تناقضات در رژیمهای غذایی
ناهماهنگی شناختی چیست؟ ناهماهنگی شناختی، نوعی از وضعیت ناخوشایند روانشناختی (اضطراب و ناراحتی ذهنی زیاد) است و زمانی بهوجود میآید که میان کنشها و تمایلات تفاوت یا تعارض وجود داشته باشد. نظریه ناهماهنگی شناختی، از سوی روانشناس اجتماعی دانشگاه استنفورد در سال ۱۹۵۷ توسعه داده شد. پیشزمینه اصلی نظریه او این مفهوم است که «ارگانیسم انسانی بهدنبال ساخت هارمونی درونی، سازگاری یا توافق میان نظرات، تمایلات، دانش و ارزشهای خود است، یعنی در جهت هماهنگی بین شناختها تلاش میکند». پس از روشنشدن مفهوم ناهماهنگی شناختی، باید به این موضوع پرداخته شود که اساسا چهزمانی ناهماهنگی شناختی بهوجود میآید؟ فستینگر بهطور پیشینی موقعیتهای زیر را بهعنوان موقعیتهایی در نظر میگیرد که ممکن است در آنها ناهماهنگی وجود داشته باشد، از جمله:
۱. ناهماهنگی تقریبا همیشه پس از انتخاب میان دو یا بیشتر از دو گزینه وجود دارد.
۲. ناهماهنگی تقریبا همیشه پس از تلاش، از طریق پیشنهاددادن یا تهدیدکردن برای تنبیه، برای بیرونکشیدن رفتار عمومی که با نظرات شخص متفاوت است، وجود دارد.
۳. در معرض قرارگرفتن اطلاعات جدید، چه بهصورت اجباری یا تصادفی، ممکن است اجزای شناختیای بهوجود آورد که با شناخت موجود ناهماهنگ باشد.
۴. بیان آزاد عدم موافقت در یک گروه به ناهماهنگی در میان اعضای گروه منجر میشود.
این سوال طبیعتا بهوجود میآید که فرد دچار ناهماهنگی، چگونه میتواند آن را کاهش دهد. فستینگر پیشنهاد میکند که فردی که از ناهماهنگی رنج میبرد، میتواند آن را از طریق تغییردادن یک یا بیش از یک جزء درگیر در رابطه ناهماهنگی کاهش یا بهصورت بهینه از بین ببرد. این از طریق اضافهکردن اجزای شناختی جدید که با شناخت موجود هماهنگ است، با کاهش اهمیت اجزای درگیر در رابطه ناهماهنگی امکانپذیر است. بهطور عملی، ناهماهنگی پس از انتخاب میتواند با افزایش جذابیت گزینههای انتخابشده، کاهش جذابیت گزینههای ردشده، یا هر دو، بامشابه در نظرگرفتن بعضی از ویژگیهای گزینههای انتخابشده و گزینههای انتخابنشده یا با تقلیل اهمیت جنبههای مختلف تصمیم کاهش پیدا کند.
برای روشنترشدن راههای کاهش ناهماهنگی، فردی را در نظر بگیرید که میخواهد رژیمی غذایی را برای کاهش وزن خود دنبال کند؛ اما وقتی به او پیشنهاد خوردن غذاهای چرب میشود، نمیتواند خود را کنترل کند و پیشنهاد را میپذیرد. بنابراین فرد دچار ناهماهنگی شناختی است زیرا میداند که قصد ادامه رژیم غذایی خود را داشت اما رفتاری از او سر زده که با این شناخت متناقض است. حال او برای کاهش این ناهماهنگی چه استراتژیهایی میتواند اتخاذ کند؟ او میتواند شناخت یا رفتار خود را تغییر دهد. بهعنوان مثال، میتواند به این درک برسد که رژیم غذایی که او انتخاب کرده است بسیار سخت است یا برای تغییر رفتار خود میتواند، از خوردن غذاهای چرب جلوگیری کند. اما، همانطور که فستینگر در نظریه خود مطرح کرده است معمولا تغییر رفتار با اصطکاکهایی مواجه است. بهطور مشخص، تحت شرایطی برای یک فرد، تغییر رفتار مشکل است: تغییر ممکن است دردناک باشد یا شامل ضرر شود، رفتار حاضر ممکن است به دلایل دیگری رضایتبخش باشد، ایجاد تغییر ممکن است بهسادگی امکانپذیر نباشد؛ زیرا بهطور مثال، برخی رفتارها مخصوصا واکنشهای احساسی، ممکن است تحت کنترل فرد نباشد.
فردی که رژیم غذایی خود را زیر پا گذاشته است، چه کارهای دیگری برای کاهش ناهماهنگی میتواند انجام دهد؟ میتواند رفتار یا شناخت خود را توجیه کند، یا بهعبارت دیگر، بهانه آورد. این از دو طریق ممکن است: تغییر شناختی که با دیگر شناختها متناقض است یا اضافهکردن شناختی (هایی) که با شناخت موجود هماهنگ است. بهعنوان مثال، تغییر شناخت موجود با بهانههایی از قبیل اینکه «هرکسی میتواند یک بار تقلب کند» یا «مطالعات بهطور قطع نشان ندادهاند که فشار خون علت اصلی مرگ» یا اضافهکردن این شناخت که «روز بعدی ۳۰ دقیقه بیشتر ورزش میکنم تا بتوانم رژیم خود را حفظ کنم».
انکار هرگونه اطلاعات جدیدی که با باورهای موجود در تناقض است، راه دیگری است. بهعنوان مثال، فردی که غذای چربی را مصرف کرده است میتواند بگوید «من این غذا را نخوردم. من همیشه غذای سالم مصرف میکنم». روش دیگر، بدیهیسازی است. مصداق این روش این ضربالمثل معروف است که «گربه دستش به گوشت نمیرسه، میگه پیفپیف بو میده». بنابراین همه باید توجه کنیم که هنگام انتخابهای غذایی، مکانیزم قدرتمند توجیه (کاهش ناهماهنگی شناختی) میتواند اثرات زیانباری برای سلامتیمان داشته باشد و در این راستا باید تلاش کنیم تا از طریق سرمایهگذاری در سرمایه ناملموس خود، جنبه جدیدی از سرمایه انسانی که جانتامر بهطور مبسوط در کتاب تلفیق سرمایه انسانی با رشد انسان توضیح داده است، تصمیمهای آگاهانهتری بگیریم.
ارسال نظر