Untitled-1 copy

البرز نظامی: فصل انتخابات ریاست‌جمهوری به روزهای داغ خود نزدیک شده‌ است. با آغاز مناظرات تلویزیونی نامزدهای ریاست‌جمهوری، بحث‌های بسیاری پیرامون مواضع این 6نامزد ریاست جمهوری مطرح شده است. یادداشت امروز ما نیز از همین جنس است. مناظره اول 6نامزد ریاست‌جمهوری، روز دوشنبه همین هفته برگزار شد. موضوع قسمت اول مناظرات انتخابات ریاست‌جمهوری، مسائل اقتصادی جامعه بود. بر این اساس، بخش مهمی از مباحث شکل‌گرفته در این قسمت پیرامون مساله رشد اقتصادی قرار گرفت. مساله‌ای که فی‌نفسه حائز اهمیت است و جای خشنودی داشت. ولی صحبت‌های شکل‌گرفته در متن مناظره و واکنش بینندگان و تحلیلگران به مواضع و تفاسیر 6نامزد ریاست‌جمهوری درخصوص مساله رشد اقتصادی، ما را بر آن داشت که در شماره امروز صفحه اندیشه نگاهی گذرا به چگونگی تحقق رشد اقتصادی و نقش حیاتی سرمایه در تحقق این هدف اقتصادی داشته ‌باشیم.

سابق ‌بر این درخصوص چرایی اهمیت رشد اقتصادی در همین صفحه یادداشت‌های بسیاری به تحریر درآورده ‌بودیم. مطابق همان یادداشت‌ها، لازم دیدیم که بار دیگر در اینجا تکرار کنیم که آینده هر ملتی به میزان رشد اقتصادی آن کشور بستگی دارد. رشد اقتصادی بیشتر و پایدار همان کلیدی است که ما را به توسعه اقتصادی و همچنین، توسعه سیاسی رهنمون خواهد شد. تفاوت سطح کیفیت زندگی در کشورهای مختلف درست به تفاوت آنها در میزان رشد اقتصادی بازمی‌گردد. بنابراین اگر طول عمر و امکانات رفاهی بیشتر می‌خواهید، باید به دنبال رشد اقتصادی باشید. مضاف بر این، همان‌طور که از لیپست آموختیم؛ از دل یک جامعه ثروتمند شاید آزادی نیز بیرون آید؛ اما از دل یک جامعه فقیر، نه‌تنها آزادی حاصل نخواهد آمد که حتی آزادی‌های موجودش نیز جایش را به ناآزادی خواهد داد. بنابراین رشد اقتصادی بیشتر و پایدار همان مساله سرنوشت‌ساز هر جامعه‌ای است که باید به‌عنوان هدف اصلی جوامع قرار گیرد.

اقتصاددانان در تفسیر چگونگی تحقق رشد اقتصادی نظریات مختلفی را بیان کرده‌اند. با توجه به پژوهش‌های جدید، برخی از اقتصاددانان دلایل بنیادین‌تری چون فرهنگ، جغرافیا و نهادها را نیز مطرح ساخته‌اند. این دلایل بنیادین و ادعای نظریات جدید بیراه نیست؛ ولی به لحاظ علمی جای کار بسیاری دارد. درنتیجه ما در این یادداشت مبنا را همان اجماع موجود در میان اقتصاددانان قرار می‌دهیم. مطابق اجماع موجود از زمانی که رابرت سولو، اقتصاددان فقید آمریکایی، از مدل رشد اقتصادی خود رونمایی کرد؛ ما با دو پرسش مهم در برابر مساله رشد اقتصادی مواجه بودیم. پرسش اول از این قرار است که چه اتفاقی باعث می‌شود که درآمد سرانه میان کشورها متفاوت باشد؟ و پرسش دوم نیز از این قرار است که چه چیزی تعیین‌کننده میزان رشد اقتصادی هر کشوری است؟

برای پاسخ به این دو پرسش، ما ابتدا باید بیان کنیم که بر اساس اجماع موجود از زمان مدل رشد اقتصادی سولو، سه عامل مهم برای توضیح رشد اقتصادی مطرح می‌شوند: سطح تکنولوژی، تعداد نیروی کار و سطح موجودی سرمایه. حال در اینجا باید بیان کرد که برای سادگی امر ما همان مدل رشد اقتصادی سولو را مبنا قرار می‌دهیم. پیرو این مدل رشد اقتصادی، نیروی کار و سرمایه در درون یک تابع قرار می‌گیرند که اقتصاددانان، آن را تابع تولید کاب-داگلاس می‌نامند. مطابق ویژگی‌های این تابع تولید ما می‌توانیم به دو نتیجه بسیار مهم برسیم. اولین نکته از این قرار است که نیروی کار و سرمایه به هیچ‌وجه جانشین کامل همدیگر نیستند. این گزاره به چه معناست؟ در واقع، این گزاره به ما بیان می‌کند که سرمایه و نیروی کار تا حدودی دو نهاده تولیدی مکمل یکدیگر هستند. به بیان ساده‌تر، ما هرگز ‌نمی‌توانیم به این خیال دل‌خوش کنیم که می‌توانیم هرقدر که سرمایه کم آوردیم، نیروی کار جانشین کنیم یا هرقدر که نیروی کار کم آوردیم، سرمایه جایگزین کنیم. این دو نهاده باید با نسبت معقولی در کنار یکدیگر کار کنند. درنتیجه، نمی‌توان به خیال داشتن یکی از دیگری چشم‌پوشی کنیم. دومین نکته نیز از این قرار است با افزایش سطح موجودی سرمایه، میزان تولید ما نیز افزایش پیدا خواهدکرد. به بیان فنی‌تر، مشتق جزئی تابع تولید کاب-داگلاس نسبت به سطح موجودی سرمایه مثبت است. در نتیجه، افزایش سطح موجودی سرمایه موجبات رشد اقتصادی را فراهم می‌سازد. لکن، این تمام ماجرا نیست.

بر اساس همین تابع کاب-داگلاس ما متوجه می‌شویم که مشتق جزئی مرتبه دوم این تابع نسبت به سطح موجودی سرمایه منفی است. این گزاره در واقع به این معناست که سرمایه‌دارای نوعی بازده نزولی است. اگر بخواهم ساده‌تر از این نیز بیان کنم؛ این گزاره به ما می‌گوید که افزایش سطح موجودی سرمایه موجب رشد اقتصادی در کوتاه‌مدت می‌شود؛ اما در بلندمدت دیگر کارآ نیست.

گویی که افزایش سرمایه در بلندمدت دیگر از نفس می‌افتد. درست در همین جاست که مساله تکنولوژی وارد ماجرا می‌شود. تکنولوژی در ادبیات اقتصادی به معنای تمام آن سازوکاری است که نهاده‌ها را به محصولات بدل می‌سازد.  حال هر چه این سازوکار بهره‌وری بالاتری داشته ‌باشد، سطح تولید ما نیز ارتقا پیدا می‌کند. درست همان‌طور که از گریگوری منکیو آموختیم؛ سطح رشد اقتصادی در بلندمدت به سطح بهره‌وری نیروی کار بازمی‌گردد. در واقع، همان‌طور که دیوید رومر نیز بیان می‌کند، ارتقای سطح تکنولوژی موجب ارتقای سطح بهره‌وری نیروی کار می‌شود و در نتیجه، رشد اقتصادی در بلندمدت را تضمین می‌کند.

حال در اینجا اگر بخواهیم به همان دو پرسش ابتدایی متن بازگردیم، باید بیان کنیم که پاسخ پرسش اول سطح انباشت سرمایه است و پاسخ پرسش دوم سطح تکنولوژی یا همان بهره‌وری است. بنابراین علت تفاوت درآمد سرانه در کشورهای مختلف به سطح انباشت سرمایه در آن کشورها بازمی‌گردد؛ اما علت تفاوت در سطح رشد اقتصادی کشورها به تکنولوژی آنها بازمی‌گردد. برای فهم بهتر این مساله بیایید مثالی را برای شما ارائه کنیم. رشد اقتصادی کشور چین در برخی دوره‌های زمانی از رشد اقتصادی آمریکا بالاتر بوده است. علت این امر به این نکته بازمی‌گردد که رشد سطح بهره‌وری یا تکنولوژی چین در آن دوره از آمریکا بالاتر بوده؛ اما در همان دوره‌ها سطح درآمد سرانه چین از آمریکا پایین‌تر بوده‌ است که دلیل آن، این است که سطح انباشت سرمایه در آمریکا بالاتر از چین بوده‌است. در نتیجه، برای ارتقای سطح درآمد سرانه نیازمند سطح انباشت سرمایه بیشتر و برای ارتقای نرخ رشد اقتصادی، نیازمند ارتقای سطح تکنولوژی یا همان بهره‌وری خود هستیم.

مضاف بر این، در اینجا ذکر یک نکته نیز لازم است. ما چگونه می‌خواهیم به‌عنوان یک کشور در حال توسعه سطح تکنولوژی خود را ارتقا دهیم؟ آیا قرار است که چرخ را از اول اختراع کنیم یا می‌توانیم چرخ را وارد کنیم و به ادامه مسیر بپیوندیم؟ واقعیت آن است که راه ارتقای بهره‌وری نیز باز کردن درهای کشور بر سرمایه خارجی است. سرمایه خارجی با ورود خود به کشور، فی‌نفسه موجب رشد اقتصادی کشور در کوتاه‌مدت خواهد شد و هم با تسهیل ورود تکنولوژی به کشور، بستری برای رشد اقتصادی بلندمدت را نیز فراهم خواهد ساخت. به دیگر سخن، با توجه به پاسخ‌های ما به دو پرسش مذکور، می‌توان دریافت که ورود سرمایه خارجی به کشور هم، سطح درآمد سرانه را ارتقا می‌دهد و هم به رشد اقتصادی کمک می‌کند.

در پایان باید بیان کرد که ورود سرمایه بیشتر به کشور موجب افزایش عرضه سرمایه در کشور خواهد شد. در نتیجه، قیمت نسبی سرمایه کاهش پیدا می‌کند. کاسته شدن از قیمت نسبی سرمایه موجب افزایش امکان استقراض  توسط فعالان اقتصادی در جهت سرمایه‌گذاری می‌شود. امری که بدیهی است به تولید و اشتغال بیشتر منجر خواهد شد و چه کسی است که از تولید و اشتغال بیشتر ناراحت شود؟