یک اقتصاددان تشریح کرد؛
آیا لیبرالیسم کلاسیک برای بازندهها است؟

تایلر کوئن، استاد اقتصاد دانشگاه جورج میسون، به واسطه حضورش در فضای مجازی، چهره شناختهشدهای به شمار میرود. او و همکارش، الکس تبرک، صاحب یک کانال یوتیوبی پرمخاطب هستند و در آنجا به توضیح مسائل اقتصادی به زبان ساده میپردازند. کوئن به بازگی متنی درباره لیبرالیسم کلاسیک منتشر کرده است و در آن به این سوال میپردازند که آیا دوران این ایده به سرآمده است است یا خیر؟
لیبرالیسم ناکافی
برای بسیاری از راستگرایان، دهه گذشته ثابت کرده است که لیبرالیسم به اندازه کافی قوی نیست تا با رقبای غیرلیبرال مبارزه کند. آنها میگویند وقت آن رسیده است که حمله متقابل انجام شود و از قدرت دولت برای یورش به اردوگاه رقیبان استفاده کنیم. لیبرالیسم کلاسیک، ایدئولوژیای با تاریخ پرشکوه از دوران روشنگری تا قرن بیستم، ایدههایی بنیادین مثل آزادی فردی، حاکمیت قانون، بازار آزاد، دولت محدود و آزادی بیان را در قلب خود دارد؛ اما با این حال، امروزه در بیشتر جوامع غربی – حتی آمریکا – به حاشیه رانده شده یا در مواجهه با نیروهایی مانند راست نو، چپ رادیکال، یا اقتدارگرایی پوپولیستی، کمنفوذ و بیاثر بهنظر میرسد.
قدرت طلبی راست جدید
در پاسخ به این وضعیت، بسیاری از نیروهای موسوم به راست جدید معتقدند برای نباختن قافیه به رقبا باید آموزههای این اندیشه را از دستور کار خارج کرد و در مسیر کسب قدرت و عقب زدن رقیبان قدم برداشت. اما این میل به «حکمرانی» دو مشکل اساسی دارد. نخست اینکه شما همیشه برنده نخواهید بود. واقعیت این است که در نظامهای دموکراتیک، جناح مقابل -هرکه که باشد- بهطور میانگین حدود نیمی از انتخاباتها را خواهد برد. حالا اگر شما قدرت اجرایی یا دولتی را به نفع اهداف خودتان گسترش دهید، احتمال زیادی هست که همان قدرتها بعدها علیه خودتان بهکار گرفته شوند.
برای مثال دموکراتها از استفاده ترامپ از دستورات اجرایی خشمگین هستند؛ اما این روش را خودشان شروع کردند. مثلا باراک اوباما بود که حق اقامت قانونی برای مهاجران غیرقانونی را، بدون تایید کنگره با استفاده از دستورات اجرایی اعطا کرد. یا بایدن که تلاش کرد بدون مجوز کنگره، وامهای دانشجویی را ببخشد. ترامپ صرفا وارد سیستمی شد که پیشتر دگرگون شده بود و حالا دارد همان ابزارها را برای اهداف خودش استفاده میکند.
یا مثلا بسیاری از دموکراتها از برنامه فناوری دولتی ترامپ به نام DOGE بیزارند؛ درحالیکه این برنامه در واقع نسخهای جدید از ابتکار دیجیتال اوباماست که در ۲۰۱۴ برای بهبود سیستم فناوری اطلاعات دولت فدرال آغاز شد. به همین شکل، باید از خودتان بپرسید کدام اقدامات ترامپ در آینده توسط دموکراتها «بازطراحی» و استفاده خواهد شد؟ اگر باور دارید که آزادی فردی، مسوولیت شخصی و تساهل، اصولی اساسیاند، افزایش قدرت دولت -هر جناحی که در رأس آن باشد- در بلندمدت به نفع شما نخواهد بود.
دومین مورد این است که حکمرانی راست همیشه بهتر از چپ نیست. حتی اگر شما -مثل خود من- در بسیاری از موضوعات اقتصادی گرایشهای راستگرایانه داشته باشید، باز هم نمیتوانید مطمئن باشید که حکومت راستگرا بهتر از چپگرا خواهد بود. مثلا در حوزه اقتصاد، دولت ترامپ پیشنهاد وضع تعرفههای بسیار بالا را داده که تحت یک دولت دموکرات معمولی اصلا مطرح نمیشد. در ماه مه۲۰۲۵، حس میکنم آزادی اقتصادی کمتری نسبت به دوران بایدن دارم. این خطرات وقتی بیشتر میشود که یک جناح پیروزیهای سیاسی متوالی بهدست آورد. قدرت فساد میآورد و راستگرایان هم از این قاعده مستثنی نیستند. مثلا جمهوریخواهان همیشه خود را مدافع صرفهجویی مالی معرفی کردهاند. اما هم در دوران بوش و هم ترامپ، وقتی تمام قدرت در دستشان بود، بدهی و هزینههای دولتی شدیدا افزایش یافت. وقتی خودت اختیار بودجه را در دست میگیری، مقاومت در برابر ولخرجی سخت میشود.
شکستی در کار نیست
کوئن در بخش پایانی مقالهاش بر این نکته تاکید میکند که با وجود فشارهای سیاسی و فرهنگی امروز، لیبرالیسم کلاسیک نهتنها شکستخورده نیست، بلکه تنها راه عقلانی و پایدار برای دفاع از آزادی فردی در درازمدت باقی مانده است. او معتقد است که هر نوع گرایشی که آزادی را قربانی میل به قدرت کند – چه از جانب راست نو (New Right) باشد و چه از سوی چپ رادیکال – در نهایت دشمن آزادی است، حتی اگر در ظاهر برای حفظ آن تلاش کند.
به گفته کوئن، لیبرالیسم کلاسیک نه تنها یک موضع اخلاقی است، بلکه یک استراتژی محافظتی در برابر سوءاستفادههای سیاسی است. از آنجا که قدرت دولتی در دموکراسیها میان جناحهای مختلف جابهجا میشود، گسترش قدرت دولت – به نام آرمانهای خوب – در نهایت به ضد خودش تبدیل میشود. هر جناحی که نهادهای قدرت را بزرگتر کند، دیر یا زود میبیند که رقیبش از همان ابزارها علیه خودش استفاده میکند. در نتیجه، کوئن پیشنهاد میکند بهجای تکرار بازی قدرتطلبانه جناحها، باید به اصول کلاسیک بازگشت: محدودیت قدرت، تفکیک قوا، اقتصاد آزاد و آزادی بیان. این اصول، نهتنها در تاریخ کارآمد بودهاند، بلکه تنها حفاظ واقعگرایانه در برابر سقوط به اقتدارگراییاند. لیبرالیسم کلاسیک برای بازندگان نیست، بلکه مکانیسم بقای تمدنهای آزاد است.
تنها استراتژی پایدار مهار قدرت
در تحلیلی عمیقتر، کوئن تلاش میکند لیبرالیسم کلاسیک را نه بهعنوان یک نظام آرمانی یا اخلاقی صرف، بلکه به عنوان یک رویکرد استراتژیک به سیاست و اجتماع بازتعریف کند. به نظر او، آنچه لیبرالیسم کلاسیک را از سایر ایدئولوژیها متمایز میکند، قدرتش در محدود کردن فساد، سوءاستفاده و تمرکز بیشازحد قدرت است. بسیاری از نظریهپردازان سیاسی در دفاع از لیبرالیسم کلاسیک، بر شأن اخلاقی آزادی تاکید میکنند. اما کوئن با یک نگاه «رئالیستیتر» وارد میشود. او میگوید: اگر هدف نهایی ما حفظ جامعهای آزاد و باز باشد، نظامی نیاز داریم که بهصورت پایدار و در درازمدت توانایی مهار قدرت را داشته باشد. اینجا جایی است که لیبرالیسم کلاسیک وارد میشود.
او با اشاره به تجربه تاریخی ایالات متحده، تاکید میکند که حتی وقتی لیبرالیسم کلاسیک در ظاهر عقبنشینی کرده (مثلا در دوران دولتهای پوپولیستی)، باز هم بنیانهای نهادی آن، مثل تفکیک قوا و حاکمیت قانون، مانع از سقوط کامل به استبداد شدهاند. اینها پیروزیهای پنهانیاند که اغلب دیده نمیشوند، اما بسیار تعیینکنندهاند. بنابراین، کوئن میگوید لیبرالیسم کلاسیک «همیشه پیروز» نیست، اما زمانی که دیگر ایدئولوژیها در قدرت سقوط میکنند، اوست که راه بازگشت به تعادل و آزادی را نشان میدهد. اینجاست که لیبرالیسم کلاسیک از یک نظام فکری به یک راهبرد نجاتبخش بدل میشود.
پوستاندازی لیبرالیسم
کوئن در پاسخ به نیاز به بهروزرسانی لیبرالیسم کلاسیک میگوید لیبرالهای کلاسیک باید از خیالپردازیهای قدیمی (مثلا اینکه بازارها همیشه همهچیز را درست میکنند یا آزادی همیشه خودبهخود به نظم میانجامد) فاصله بگیرند و واقعبینتر شوند. او طرفدار لیبرالیسم معتدل، عملگرا و دارای درک تاریخی از قدرت است. او تاکید میکند که لیبرالهای کلاسیک نباید دولت و قدرت سیاسی را بهمثابه شر مطلق ببینند. در دنیای امروز، دولت نیرومند اما محدود و پاسخگو میتواند به تحقق آزادی و رفاه بیشتر کمک کند.
در اینجا او از تجربههایی مانند سنگاپور یا اسکاندیناوی یاد میکند. کوئن اذعان میکند که لیبرالیسم کلاسیک ممکن است همیشه جذابیت عمومی نداشته باشد و حتی گاه در اقلیت باشد. اما آن را مثل «قانون اساسی» یا «داوری بیطرف» در جامعه میبیند: چیزی که شاید محبوب نباشد، ولی برای عملکرد درست جامعه لازم است .او میگوید لیبرالهای کلاسیک باید یاد بگیرند که در ائتلاف با محافظهکاران، میانهروها یا حتی سوسیالدموکراتها شرکت کنند تا بتوانند تاثیرگذار باقی بمانند. در پایان، کوئن استدلال میکند که لیبرالیسم کلاسیک در اصل نوعی دعوت به فروتنی سیاسی و فکری است: اینکه ما هیچگاه همه پاسخها را نداریم. بنابراین باید برای آزادی دیگران و برای نظامهای باز و رقابتی ارزش قائل شویم.