Untitled-1 copy

چرا برخی از مناطق رشد می‌کنند درحالی‌که برخی دیگر با باز شدن درهای اقتصادها به روی تجارت بین‌المللی عقب می‌مانند؟ در این مطلب به این موضوع می‌پردازیم که چگونه سرنوشت مسیر شمال و جنوب ایتالیا به طور قابل‌توجهی در طول اولین موج جهانی شدن در واکنش به باز شدن این کشور به روی تجارت جهانی متفاوت بوده است. کارشناسان استدلال می‌کنند که در نیمه دوم قرن نوزدهم، افزایش شکاف بین شمال و جنوب ایتالیا ارتباط نزدیکی با قرار گرفتن در معرض راه‌های تجاری داشته است. تولید شمال ایتالیا که با سطح بالاتری از مکانیزاسیون انجام می‌شد، قادر به بهره‌برداری از مزایای گشایش تجارت خارجی ناشی از اولین موج جهانی‌سازی بود، درحالی‌که سرنوشت جنوب که بیشتر بر کشاورزی اتکا داشت متفاوت بود. در واقع قدرت تولیدی به‌عنوان پیش‌نیازی برای بهره‌مندی از تجارت آزاد در شمال وجود داشت اما در جنوب غایب بود.  پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جهانی شدن موضوعی داغ در بحث عمومی در دهه‌های گذشته بوده است.

ادغام بین‌المللی بازارهای جهانی می‌تواند بر بسیاری از جنبه‌های اقتصاد ملی تاثیر بگذارد و دسترسی به بازارهای جدید می‌تواند صادرات ملی را تقویت کند، در‌حالی‌که رقابت بین‌المللی ممکن است فشار نزولی بر دستمزدها وارد کند و تولید محلی را متحول کند. اثر خالص اقتصادی معمولا مثبت در نظر گرفته می‌شود. طبق نظریه مزیت‌های نسبی کلاسیک، فرآیند تخصصی‌سازی جمع کارآیی را افزایش می‌دهد. با این وجود، جهانی شدن پیامدهای توزیعی قابل‌توجهی دارد. این فرآیند می‌تواند آشفتگی‌های اجتماعی و سیاسی چالش‌برانگیزی ایجاد کند. در واقع، محققان همچنین در مورد اینکه آیا ما در حال تجربه «پایان جهانی شدن» هستیم، بحث کرده‌اند، زیرا به نظر می‌رسد رشد تجارت در سال‌های اخیر کند شده است. رشته دیگری از ادبیات اقتصادی به پیامدهای جهانی شدن در سطح منطقه‌ای توجه کرده است و تمرکز زیادی بر مطالعه تاثیرات «سندرم چین» (افزایش شدید واردات چینی) بر بازارهای کار محلی کرده است و به این نتیجه می‌رسد که مکان‌هایی که بیشتر در معرض رقابت خارجی قرار دارند، زیان‌های سنگین‌تری را در شرایط سطوح اشتغال نیروی کار خود می‌بینند. بنابراین، برندگان و بازندگان را می‌توان نه تنها در امتداد بعد اجتماعی جهانی‌سازی، بلکه در امتداد بعد منطقه‌ای نیز تعریف کرد که می‌تواند حتی برای درک چالش‌های ناشی از جهانی شدن معنی‌دارتر باشد.

منطقه‌ای کردن قرار گرفتن در معرض تجارت آزاد

اما در مورد دوره‌های گذشته جهانی شدن اقتصاد چطور می‌توان قضاوت کرد؟ آنچه ما از آن به عنوان «نخستین جهانی شدن» یاد می‌کنیم در نیمه دوم قرن نوزدهم آشکار شد و با وقوع جنگ جهانی اول پایان یافت. روایت تاریخی در این دوره تاکنون عمدتا بر همگرایی یا واگرایی بین «غرب» و «بقیه» یا تاثیرات توزیعی بین گروه‌های اجتماعی متمرکز بوده است. با وجود دوره اول جهانی شدن که شاهد افزایش نابرابری منطقه‌ای برای چندین کشور در اقتصاد اقیانوس اطلس بود، توجه کمتری به اثرات احتمالی منطقه‌ای در هر کشور شده است. در این میان، ایتالیا از نظر افزایش سطوح نابرابری منطقه‌ای مورد برجسته‌ای به نظر می‌رسد. این کشور افزایش قابل توجهی در باز بودن تجارت جهانی را تجربه کرده و واردات و صادرات به عنوان سهم تولید ناخالص داخلی از 10درصد به 27درصد در طول این دوره افزایش یافته است. برای محاسبه قرار گرفتن در معرض تجارت بین‌المللی، 69 استان ایتالیا بین سال‌های 1881و 1911 بررسی شده و سپس ارتباط تغییرات در معرض تجارت جهانی با رشد تولید ناخالص داخلی هر استان بر اساس داده‌های تجارت خارجی بازسازی شده است. دو شاخص برای این منظور محاسبه می‌شود؛ یکی ضریب نفوذ واردات و دیگری جهت‌گیری صادرات در سطح ملی و بخش‌های مختلف اقتصاد.

همان‌طور که در شکل نشان داده شده است، افزایش باز بودن تجارت در بیشتر بخش‌ها منعکس شده است که رشد متوسطی را در اولین سال‌های «تجارت آزاد» نشان می‌دهد و به دنبال آن روند رکود از اواسط دهه 1870 شروع شده و در نهایت تقریبا در آغاز قرن بیستم دوره عمومی حمایتگری در سراسر اروپا آغاز شده است.  فرض بر این است که هر استان بر اساس تخصص خود در کالای قابل تجارت در صحنه اقتصاد فعالیت می‌کند و کم و بیش تحت‌تاثیر بازارهای ملی و منطقه‌ای قرار دارد. برای انجام این کار، کارشناسان تخمین‌هایی از تخصص بر اساس اشتغال معادل تمام‌وقت برای 69 استان ایتالیا با استفاده از 35 کالای قابل تجارت برتر در کشاورزی و صنعت برای سال 1881 ارائه کرده‌اند. بازسازی تخصص در محصولات مختلف به دلیل فقدان جزئیات در سرشماری‌های جمعیت، کارشناسان را ملزم به برآورد اشتغال معادل تمام‌وقت عمدتا از طریق استفاده از زمین و شدت کار هر محصول می‌کند و این موضوع خود چالش‌برانگیز است. همان‌طور که انتظار می‌رود، جنوب در داده‌های آماری به عنوان حوزه‌ای نسبتا تخصصی در بخش‌های کشاورزی (گندم، زیتون، مرکبات، جو، جوت، کتان، کنف، پنبه، و پشم) در نظر گرفته می‌شود، در‌حالی‌که ساختار تولیدی شمال بیشتر صنعتی است و با محصولات و صنایعی مثل فلزسازی، مکانیک، ماشین‌آلات، چاپ کاغذ، مواد شیمیایی، لاستیک، برنج، ماکارونی، نان و شیشه شناخته می‌شود.

شکاف‌های بین شمال و جنوب ایتالیا

رابطه بین رشد تولید ناخالص داخلی استان و شوک‌های تجاری با استفاده از یک مجموعه اطلاعات تاریخی از اثرات ثابت تجاری تحلیل شده است. اولین نتیجه این است که افزایش مبادله کالای در معرض تجاری آزاد هم از نظر واردات و هم صادرات به طور مثبت با رشد تولید ناخالص داخلی مرتبط است. با‌این‌حال، برآوردهای کل ناهمگون زیادی هم بین بخش‌ها و هم بین شمال و جنوب پنهان شده است. هنگامی که مدل را به طور جداگانه برای کشاورزی و تولید تخمین می‌زنیم، می‌بینیم که میانگین اثر مثبت به طور کامل توسط تولید هدایت می‌شود. شوک‌های تجاری کشاورزی ارتباط کمی با رشد تولید ناخالص داخلی نشان می‌دهند. در این میان ارتباط منفی بین واردات کشاورزی با رشد اقتصادی و تاثیر منفی بسیار قوی‌تر نفوذ واردات بر رشد تولید ناخالص داخلی جنوب آشکار می‌شود. در عین حال، شمال ایتالیا رابطه مثبت معناداری بین جهت‌گیری صادرات در تولید را تجربه می‌کند، درحالی‌که جنوب این رابطه را ندارد.

آنچه نتایج نشان می‌دهد این است که به‌اصطلاح «تهاجم غلات» و واردات کشاورزی منجر به کاهش رشد تولید ناخالص داخلی در استان‌های جنوبی شده است. این نتیجه را می‌توان عمدتا به تاثیر منفی ناشی از کاهش اشتغال در جنوب نسبت داد؛ اثری که با مهاجرت انبوه نیروی کار از جنوب تشدید شده است. هیچ ارتباط مثبتی بین افزایش صادرات محصولات کشاورزی و رشد اقتصادی پیدا نشده و این نتیجه با این ایده که تخصص در صادرات کالاهای خام اولیه محرک رشد بلندمدت تولید ناخالص داخلی نیست، مطابقت دارد. در همان زمان، شمال توانست از طریق گسترش بخش تولید صادرات‌محور خود که منجر به ارزش افزوده بالاتر به ازای هر کارگر شد، از گشایش تجارت جهانی استفاده کند و رشد اقتصادی با‌دوام و پایداری را تجربه کند. اگرچه شناسایی دقیق جهت علیت بین قرار گرفتن در معرض تجاری جهانی و رشد تولید ناخالص داخلی دشوار است، مکانیسم‌های بالقوه‌ای در ضرایب مختلف بین شمال و جنوب در نظر گرفته شده است.

متوجه شدیم که درجه بالاتر مکانیزاسیون در بخش تولید (به وسیله اسب بخار به ازای هر کارگر) با ضریب مثبتی بین رشد تولید ناخالص داخلی و افزایش قرار گرفتن در معرض صادرات همراه است. تولید جنوب در آن زمان هنوز عمدتا صنعتی بود، در‌‌حالی‌که در شمال، تولید در مقیاس قابل‌توجهی سازماندهی شده بود که باعث شد دومی بسیار بیشتر بتواند در بازارهای جهانی رقابت کند. همچنین شواهدی در دست نیست که نشان دهد ناهمگونی در پیوند رشد تجارت و تولید ناشی از مزایای اولیه، مانند دسترسی به بازار یا منابع انرژی (نیروی آب)، است. بعد جغرافیایی نه‌تنها در جهانی شدن کنونی بلکه در دوره گذشته جهانی شدن نیز عامل تاثیرگذاری است. در مورد ایتالیا در طول جهانی شدن اول، جنوب بخش کشاورزی خود را به دلیل «تهاجم غلات» اشباع کرد، در‌حالی‌که بخش تولیدی عمدتا صنایع دستی آن نتوانست از گسترش بازار منتفع شود. در مقابل، تولید شمال ایتالیا، که با سطح بالاتری از مکانیزاسیون مشخص می‌شود، به نظر می‌رسید که قادر به بهره‌برداری از مزایای گشایش تجارت خارجی ناشی از اولین جهانی‌سازی بود. مورد ایتالیا نشان می‌دهد که چگونه مناطق، حتی در یک اقتصاد ملی، می‌توانند عملکرد بسیار متفاوتی داشته باشند، زیرا آنها به طور فزاینده‌ای در معرض تجارت جهانی قرار می‌گیرند. تخصص‌های مختلف از قبل درجه مدرن شدن بخش‌ها تعیین می‌کند که آیا مناطق به عنوان برنده یا بازنده ظاهر می‌شوند.