بیثباتی اقتصاد کلان و ناخرسندی ناشناخته
به همین دلیل است که از شروع دهه۱۹۹۰ متوسط نرخ تورم در سطح جهان بهطور چشمگیری فروکش کرده است و تعداد کشورهای با تورم بالا انگشتشمار هستند و اگر در قلیلی از کشورها هم تورم بالا تداوم دارد، بهمعنی بیتوجهی دولتمردان آن کشورها به تورم و ناخشنودی حاصل از آن نیست. بازهم به همین دلیل به اصطلاح اقتصاد سیاسی است که شوک تورمی ناشی از اختلال زنجیره عرضه به دنبال بازگشت از دوران محدودیت کووید-۱۹ (و البته سیاستهای انبساطی دوران شیوع کووید) و همچنین ناشی از جنگ اوکراین و افزایش قیمت کامودیتیها، به شکل قابل قبولی تحت کنترل درآمد و نتوانست چندان تداوم داشته باشد. به عبارت دیگر، دولتها نشان دادند که جهش تورم موقتی است و آنها با سیاستهای خود مانع تداوم آن میشوند و پایبند به اعاده ثبات اقتصاد کلان و اعاده تورم پایین و لذا پایبند به پرهیز از ناخشنود ساختن عامه مردم هستند. اما پرسشی که در اینجا به آن میپردازیم، این است که چرا عامه مردم یا بخش عظیمی از افراد جامعه از وجود تورم بالا و بیثباتی اقتصاد کلان ناخشنود هستند؟
در ارتباط با اینکه چرا مردم از تورم حس خوبی ندارند و اسباب ناخشنودی آنها است، مطالعات بسیاری توسط اقتصاددانان انجام شده است. بهعنوان یکی از جدیدترین مطالعات میتوان به تحقیق مفصل استفانی استانتچوا از دانشگاه هاروارد (Stantcheva,2024) اشاره کرد. به همین ترتیب، میتوان به مطالعات قدیمیتر شیلر (Shiller,1997)، و شیو (Scheve,2001) از بانک مرکزی انگلستان نیز اشاره کرد. احتمالا سادهترین توضیح اقتصاددانان برای اینکه چرا عامه مردم از تورم ناخرسند و ناخشنود هستند و به محض آنکه تورم شدت بگیرد بر ناخرسندی آنها افزوده میشود، به این مساله بسیار ساده برمیگردد که تورم سبب کاهش قدرت خرید بخش قابل توجهی از شهروندان میشود و کاهش توان خرید نیز به معنای میزان کمتر مصرف کالاها و خدمات توسط آنها نسبت به قبل است و بهطور طبیعی میزان مصرف کمتر کالاها و خدمات به زبان اصحاب علم اقتصاد، سبب کاهش مطلوبیت یا رفاه اشخاص میشود.
اما اینکه چرا تورم سبب کاهش قدرت خرید عامه مردم میشود، به این موضوع برمیگردد که بهطور معمول درآمد بخش قابل توجهی از شهروندان غالب جوامع (مثال عمده دستمزد نیروی کار) همپای نرخ تورم افزایش نمییابد و عقب ماندن رشد درآمد عامه مردم از نرخ تورم به معنای کاهش توان خرید کالاها و خدمات توسط آنان است. اینکه تورم چنین اثری دارد، امری ساده و ملموس است و نیاز به استدلال چندانی ندارد. در آن صورت، طبیعی است که بخش بزرگی از افراد جامعه نسبت به تورم حس ناخشنودی داشته باشند و هر چه نرخ تورم بالاتر باشد، این حس ناخشنودی هم بیشتر باشد. در واقع، این جنبه از ناخشنودی و منفور بودن تورم در میان عامه مردم موضوعی عینی است و در عین حال قابل بررسی با استفاده از داده از جمله دادههای بودجه خانوار است.
اما در کنار این توضیح ساده و غیرقابل انکار برای منفور بودن تورم در میان عامه مردم، بالا بودن و نوسان نرخ تورم و در بیان کلیتر بیثباتی اقتصاد کلان، مستقل از اثر آن در کاهش قدرت خرید عامه مردم نیز پدیده منفوری است و گویی نوعی ناخرسندی ناشناخته و مرموز در ذهن مردم درباره وجود تورم بالا و بیثباتی اقتصاد کلان وجود دارد که نمیتوان دلیل عینی خاصی برای آن ذکر کرد. به عبارت دیگر، حتی با کنار گذاشتن پیامدهای اقتصادی تورم به شکل کاهش قدرت خرید عامه مردم، تورم بالا فینفسه حس ناخشنودی به همراه دارد. برای این حس ناخشنودی گنگ و مبهم که عامه مردم نسبت به تورم بالا دارند، میتوان دلایلی چند برشمرد. احتمالا یکی از مهمترین دلایل منفور بودن تورم در میان عامه مردم، آن است که اکثریت یا درصد بسیار بالایی از افراد جامعه ریسکگریز هستند و تمایل ندارند در مقابل شرایط عدم قطعیت و عدم اطمینان قرار گیرند.
به عبارت دیگر، غالب افراد جامعه شرایط یقینی را به شرایط عدم اطمینان ترجیح میدهند و این یک رفتار شایع است. اما هر چه نرخ تورم بالاتر و بیثباتتر باشد، عدم قطعیت فراروی عاملان اقتصادی (چه خانوار و چه بنگاه) بیشتر است. علمای اقتصاد مالی در توصیف ریسکگریزی عامه مردم اینگونه بیان میکنند که غالب افراد جامعه یک وضعیت با درآمد قطعی 100 میلیون تومانی را نسبت به وضعیتی دارای دو حالت محتمل با احتمال یکسان درآمد 50میلیون تومانی و 150میلیون تومانی (که متوسط درآمد در این وضعیت بازهم 100 میلیون تومان است)، ترجیح میدهند و علاقه ندارند در معرض حالت دوم قرار گیرند. اینکه چرا غالب افراد جامعه و به عبارتی عامه مردم چنین هستند، موضوعی نیست که اقتصاددانان و متخصصان مالی توصیه کنند یا بپسندند یا حتی دلیل آن را بشناسند، بلکه موضوعی است که از مشاهده رفتار عموم حاصل شده است و بررسی دلایل آن احتمالا به حوزه علم روانشناسی برمیگردد.
همانطور که غالب مردم از ارتفاع میترسند و هیچ علاقهای ندارند از یک پرتگاه با وجود طناب و سایر ابزارهای ایمنی عبور کنند و حتی میترسند از بالای یک ارتفاع پایین را نگاه کنند، اما درصد قلیلی با اشتیاق در جاهای مرتفع و پرتگاه به حرکات غیرعادی دست میزنند و بز کوهی را از رو میبرند، همانطور که غالب مردم از نزدیک شدن به مار و حتی دیدن فیلم مار وحشت دارند و تلاش دارند که خود را از مار دور نگه دارند، اما قلیلی هم پیدا میشوند که در افتادن با مار برای آنها سرگرمی بسیار جذابی است، همانطور که غالب مردم علاقه ای ندارند هنگام مواج بودن دریا شنا کنند یا حتی به آن نزدیک شوند، اما قلیلی هم پیدا میشوند که برای مواج شدن دریا و موج سواری لحظهشماری میکنند و.... غالب مردم هم علاقهای به قرار گرفتن در معرض عدم اطمینان ناشی از تورمهای بالا و پرنوسان ندارند و از وجود تورمهای بالا حس ناخشنودی دارند و این حس ناخشنودی نوعی مساله روانشناسی است که ما اقتصادخواندهها درک چندانی از آن نداریم، اما میدانیم که وجود دارد. در واقع، گویی اگر به عموم مردم بگوییم که هرگونه ضرر و زیان تورم بالا برای آنها جبران میشود، بازهم ترجیح میدهند که تورم بالا بروز نکند.
اگر فرض کنیم که دولتها قصد دارند که عامه مردم ریسکگریز را در مقابل عدم قطعیت ناشی از تورمهای بالا قرار ندهند و اسباب ناخشنودی آنها را فراهم نکنند، بهطور طبیعی تلاش میکنند که تورم را تحت کنترل درآورند و مانع ایجاد تورمهای بالا شوند. اصحاب سیاست و دستاندرکاران اداره امور دولتی در جوامع پیشرفته امروز به این جمعبندی رسیدهاند که برای تداوم بهرهمند شدن خودشان از ماندن در قدرت نیز بهتر آن است که ثبات اقتصاد کلان فراهم باشد و از بیثباتی اقتصاد کلان و تورم بالا جلوگیری شود. به زبان ساده، اصحاب سیاست جوامع پیشرفته در همکاری صریح و ضمنی با اهالی کسبوکار به این جمع بندی رسیدهاند که باید عامه مردم را به داشتن یک زندگی باثبات و به دور از عدم اطمینان سرگرم و خشنود کرد تا نارضایتی اجتماعی اسباب دردسر هر دوی آنها نشود.
به نظر میرسد یک قانون نانوشته در اداره جوامع پیشرفته وجود دارد که دارای دو توصیه مهم است: اول باید اداره جامعه بهگونهای باشد که عامه مردم را بهصورت روزمره چندان درگیر و دلمشغول سیاست و مباحث سیاسی نکند و دوم آنکه باید اداره جامعه بهگونهای باشد که عامه مردم را بهصورت روزمره درگیر و مشغول به داد و ستد و معامله و خرید و فروش نکند. پایین بودن تورم و ثبات اقتصاد کلان دقیقا کاری میکند که قانون نانوشته فوقالاشاره رعایت شود. در واقع، در تورمهای بالا است که مردم بهطور روزمره و به هر بهانهای به صحبت و غر زدن راجع به سیاست و ارائه تحلیل سیاسی میپردازند که از منظر اقتصاد سیاسی وضعیت مطلوبی تلقی نمیشود. به همین ترتیب، در تورمهای بالا است که عامه مردم برای حفاظت از کاهش قدرت خرید تبدیل به تاجر و بازرگان میشوند و وقت و ذهنشان درگیر خرید و فروش میشود و این نیز عواقب مطلوبی از منظر اقتصادی و سیاسی برای جامعه به همراه ندارد.
لذا، سیاسیون جوامع پیشرفته، نه از روی نگرانی بابت خشنودی یا ناخشنودی عامه مردم، بلکه از روی کاستن هزینههای کشورداری و تداوم منافع اصحاب سیاست درگیر در اداره امور و اهالی کسبوکار است که تلاش دارند از تورم و بیثباتی اقتصاد کلان پرهیز کنند. امروزه نه تنها اصحاب سیاست و دولتمردان کشورهای پیشرفته متکی به آرای مردم، بلکه حتی دولتمردان در کشورهایی مانند چین نیز با همین منطق از ایجاد بیثباتی اقتصاد کلان و تورم بالا پرهیز میکنند و شرایط ثبات اقتصاد کلان را ترجیح میدهند.
توضیح تکمیلی که برای این ریسکگریزی عامه مردم از بیثباتی اقتصاد کلان و تورم بالا میتوان ذکر کرد، آن است که تورم بالا سبب میشود تکتک افراد جامعه و از جمله عامه مردم که ریسکگریز هستند، ناچار شوند بخش قابل توجهی از مشغولیت ذهنی خود را به محاسبه ضمنی تورم و پیامدهای آن و تغییر مکرر در تصمیمات مرتبط با خرج کردن و کارکردن و پسانداز کردن و تبدیل پس انداز خود به انواع دارایی، بپردازند و این به معنی از دست دادن آرامش روحی و روانی است که عامه مردم خواهان آن هستند و آن را از دولتها انتظار دارند. بهعنوان مثال، هنگامی که نرخ تورم حدود 2درصد است و باثبات است، یک خانوار میتواند با پسانداز بخشی مشخص از درآمد ماهانه خود و تبدیل آن به انواعی از دارایی مانند بیمه عمر، سهام، اوراق قرضه و امثالهم از تامین آینده فرزندان خود اطمینان کافی کسب کند و از این آرامش مطلوبیت و لذت کسب کند و نیازی به محاسبه مکرر و تغییر تصمیمات مکرر نداشته باشد.
حال اگر تورم بهطور متوسط 30درصد باشد و در عین حال در نوسان باشد، تمام محاسبات خانوار را دچار مشکل میکند (بهویژه با توجه به اشکالاتی که برای محاسبه نرخ تورم دقیق در نوشتار قبلی به آن اشاره کردهام) .اینکه خانوار بر اثر تورم بالا از پیشبینی آینده ناتوان میشود و این نگرانی را پیدا میکند که تمام حساب و کتاب او برای آینده با عدم قطعیت بالا روبهرو شده است، حس ناخشنودی به خانوار میدهد. باید توجه داشت که حتی اگر بعدا معلوم شود که حساب و کتاب او درست درآمده است، مانع از ناخرسندی دوره ای که فرد نگران اثر تورم بر درست نبودن حساب و کتاب خود است، نخواهد شد.
لذا، مستقل از اینکه آیا تورم نهایتا به عامه مردم آسیب خواهد رساند یا خیر، نفس نگرانی عامه مردم از وجود تورم بالا و عدم قطعیت حاصل از آن برای تصمیمات آنها، نوعی ناخشنودی است که میتوان به زبان اقتصاددانان نوعی زیان اجتماعی تلقی کرد. بازهم نباید فراموش کرد که این زیان اجتماعی خود را در هیچ داده شناختهشده اقتصاد کلان هم منعکس نمیکند. همانطور که گریز موفق از یک سیلاب یا آتشسوزی مهیب مانع از رنج ناشی از در معرض بودن سیلاب یا آتشسوزی نمیشود، گریز موفق از زیان اقتصادی تورم هم مانع از رنج ناشی از در معرض بودن عدم قطعیت تورم بالا نمیشود. لذا، عامه مردم بهدلیل ریسکگریزی ذاتی خود از تورم و پیامدهای آن ناخشنود هستند و ناخشنودی و زیانی که متحمل میشوند، به زیان اقتصادی ناشی از تورم منحصر نمیشود.
دلیل دیگری که برای منفور بودن تورم بالا و ناخشنودی عامه مردم از تورم بالا میتوان ذکر کرد، آن است که نوعی قرارداد نانوشته اجتماعی بین مردم و دولت وجود دارد دالّ بر اینکه شهروندان اداره امور را به دولت و سیاسیون میسپارند و بهطور طبیعی دولتمردان در همه جای دنیا از منافعی هنگام اداره دولت بهرهمند هستند که شامل منافع مادی و حس معروف بودن و داشتن قدرت تصمیمگیری به نمایندگی از سوی جامعه است. در مقابل سپردن اداره امور به دولتها، عامه مردم هم توقع اداره قابل قبول امور را دارند؛ به این معنی که دولتها از انجام آنچه اسباب ناخشنودی عمومی است پرهیز کنند و به قول علمای سیاست، یک بازی برد–برد برای دولتمردان و عامه مردم باشد.
حال اگر دولتها در اداره امور اسباب بیثباتی اقتصاد کلان و تورم بالا را فراهم کنند، گویی قرارداد نانوشته بین سیاسیون و عامه مردم نقض شده است و بهطور طبیعی، نقض قرارداد اسباب ناخشنودی و طرح دعوا است که این طرح دعوا خود را در قالب نارضایتی عمومی از عملکرد دولتها نشان میدهد. عدم پایبندی به قرارداد در بردارنده هزینههایی برای سیاسیون است که غالبا آنها را از آن پرهیز میدهد؛ گرچه علم اقتصاد در قالب نظریه ناسازگاری زمانی اثبات کرده است که گاهی اوقات با وجود تمایل سیاسیون و تلاش آنها برای کنترل تورم و پرهیز از زیر پا گذاشتن مفاد قرارداد نانوشته با مردم، نتیجه اقدامات آنها تداوم تورم بالاتر از حد مطلوب اجتماعی است. در همین راستا، هنگامی که تورمهای بالا رخ میدهد و تداوم مییابد، نوعی حس ناامیدی در میان عامه مردم ایجاد میکند دالّ بر اینکه دولت توان اداره مطلوب امور را از دست داده است یا حتی ممکن است تصور شود دولتمردان اهمیتی به اداره بهتر امور نمیدهند (هرچند نظریه اقتصادی چنین موضوعی را قابل توضیح نمیداند) و اگر جامعه به چنین جمعبندی برسد، برای وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن کشور نوعی تهدید فراهم میکند که ارجح است از آن پرهیز شود و اسباب ناامیدی اجتماعی به کنار رود.
بهطور خلاصه، آنچه هدف اصلی این نوشتار است، آن است که تورم مستقل از پیامدهای اقتصادی آن و آنچه میتوان با محاسبات اقتصاد کلان بهعنوان زیانهای ناشی از تورم بالا احصا کرد، اسباب ناخشنودی عامه مردم است و این ناخشنودی تا حد زیادی به این دلیل موضوعیت پیدا میکند که عامه مردم ریسکگریز هستند و شرایط اطمینان را به شرایط عدم اطمینان ترجیح میدهند، حتی اگر شرایط اطمینان و عدم اطمینان دارای عایدی یا بازدهی متوسط یکسانی باشند. به همین دلیل، یکی از عناصر تشکیلدهنده زیان اجتماعی ناشی از تورم، ناخرسندی و ناخشنودی عامه مردم از وجود تورم بالا و تداوم آن است.
اینکه در تورمهای بالا هم صحبت و گفتوگو راجع به تورم و پیامدهای آن در میان عامه افزایش مییابد (علمای جستوجوی گوگل میتوانند نشانه آن را با افزایش جستوجوهای تورم به هنگام شدت گرفتن تورم نشان دهند) و هم عامه مردم به مبادلاتی روی میآورند که درغیاب تورم بالا روی نمیآوردند، انعکاس ناخشنودی عامه مردم از تورم و بیثباتی اقتصاد کلان است. در نمودار با استفاده از ترند گوگل نشان داده شده است که هنگام افزایش نرخ تورم، جامعه بیشتر راجع به آن بحث و جستوجو میکند. در سالهای 2021 و 2022 که متاثر از اختلالات زنجیره عرضه و جنگ اوکراین تورم در غالب کشورها شدت گرفت و جهش تورمی در بسیاری از کشورها رخ داد که نزدیک سهدهه تورم پایین را تجربه کرده بودند، جستوجوهای کلمه تورم هم شدت گرفت و با فروکش کردن تورم در سال2023 و 2024 این جستوجو هم فروکش کرد. بسیار بعید است که این جستوجوها نشانه شادمانی و خوشحالی از موضوع تورم بوده باشد و مثلا از جنس افزایش جستوجوهای مرتبط با موفقیت یک ورزشکار یا هنرپیشه یا خواننده باشد، بلکه احتمالا انعکاس ناخشنودی اشاره شده فوق است.
بر اساس آنچه اشاره شد، اگر دولتها تمایل دارند که زیان اجتماعی کمتری از تصمیمات آنها ایجاد شود و همچنین تمایل دارند اداره امور برای آنها سادهتر و کم هزینهتر شود، بهتر است از ایجاد تورم بالا و بیثباتی اقتصاد کلان پرهیز کنند. پرهیز از ایجاد تورم بالا و بیثباتی اقتصاد کلان نه صرفا یک مطلوب اخلاقی بلکه یک مطلوب از منظر پرهیز از زیان اجتماعی و سهلتر شدن اداره امور برای دولتها است.
*عضو هیات علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران