شوک مثبت به اتحادیه اروپا

اما هر یک از ساکنان کاخسفید برای پرداختن به این موضوع اصلی سیاست خارجی آمریکا، رهیافتهایی متفاوت را در پیش گرفتند. دموکراتهایی همچون اوباما و بایدن با درک ضرورت حفظ جایگاه آمریکا در رأس هرم قدرت جهانی، چاره کار را در اصلاح نهادهای داخلی، تقویت توان نظامی و اقتصادی آمریکا و همچنین بسط و توسعه اتحادها در خارج بهویژه گسترش روابط دو سوی آتلانتیک جستوجو کردند. این دو بر آن بودند تا از مسیر شکلدهی به یک بلوک جدید قدرت، استوار بر ارزشهای غربی مشترک، گونهای جدید از جنگ سرد را علیه چین و همپیمانان این کشور آغاز کنند. بایدن با اعلام ضرورت اتحاد جهان دموکراتیک در برابر جهان اقتدارگرا بیش از اوباما این ایده را دنبال کرد.
ترامپ نیز حفظ جایگاه آمریکا را در قالب شعارهایی همچون «اول آمریکا» و «پروژه مِگا» اصلیترین موضوع سیاست خارجی آمریکا تعریف کرده است. با وجود این او برای پرداختن به این اولویت، رویکرد متفاوتی را در مقایسه با دموکراتها در پیش گرفته است. برای ترامپ اصلاح نهادهای داخلی، تقویت قدرت نظامی و اقتصادی آمریکا و مهمتر از آن بازبینی در روابط خارجی با متحدان و رقبا مطلوبترین رهیافت است.
در پیشگرفتن این رویکرد که تا حدی یادآور رهیافت کیسینجر-نیکسون در دهه ۱۹۷۰ میلادی است، با تاکید بر نقش دیپلماسی مدیریت قدرتهای بزرگ در پی کاهش تعهدات آمریکا در سیاست جهانی است. بیتردید این رویکرد، تعاملات آمریکا با اتحادیه اروپا را دستخوش تغییر کرده است. بر همگان روشن بود که سیاست خارجی دولت دوم ترامپ روابط دو سوی آتلانتیک را متاثر خواهد کرد. بسیاری بر آن بودند که در چهارسال پیشرو، روابط آمریکا و اروپا دورانی پرتلاطم را تجربه خواهد کرد. به طور خاص میتوان پیامدهای سیاست خارجی دولت ترامپ بر روابط با اتحادیه اروپا را در موضوعات ذیل جمعبندی کرد:
ترامپ و جنگ اوکراین، استقلال دفاعی بیشتر اروپا: ترامپ خواستار توقف فوری جنگ در اوکراین و مهمتر از آن پایان کمکهای مالی و تسلیحاتی به کییف است. از نظرگاه ترامپ و افراد همسو با وی، با نگاهی واقعگرایانه و مبتنی بر اصول «رئال پلیتیک»، اوکراین بهتنهایی توان مقابله با قدرت نظامی روسیه را ندارد و جنگ فرسایشی در جریان نیز حاصلی بهجز هدررفت منابع و طولانیشدن بحران نخواهد داشت.
بدینسبب ترامپ حاضر است حتی به بهای واگذاری بخشی از سرزمین اوکراین به روسیه به این جنگ پایان دهد. برخلاف بایدن، برای ترامپ ارزشها و هنجارها جایگاهی در سیاست خارجی ندارند و آنچه پراهمیت است منافع آمریکاست. از این منظر، پایان جنگ در اوکراین تنها به این دلیل که سبب کاهش و حتی قطع کمکهای مالی و تسلیحاتی آمریکا به اوکراین میشود، درخور توجه است و پرداختن به نگرانیهایی همچون تضعیف دموکراسی در جهان یا امکان توسعهطلبی بیشتر پوتین در اروپا برای ترامپ فاقد اهمیت است.
اروپا چنین رویکردی را تضعیف اتحاد غرب در برابر روسیه میداند و حتی آن را با مماشات در برابر هیتلر در آغاز جنگ جهانی دوم مقایسه میکند. با وجود این، اروپا و اوکراین بهخوبی میدانند که در نبود حمایتهای آمریکا، غلبه بر روسیه در جنگ پیشرو امکانپذیر نیست.
نحوه مدیریت بحران اوکراین از سوی ترامپ برای استراتژی امنیتی اروپا پیامدی مهم در پی داشته است. به باور تحلیلگران، این امر سبب شده تا اروپا سیاست امنیتی مستقلتری را دنبال کند. نخستین سیاستمدار ارشد اروپایی که پس از انتخابات آمریکا به دیدار ترامپ در واشنگتن رفت، مارک روته، دبیرکل ناتو بود. آنچه در اتحاد دو سوی آتلانتیک برای ترامپ اهمیت دارد، سهم کشورهای اروپایی از هزینههای دفاعی مشترک و ناتو است. ترامپ در دور نخست ریاستجمهوریاش بارها درخواست کرده بود که اعضای ناتو هزینه بیشتری برای دفاع از خود بپردازند.
این امر بسیاری از کشورهای اروپایی را بر آن داشت تا بودجه دفاعی خود را افزایش دهند. اکنون بیشتر کشورهای اروپایی عضو ناتو، ۲ تا ۳درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف امور دفاعی میکنند. با پدیدارشدن رویکرد ترامپ در بحران اوکراین، کشورهای اروپایی اکنون ضرورت در پیشگرفتن سیاست دفاعی امنیتی مشترک و مستقل از آمریکا را بیش از پیش احساس کردهاند. شکست ترامپ در انتخابات سال ۲۰۲۰ و تقویت روابط دو سوی آتلانتیک در دوران بایدن، کشورهای اروپایی را در این خواب نوشین فرو برد که تعهد آمریکا به دفاع از امنیت اروپا بار دیگر احیا شده است.
پیروزی مجدد ترامپ در سال ۲۰۲۴ نشان داد که این رویا تا چه اندازه خیالاندیشانه بوده است. اروپا بیش از هر زمان دیگری دریافته است که نمیتواند امنیت خود را به آمریکا واگذار کند و به همین سبب در پی آن است تا سیاست دفاعی مستقلتری را در پیش گیرد. امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، سالهاست که ایده ارتش مشترک اروپایی و سیاست دفاعی مستقل اروپا را دنبال میکند و اکنون صدراعظم جدید آلمان را نیز با خود همراه میبیند. به نظر میرسد جنگ اوکراین کشورهای اروپایی را به سمت ضرورت افزایش هزینههای نظامی و استقلال بیشتر از آمریکا هدایت کرده است. میتوان انتظار داشت که این سیاست صرفنظر از اینکه چه فردی در آمریکا ساکن کاخسفید شود، همچنان تداوم داشته باشد.
جنگ اقتصادی ترامپ و اروپا: ترامپ سیاست اول آمریکا را بیش از هر حوزه دیگری در عرصه اقتصادی دنبال میکند. بهعنوان مثال، ترامپ با پیگیری قانون کاهش تورم، بر آن است که مزایای اقتصادی را منحصرا برای شرکتهای آمریکایی به ارمغان آورده و قدرت رقابتی این شرکتها را افزایش دهد. افزون بر این ترامپ با به راهانداختن کارزار وضع تعرفه علیه کالاهای اروپایی، در پی آن است تا توان اقتصادی آمریکا را بیش از پیش تقویت کند. با وجود این، اروپا نیز خود را برای این جنگ تعرفهای آماده کرده است. کشورهای اروپایی بر آن شدهاند تا با متنوعسازی شرکای تجاری و انعقاد توافقنامههای جدید به سیاستهای اقتصادی ترامپ پاسخ دهند. تجارت بیشتر در اتحادیه اروپا و تعمیق بازار داخلی اروپا بهعنوان بزرگترین منطقه اقتصادی جهان سبب شده است تا کشورهای اروپایی در حوزه اقتصادی نیز سیاست مستقلتری را دنبال کنند. موضع سختگیرانه ترامپ در قبال چین، اروپا را بر آن داشته است تا تعاملات اقتصادی خود با چین را بازنگری و استراتژی مستقلتری را تدوین کند.
به نظر میرسد رهیافت متزلزل و نامتعادل ترامپ در عرصه سیاست جهانی، انگیزهای نیرومند برای همکاری استراتژیک بیشتر اتحادیه اروپا در زمان جنگ و چالشهای اقتصادی فراهم کرده است. به طور مشخص، این تحول به معنای سرمایهگذاریهای مشترک بیشتر اروپایی، سیاست صنعتی سبز اتحادیه اروپا و تقویت بازار داخلی است. به نظر میرسد مانند عرصه امنیتی، سیاستهای اقتصادی ترامپ سبب تقویت جناح اروپامحور اتحادیه اروپا و احیای جایگاه «غرب قدیم» در برابر «غرب جدید» خواهد شد.
کوشش اروپا برای ایفای نقش رهبری در سیاست جهانی: سیاستهای ترامپ در اولویتدادن به منافع آمریکا، تردیدها درباره نقش رهبری این کشور را در بین رهبران اروپایی افزایش داده است. ترامپ مانند دور نخست ریاستجمهوری خود بار دیگر از توافق اقلیمی پاریس، شورای حقوق بشر سازمان ملل و سازمان بهداشت جهانی، خارج شد. در دور نخست، مشاوران ترامپ تنها توانستند از خروج آمریکا از سازمان تجارت جهانی و حتی ناتو جلوگیری کنند. ترامپ در دور دوم ریاستجمهوری خود سودای خروج از توافقها و اتحادهای چندجانبهای را دارد که به باور وی منفعت عینی مشخصی برای آمریکا ندارند. به باور برخی از رهبران اروپایی، این سیاست ترامپ خلأ رهبری را در جهان خلق میکند که کشورهای اروپایی توان پرکردن آن را دارند. ترامپ حتی ایده تشکیل اتحادیه اروپا را انگارهای برای تضعیف جایگاه آمریکا میداند و به همین سبب اروپا را نه در مقام شریک، بلکه به عنوان یک تهدید در نظر میگیرد.
ناتو عرصهای است که بیش از همه اعتبار روابط فراآتلانتیکی را در بوته آزمون قرار خواهد داد. آیا ترامپ به واقع از ناتو خارج خواهد شد؟ به نظر میرسد چنین امکانی را نمیتوان پیشبینی کرد. سنای آمریکا باید خروج از ناتو را با اکثریت دو سوم تصویب کند که بسیار دور از ذهن است. آنچه با قاطعیت میتوان گفت، کاهش تعهدات جهانی آمریکاست. با وجود این، میتوان سربرآوردن نظرگاههای متفاوتی را در ناتو شاهد بود. این امر نهتنها به این سبب است که ایالاتمتحده آمریکا، کشورهای اروپایی را به سوی صرف هزینه بیشتر و مشارکت بیشتر سوق خواهد داد، بلکه باید این واقعیت را نیز در نظر داشت که تمامی تصمیمات در ناتو با اجماع گرفته میشود و ایالاتمتحده آمریکا میتواند مانع اجرای بسیاری از این تصمیمات شود. ترامپ، اروپا را بر سر تصمیمگیری در موضوعات مهمی همچون سیاست در قبال چین و روسیه، تحت فشار قرار خواهد داد. چنین رویکردی کشورهای اروپایی را به سمت اتحاد بیشتر یا شکاف بیشتر سوق خواهد داد.
تاکنون رهبران قدرتهای اصلی اروپایی یعنی فرانسه و آلمان سعی در تقویت این اتحادیه داشتهاند، اما چگونگی حفظ و تقویت این اتحاد در مواجهه با بحرانهای پیشرو محل پرسش است. به نظر میرسد رهبران اروپایی کاهش تعهدات آمریکا در سیاست جهانی را ضرورتی برای ایفای نقش رهبری از سوی این اتحادیه تلقی میکنند. میتوان تلاطم در روابط آمریکا و اروپا را پیشزمینهای برای ایفای نقش مستقلتر اروپا در مدیریت بحرانهای جهانی در نظر گرفت.
در مجموع با ارزیابی سیاست خارجی صدروزه ترامپ در مواجهه با اروپا میتوان چنین پیشبینی کرد که سبک رهبری نامتعارف سیاستورزی دونالد ترامپ و انتقاد تند او از اتحادیه اروپا میتواند انسجام اروپایی را تقویت و ناخواسته جامعه اروپایی را به هم نزدیکتر کند.
به نظر میرسد رهبران اروپایی در تمامی عرصههای امنیتی، اقتصادی و فناوری ضرورت در پیش گرفتن یک استراتژی مستقل از آمریکا را دریافته و بر آن هستند تا در مواجهه با تهدیدهای امنیتی از سوی کشورهایی همچون روسیه و چین و همزمان بهرهبرداری از فرصتهای تجاری حاصل از همکاری با پکن رویکرد متفاوتی را دنبال کنند. پیامد این رویکرد مستقل اروپا برای ایران میتواند در مذاکرات هستهای بیش از پیش پدیدار شود. تاکید کشورهای اروپایی برای در نظر داشتن برنامه موشکی ایران به عنوان یکی از موضوعات احتمالی محل گفتوگو در کنار موضوع هستهای ممکن است کشورهای اروپایی را بهرغم در پیش بودن توافق احتمالی ایران و آمریکا به سمت فعالکردن مکانیزم ماشه و اعمال تحریمهای بینالمللی سوق دهد.
* استادیار گروه روابط بینالملل دانشگاه خوارزمی