی پرریسک بر لبه پرتگاه می‌‌‌ماند. همین تناقضات، حتی متحدان اروپایی آمریکا را نگران کرده، زیرا بیم آن دارند که فشارهای فزاینده، ایران را به سمت اتخاذ واکنش‌های جدی سوق دهد. درون تیم ترامپ نیز شکاف آشکاری وجود دارد: از یک‌‌‌سو جناح تندرو مانند مایک والتز و مارکو روبیو به دنبال حذف کامل برنامه هسته‌‌‌ای ایران هستند و از سوی دیگر دیپلمات‌‌‌هایی همچون استیو ویتکاف به دنبال توافقی تحت نظارت بین‌المللی‌‌‌اند؛ شکافی که تدوین راهبردی منسجم را برای کاخ‌سفید دشوار ساخته است.

برای ترامپ، هم ایران و هم به طور کلی خاورمیانه همزمان صحنه بازی‌‌‌های استراتژیک و نمایش‌‌‌های شخصی است. دست‌کم روی کاغذ، بعید است ترکیب خطرناک نظامی‌‌‌گری از طریق فروش و ارسال گسترده تسلیحات به منطقه، سیاست‌‌‌های پرخاشگرانه، دیپلماسی نمایشی و معاملات پرتناقض او، سرانجام به ثباتی توأم با آرامش ‌‌‌بینجامد.

* پژوهشگر مطالعات امنیت و بازیگران غیردولتی در خاورمیانه