نقش آبدارخانه در نظام سیاسی قاجار
بازتولید قدرت نامرئی
«آبدار» در عهد غزنویان در مفهوم رئیس آبدارخانه متداول و بخشی از دربار و دیوان شد و در عهد صفویه با رواج قهوهخانهها و استقبال از چای و قهوه توسط شاه و کارگزاران حکومتی، تهیه چای، قلیان و قهوه شاه و «اندرون شاهی» نیز به وظایف رسمی «آبدارچی» اضافه شد و به مرور بخشی از «اندرونیان» شاه و دربارشد. منابع موجود بهویژه سفرنامهها نشان میدهد نهاد آبدارخانه تا پایان دوره قاجاریه نیز متداول بوده و کارکرد اصلی خود یعنی تهیه آب و نوشیدنیهای شاه و دربار را حفظ کرده است. ازآنجاکه «آبدار باشی» و نیز همه کسانی که بهگونهای با پختن غذا سرو کار داشتند، باید از افراد مورد اعتماد باشند، برخی از آنها توانستند به مثابه شخص مورد اعتماد شاه و دربار، علاوه بر حفظ جایگاه خود، نقشهای غیر رسمی و مهمتری ایفا کنند. کارکردهای غیررسمی به این نهاد «قدرت غیربرهنه» سرنوشتسازی بخشید و به عبارتی تبدیل به یکی از مراکز «قدرت غیر برهنه» شد و گمان بر این است کمتر هم مورد سوءظن و مواخذه قرار گرفته است و نغز آنکه با گذشت زمان و تبدیل آن به بخشی از دستگاه بوروکراسی جدید و رسمیت یافتن آبدارخانه به مثابه بخشی از ادارات جدید، این نهاد در بازتولید رشوهخواری و گسترش قانونگریزی و بازتولید قدرت نامرئی و غیربرهنه سهم عمدهای را داشته است.
کاربست مفهوم قدرت بدون احتیاط و ارائه تعریفی از آن میتواند ابهامآفرین و چالشزا باشد. از این رو مستلزم ارائه نگاهی نسبتا جامع به مفهوم قدرت و آگاه کردن مخاطب از مفهوم قدرت در این جستار است. استعمال مفهوم قدرت در این نوشتار در مفهوم «فوکویی»، و «راسل» شاید به مقصود نوشتار نزدیکتر باشد؛ آنجا که «فوکو» میگوید: «اگر قدرت چیزی جز سرکوب نبود و اگر کاری جز نه گفتن انجام نمیداد، آیا واقعا تصور میکنید که کسی از آن اطاعت میکرد؟ آنچه باعث میشود که قدرت خوب به نظر آید و آنچه باعث میشود که پذیرفته شود، این واقعیت ساده است که صرفا به مثابه نیرویی که نه میگوید بر ما سنگینی نمیکند، بلکه از چیزهایی عبور میکند و تولیدشان میکند، سبب لذت میشود، دانش میسازد و گفتمان تولید میکند» و راسل نیز معتقد است: «یک صورت قدرت فردی هم وجود دارد و آن قدرت پشت پرده است. قدرت درباریان، دسیسهگران، جاسوسان و گربهرقصانان... اینها آدمهایی هستند که قدرت را پیش از فر و شکوه دوست میدارند، غالبا در معاشرت ملایم و مردد به نظر میرسند...»
قدرت آبدارخانه از سنخ قدرتی است که باعث لذت صاحب قدرت و نیز مقهور قدرت میشود و مهمتر آنکه به تولید گفتمان میانجامد و به عبارتی آبدارچی از سنخ گربه رقاصانی است که نه تنها از پشت پرده، بلکه از محلی عادی و کمتر مورد ظن و گمان، قدرتش ابراز و نمایان میشود. فهم قدرت و کارکردها و رویکردهای موجود به قدرت و نیز درک منشأ و آبشخور قدرت آبدارخانه که به بازتولید و گسترش قانونگریزی، رشوهخواری، تقویت قدرت نامرئی و عدم درک درست از مفاهیم حاکمیت، دیوانسالاری و جدایی مردم از حاکمیت انجامیده است، میتواند از دستاوردهای این پژوهش باشد. مضافا اینکه بازگوکننده این واقعیت است که پارهای از مسائل که در پیرامون ما هستند، بایسته تاملند و بیاعتنایی به آنها چه بسا زیانبار و باعث مفقود شدن گرههایی از تاریخ سیاسی و اجتماعی و مهمتر اینکه جامعهشناسی تاریخ این سرزمین شود. اهمیت پژوهش در آن است که این پژوهش برای بار نخست به قدرت نهاد آبدارخانه بهصورت مستقیم و نسبتا فراگیر میپردازد و با وجود مشاهده قدرت آبدارخانه در حال حاضر و نیز اطلاع از قدرت آن در گذشته و بر آمدن صدراعظمهایی چون امیرکبیر و امینالسلطان کمتر به آن توجه شده است و میطلبد از زوایای مختلفی مورد مداقه، تامل و بررسی قرار گیرد. ناگفته نماند فارغ از تازگی بحث و گیرایی و جذابیت آن، میتواند در فهم قدرت و کارکردها و رویکردهای موجود به قدرت در ایران و خاصه نگرش و رویکرد حاکمیت سیاسی قاجار و پهلوی به قدرت راهگشا باشد. به عبارت صحیحتر، در گرهگشایی کیفیت قدرت و چالشهای مشروعیت قدرت در ایران عهد قاجار و پهلوی و نیز تبارشناسی فساد اقتصادی و سیاسی نظام حاکم، کارگشا و رهنمونگر باشد.
این پژوهش در پی آن است به چند پرسش اساسی پاسخ دهد. قدرت آبدارخانه کجاست و در چه هست؟ منظور از قدرت چیست؟ پیامدهای قدرت نامرئی آبدارخانه چه بوده است؟ برای وصول پاسخ این پرسشها، در وهله نخست به مقوله قدرت و سپس به تاریخچه آبدارخانه پرداخته خواهد شد و در ادامه قدرت آبدارخانه تبارشناسی و به دلایل قدرتگیری آن نیز اشاره خواهد شد. ناگفته نماند در تبارشناسی قدرت آبدارخانه بهصورت گذرا نیز به تاریخچه پیدایش آبدارخانه و تحولات آن و نیز اقدامات سرنوشتساز آن از قبیل سر بر آوردن صدراعظمها و افراد شاخص از درون آن، اشارات لازم میشود. در مجموع حیطه تاریخی بحث محدود است و هدف اصلی تبارشناسی قدرت آبدارخانه و اشاره به پیامدهای قدرت این نهاد در تاریخ ایران است.
تاریخچه نهاد آبدارخانه
«تاریخ بیهقی» شاید کهنترین منبع تاریخی باشد که به اصطلاح «آبدار» اشاره کرده است. خواجه نظامالملک نیز در «سیاستنامه» به مثابه بخشی از دربار سلجوقیان به آبدار اشاره میکند. همچنین «عالمآرای عباسی» در دو نوبت به اصطلاح «آبدارچی» اشاره کرده و از اشارات وی چنین برمیآید، آبدارچی از معتمدان درجه اول شخص شاه بوده است. در مجموع با تکیه به منابع تاریخی میتوان گفت: آبدار، در عهد غزنویان در مفهوم رئیس آبدارخانه متداول بوده است و در زمان صفویه دارنده این منصب را «آبدار باشی» میگفتند. وی ناظر و سرپرست افرادی بود که در آبدارخانه کار میکردند. آبدارباشی و نیز کسانی که در پختن غذا سروکار داشتند، باید از افراد مورد اعتماد باشند، پس از صفویان سمت آبداری با ریاست آبدارخانه (آبدارباشی) از مناصب درباری به شمار میآمد و چنانکه منابع موجود بهویژه سفرنامهها نشان میدهد تا پایان دوره قاجاریه نیز این منصب برقرار بوده است.
با پیدایش قهوهخانه و رواج و گسترش آن در جامعه ایران، تهیه قهوه و بعدها چای به وظایف آبدارچی اضافه و به عبارتی تهیه چای جزو وظیفه اصلی آبدارچی در ادارات نوین شد و چنان مقبولیت یافت که به قول مستوفی: «در حیاط و باغچههای ادارات دولتی، قهوهچیهای هر یک از روسا در پای درختی یا یورتی برای خود داشتند» مغفول نماند؛ قهوهخانهها در جوامع شرقی به قول برنارد لوئیس، یکی از مناظر متداول در خاورمیانه شده بود، به کانون مباحث ادبی، اجتماعی و بعدها سیاسی مبدل شد و ایران نیز از این وضعیت مستثنی نبود. قهوهخانهها در ایران و در دوره صفویان و به احتمال زیاد در زمان سلطنت شاه طهماسب
(۹۸۴ - ۹۳۰) در قزوین پدید آمد و بعدها در زمان شاه عباس اول (۱۰۳۸-۹۹۶ ق) در شهر اصفهان توسعه یافت. قهوهخانه در آغاز، همانگونه که از نامش پیداست، جای قهوهنوشی بود و کمکم چای، جای قهوه را در قهوهخانهها گرفت. از نیمه دوم قرن سیزدهم هجری چاینوشی در قهوهخانهها معمول شد، لیکن نام قهوهخانه همچنان بر آنها باقی ماند و در دوره پادشاهی ناصرالدینشاه (۱۳۱۴- ۱۲۶۴ ق) زمینه برای گسترش قهوهخانه در شهرهای بزرگ، از جمله شهر تهران فراهم شد. قهوهخانه در جامعه ایران، تحول و دگرگونی بزرگی در شکل گردهماییهای مردم و شیوه گذراندن اوقات فراغت و نوع سرگرمیهای آنان فراهم آورد. مردم از هر قشر و گروه هر روز پس از دست کشیدن از کار روزانه و در ایام و اوقات بیکاری در قهوهخانهها جمع میشدند و ساعتها به گفتوگو با هم و تبادل نظر درباره کارهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی میپرداختند. در مجالس شبانه قهوهخانهها، بهویژه شبهای ماه رمضان که آیینهای سخنوری و مرثیهسرایی و نقالی و شاهنامهخوانی و بازیهای قهوهخانهای در آن برگزار میشد، معمولا جمع زیادی از اهالی محل و مردم محلههای دیگر شرکت میکردند و در یک محفل انس و دوستی و فضای فرهنگی و ادبی با هم ارتباط برقرار میکردند. تبدیل قهوهخانه به کانون مباحث ادبی، اجتماعی و فرهنگی در نهاد آبدارخانه تاثیرات بسزایی نهاد. چنانکه آبدارچی نیز ناگزیر کسی بود که فارغ از شاخصه اعتماد، باید فردی آدابدان و باتجربه باشد؛ چنانکه سن مناسب و تجربه، بعدها از صفات آبدارچیها شد و بخشی از آن ناشی از کارکردهای قهوهخانهها در جامعه ایران بود. اعتماد و باتجربگی آبدارچیها واشخاص اندرونی شاه که به نحوی با آبدارچی مرتبط بودند، باعث شد که در دوران قاجار دو صدراعظم از نهاد آبدارخانه سر برآورند. شاید بتوان بخشی از این ارتقای مقامها را به میل شاه مرتبط کرد که در برکشیدن امینالسلطان موثر بود؛ اما درمجموع نمی توان انکار کرد که اعتماد، تجربه و افزایش قدرت چانهزنی و پذیرش نقش و قدرت آبدارچی در سر برآوردن امیرکبیر و امینالسلطان کارساز بود.
قدرت و تبارشناسی آن از نظر فوکو
مفهوم «قدرت» از مفاهیم کلیدی و مورد بحث در حوزه علوم انسانی و ساختار سیاسی و اجتماعی هر جامعه است که محل تامل و منازعات مختلف و نسبتا متمایز است. از این رو شاید، انتظار برداشت واحدی از مفهوم قدرت بیهوده باشد؛ چراکه به قول «لوکس» مفهوم قدرت «ذاتا مفهومی جدالبرانگیز است» و مهمتر اینکه «با ماهیت عام و مشترک دستخوش مجادلات بی پایان است» بنا به اهمیت مفهوم قدرت و کارکرد حیاتی آن در جوامع انسانی و نیز کاربستها و رویکردهای متفاوت و متمایز به آن، بهصورت گسترده و جدی، مورد تامل، تعریف و بازتعریف فیلسوفان و اندیشمندان متعددی از هابز تا فوکو، با ماهیت عام مورد توجه و جدالهای بیپایانی قرار گرفته است.
فصل دهم کتاب «لویاتان» هابز با تعریفی ساده و توصیفی از قدرت آغاز میشود: « قدرت آدمی بهطور کلی عبارت از وسایلی است که برای دستیابی به امر مطلوبی در آینده در اختیار دارد و طبیعی است یا ابزاری است. نوع اول این وسایل که طبیعی نیز نامیده میشوند، به قوای جسمی یا فکری نظیر توانمندی، آدابدانی، دوراندیشی، دانشوری، بخشندگی و نجابت فوقالعاده اشاره دارند. دسته دوم، آنهایی هستند که یا به واسطه همین قوا یا به حکم بخت و اقبال بهدستآمده یا وسایل و ابزارهای رسیدن به قدرت بیشتر باشند: نظیر ثروت، شهرت، دوستان و امر پنهانی خداوند که آدمیان آن را بخت نیک میخوانند.» هابز، با تعریف دقیق قدرت و قید آن در یک چارچوب، آن را برای قانونی و مشروع کردن جامعه سیاسی و حفظ نظم اخلاقی، اصطلاحی کلیدی میشمارد. به زبان سادهتر هابز بر این باور است که برای ممانعت از خورده شدن انسان توسط انسان دیگر که گرگ همدیگر هستند، وجود قدرت، لازم و ضروری است. از این رو قدرت نزد او مفهومی ایجابی و ضروری برای تداوم حیات انسانی است.
جان لاک نیز در تعریفی نزدیک به هابز در آغاز کتاب «رساله دوم درباره حکومت» فهم خود را از قدرت سیاسی، تدوین میکند. از نظر وی، قدرت عبارت است از: حق قانونگذاری با کیفرهای مرگ و به تبع آن کیفرهای کوچکتر، برای به نظم درآوردن و حراست از دارایی، بهکارگیری نیروی جامعه برای اجرای چنین قوانینی و برای دفاع از آسیب خارجی و... همه اینها برای منافع همگانی است. به این معنا قدرت سیاسی نزد لاک عبارت است از: «قدرت حاکم بر اتباعش» اما ماکیاولی که مفسر قدرت و چیستی آن است، از منظر وی، قدرت، استراتژی و مصلحت است تا صرف ابزارمندی. به سخنی دیگر وی برخلاف هابز، نگاهی دیگر به قدرت دارد و قدرت را ابزاری برای کسب منافع از طریق دغلبازی و نیرنگ بازی میداند. مارکس وبر نیز برداشتی نزدیک به این برداشت به قدرت را دارد، چنانکه در تمایز قدرت از اقتدار مینویسد: قدرت یعنی موقعیتی که بازیگر اجتماعی در روابط اجتماعی بهرغم مقاومتها و مشکلات موجود، چیزی را که میخواهد بتواند بهدست بیاورد. خلاصه اینکه فوکو در رساترین و شاید جامعترین تعریف از مفهوم قدرت مینویسد: «اگر بکوشیم نظریهای درباره قدرت برپاسازیم، در آن صورت همواره مجبور خواهیم بود که آن (قدرت) را بهعنوان پدیدهای که در مکان و زمانی خاص پدید میآید، در نظر بگیریم و از همین رو آن را استنباط و چگونگی تکوین آن را بازسازی کنیم. اما اگر قدرت در واقع مجموعهای از روابط باز و کم و بیش هماهنگ شده» و بیشک در واقع به خوبی هماهنگ نشده باشد، در آن صورت تنها مساله این است که شبکهای تحلیلی ایجاد کنیم که تحلیل روابط قدرت را ممکن سازد. قدرت به نهادهای سیاسی محدود نیست.
قدرت «نفش مستقیما مولدی» ایفا میکند و « ناشی از پایین است»، چند جهته است و هم از بالا به پایین و هم از پایین به بالا عمل میکند. از این رو قدرت از نظر فوکو در همه جا نمود دارد و فهم آن، مستلزم تبارشناسی است. فوکو در بیان منظور خود از تبارشناسی معتقد است: دانش ابزاری را فراهم میآورد که صاحبان قدرت آن را در جهت اهداف خویش بهکار گیرند. از این رو صاحبان قدرت با ابزار دانش، به سهولت تاریخ را جعل میکنند، وارونه میکنند، خشونتها را لطف جلوه میدهند و بالعکس، به عبارتی ازآنجاکه تاریخ محصول و دستمایه قدرت و اربابان قدرت است، ارائه آن در «لباس حقیقت و با سیمایی فریبنده» هیچ بعید نیست و حتی قریب است. این گزارههای فوکو به منزله حذف و انکار تاریخ نیست، بلکه به منزله ضرورت خوانش انتقادی تاریخ و اجتناب از شتابزدگی در پذیرش راستیها و واقعیتها است. تبارشناسی، روش و شیوه فوکو در مواجهه با اینگونه تاریخنگاری و برملا کردن فریبندگیها و دروغپردازیها است. وی معتقد است: تبارشناسی در پی آن است که این وقایع را برملا کند، پرده از فریبکاریهای تاریخی بردارد، دودمان پدیدارهایی را که بهعنوان حقیقت عرضه شده است، پیجویی کند و نقش اراده معطوف به قدرت را در متن آنها معلوم دارد، یعنی استراتژیهای سلطه را کالبد شکافی کند و به سخنی دیگر، «تبارشناسی باید یکتایی وقایع بیرون از هر کرانمندی یکنواخت را ثبت کند، تبارشناسی باید آنها را در نامحتملترین نقاط جستوجو کند، در آنچه مایلیم گمان کنیم که چیزی بیتاریخ است در احساسات، عشق، وجدان، غرایز تبارشناسی باید نسبت به باز آمدن آنها حساس باشد...»
با این تعاریف و تفاصیل، هدف این مقاله آن است که قدرت آبدارخانه را برملا کند و چهره از واقعیت آن بردارد و نقش اراده به معطوف به قدرت را در بطن تاریخی آن پیجویی کند. به عبارتی هدف این نوشتار گزارش تاریخی پیدایش آبدارخانه نیست، بلکه در پی تبارشناسی قدرت آبدارخانه و نقش آن در بازتولید نظام سلطه است؛ چراکه این نهاد را مورخان که نقشی مهمی در تولید و بازتولید نظام سلطه و قانونگریزی داشته، لاپوشانی کرده یا به سهولت از کنار نقش تاریخی و مهم آن گذشتهاند و اینک با رویکردی تبارشناسانه در پی اجتناب از این لاپوشانی و بیاعتنایی تلاش میشود، قدرت این نهاد تبارشناسی شود و نقش آن در تولید و بازتولید سلطه و قانونگریزی و نهادینه کردن فساد اقتصادی و سیاسی، فاش و بازکاوی شود. درواقع تبارشناسی یاریگر و رهنمونگر است که نقش این نهاد را به قول فوکو در «نامحتملترین نقاط جستوجو کند.» خلاصه اینکه تبارشناسی نهاد آبدارخانه در نهایت میتواند رهگشای فهم قدرت و کیفیت توزیع آن در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران در دورههای تاریخی و در قالب گفتمان باشد و مهمتر اینکه گفتمانهای قدرت در ایران را بهتر شناخت و آنها را مورد تامل قرار داد.
قدرت غیربرهنه اندرون و حرمسرا
امیرکبیر، میرزاتقیخان امیرنظام فرزند سر آشپز خاندان قائممقام فراهانی بود. علیاصغر امینالسلطان، صدراعظم دوران ناصری و مظفری، پسر میرزاابراهیم امینالسلطان گرجی آبدارباشی بود. با وجود نظریاتی که در رابطه با چگونگی ارتقای آنها به این مناصب، دیدگاههای متفاوتی ارائه شده است؛ چنانکه «عباس امانت» بر این باور است: «ارتقای برقآسای امینالسلطان نه فقط بهخاطر تواناییهای خودش و حمایت حرمسرا، بلکه مبتنی بر خواست شخص شاه نیز بود که میخواست یکی را از خلوت شاهی به آن مقام والا ترفیع دهد. ناصرالدینشاه از وزرای مستقلالرای دیوانی، چه اصلاحطلب چه محافظهکار، هراس داشت» و «مستوفی» انتصاب او را به این مقام حاصل فداکاری پدرش میداند. با وجود مقرون به صحت بودن پارهای از نظریاتی که در اینباره ابراز شده، نباید قدرت اندرونی دربار را که تبار و تاریخی طولانی به همراه خود داشته نادیده انگاشت. افراد اندرونی دربار در تاریخ ایران و همسایگان ایران از جمله خواجگان، آبدارچیان، ایشیک آقاسیها(روسای تشریفات دربار) و... در زمره بانفوذترین افراد بودند.
فارغ از اینکه خود آنان نیز گاه به مقامات بالاتر ترفیع پیدا میکردند چنانکه در سیویکمین سال جلوس شاه عباس، دنیز بیگ آبدارچی که مورد اعتماد شاه بود، به مقام «ایشیکآقاسی» میرسد و مهمتر اینکه در شورای جانشینی شاه گاه نقش بسزا و حیاتی ایفا میکردند که صدراعظم و دیگر بزرگان کشور چیزی درباره این شورای خاص که به اداره امور کشور و تعیین ولیعهد اقدام میکردند، خبر نداشتند. در مجموع این اندرونیان حرم، نفوذ سیاسی گاه غیر قابل باوری داشتند و به قول شاردن در عهد صفویان به مثابه «هیات مشاوره» بودند؛ بهطوریکه «حرم به نوعی هیات مشاوره غیررسمی شبیه است و معمولا بر همه امور تفوق دارد.» و لوئیس نیز در رابطه با نقش «خواجگان» و قدرت آنها در «عثمانی» مینویسد: «رئیس خواجگان سیاه، قیزلر آقاسی، یکی از بانفوذترین اشخاص دربار عثمانی بود. جناح درباری از این امتیاز بزرگ برخوردار بود که راه دسترسی به شخص سلطان را در اختیار داشت و قادر بود تا حد زیادی غالبا در امپراتوری اعمال قدرت کند و حتی نامزدهای خود را به مقام وزارت عظمی برساند.»
خواجگان و اندرونیان غیر از خانواده شاه در حرم، غالبا کسانی بودند که از نماد رجولیت بیبهره شده یا بیبهره بوده و همین خصیصه، آنها را محرم اندرونی شاه و به عبارتی محرم و فرد مورد اعتماد شاه ساخته بود. تعامل مستقیم و سهل آنها با دربار و شخص شاه، زمینهساز نفوذ و دسیسهسازی و به عبارتی قدرت آنها شده بود. بر آمدن مناصب و به عبارتی منصبدار کردن افراد از نمادهای قدرت این نهادهای «اندرونی» بوده است. اگر با رویکردی روان شناختی به این قضیه بنگریم، شاید بتوان اذعان کرد، نقش آفرینی و تمایل به قدرت از جانب این خدمتکاران «اندرون» شاه، به مثابه تخلیه عقده فقدان نشان رجولیتی است که نشانگر و نمود بیقدرتی آنها بوده و آنها به نحوی در پی جبران این خصیصه بودهاند. به عبارتی، کسب قدرت توسط اندرون شاه در گذر تاریخ به نحوی از یکسو بیانگر تلاش این اندرونیان برای جبران این فقدان بوده و از سویی دیگر مرتبط به فرهنگ سیاسی و رویکرد مردم و اهل حکومت و حاکمیت به قدرت و سیاست بوده است.
با تغییر اوضاع و حرکت به سوی بوروکراسی و دولت مدرن، این کانون قدرت نیز بنا به مقتضیات زمان و مکان تغییر پیدا کرد و به عبارتی دربار و حرم شاهی حذف شد؛ اما نقش و میراث سنتی آن همچنان ماندگار ماند. چنانکه با تثبیت نهاد آبدارخانه بهعنوان بخشی از ادارات و نهادهای جدید به مثابه میراث سنت اندرونی و دربار از یکسو و نیز نیازمندیهای ادارات نوین از سویی دیگر، جایگاه خود را بهرغم نوشدگی و تغییرات شتابناک دنیای جدید حفظ کرد. چنانکه با شکلگیری و تثبیت بوروکراسی و تشکیل وزارتخانهها و ادارات جدید، نقش و جایگاهی برای آبدارچی و آبدارخانه تعریف شد. البته در این مورد نباید میراث پیشین، اندرون و دربار را در این باز تعریف جایگاه جدید نادیده انگاشت. به عبارتی، قدرت اندرونی حکومتهای پیشامدرن ایران در ادارات و نهادهای حکومتهای مدرن ایران در شکل و قالب آبدارخانه نمود پیدا کرد و سفارش افراد و به قدرت رساندن و گرفتن رشوه با وجود تضاد با اهداف بوروکراسی جدید و هدف دولت مدرن که مبارزه با پدیدههای شنیعی چون فساد اقتصادی بود، حذف نشد و از بین نرفت. از این رو می توان مدعی شد که میراث سنتی و تاریخی نهاد شاهی که تاریخ چندین هزار ساله دارد، هیچگاه نشانههایش بهطور کامل حذف نشد و همواره خود را در قالب و شیوهها و شمایل تازه بازتولید کرد. نهاد آبدارخانه، همانطور که اشاره شد بهعنوان تنها میراث و یادگار اندرونی، خود را حفظ و به عبارتی قدرت این نهاد را باز تولید کرد. بازتولید قدرت نهاد آبدارخانه به این مفهوم، همانگونه که اندرون و دربار و آبدارخانه بهعنوان بخشی از اندرون قدرت داشت و در تصمیمات گاه دخیل و سرنوشتساز بود، نقش و کارکرد تاریخی خود را تا حدی و مطابق با مقتضیات زمان و مکان حفظ کرد.