بحث نظری

در روابط بین‌الملل مرسوم است که برای انتقال بهتر مفاهیم همواره دست به شبیه‌سازی یا مقایسه‌هایی زده شود. به‌طور مثال، ضمیمه بخش‌هایی از قلمرو اوکراین از سوی روسیه به تسخیر سودتلند از سوی آلمان در سال‌۱۹۳۸ تشبیه شده است (سودتلند بخشی از چکسلواکی سابق بود که اقلیت آلمانی در آن می‌زیستند و در جنگ جهانی دوم به تسخیر هیتلردرآمد) یا تجمیع قوای نظامیِ دریایی چین برای به چالش کشیدن هژمونی آمریکا در منطقه پاسیفیک با مسابقه تسلیحاتی انگلیس-آلمان در پیش از جنگ جهانی اول مقایسه می‌شود. یازده سپتامبر هم به «پرل هاربر قرن بیست‌ویکم» معروف شد.

با این حال، می‌توان به الگویی اشاره کرد که بر اساس آن اعراب مبادرت به عادی‌سازی رابطه با سوریه کردند. این الگو چیست؟ باید به سال۱۹۳۶ بازگردیم و به تصمیمی اشاره کنیم که «لئوپولد سوم»، پادشاه بلژیک اتخاذ کرد. در آن زمان وی توافق نظامی بلژیک- فرانسه را ملغی کرد تا مانع تجاوز آلمان به خاک کشورش شود. این درست ۳سال قبل از آغاز جنگ جهانی دوم است یعنی زمانی که هیتلر در حال آماده‌سازی برای تسخیر کشورها در راستای یافتن «فضای حیاتی» بود. لئوپولد به «سیاست بی طرفی محض» روی آورد.«پی یر هنری لوران» مورخ می‌گوید: «بلژیک به دنبال این تغییر چشمگیر وضعیت بین‌المللی خود به‌عنوان پاسخی به دگرگونی گسترده اروپا از ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۶ بود.» به تعبیر دیگر، سیاست بی‌طرفی پاسخی مستقیم به رشد قدرت آلمان در دوره هیتلر و ضعف آشکار مواضع بریتانیا و فرانسه بود.

با عنایت به این الگو، می‌توان گفت حاکمان عرب هم الگوی لئوپولد را در پیش گرفته‌اند. اعراب «ترسیده‌اند». اما علت این ترس چیست؟ کشورهای عربی در یک محیط پر تخاصم منطقه‌ای و بین‌المللی زیست می‌کنند. از یکسو سرریز بحران در سوریه دامان کشورهای عربی را گرفته است. بحران سوریه تا کنون نیم میلیون کشته، ۸/ ۶میلیون آواره داخلی و حدود ۷میلیون پناهنده به کشورهای دیگر داشته است. اما در روایتی دیگر مجموع آوارگان سوری ۱۳میلیون نفر تخمین زده شده است. از سوی دیگر، شاهد برخی حملات به خاک عربستان (به‌طور مشخص آرامکو) و امارات بودیم. این دو کشور برای کاستن از هزینه‌ها و خسارت‌های جنگ ترجیح دادند به انزوای دمشق پایان دهند تا با ادغام این کشور در جهان عرب با یک تیر چند نشان بزنند: اول، بازگرداندن آرامش به منطقه از یمن تا سوریه؛ دوم، تلاش برای بازسازی اقتصاد و البته به پیش بردن برنامه‌های اقتصادی بدون تهدید از سوی بازیگران فروملی؛ مدیریت نحوه بازیگری ایران در منطقه و در نهایت همکاری با ایران در عین رقابت و تعامل با این کشور.

در عین حال، محیط بین‌المللی هم محیطی دردسرساز برای اعراب است. رقابت روسیه و چین بر سر به چالش کشیدن هژمونی آمریکا و توجه ایالات متحده به جبهه اوکراین و بی‌توجهی یا کم‌توجهی به خاورمیانه و مساله ایران باعث شد اعراب «دوری شکوهمند» از غرب را در پیش گیرند؛ به این معنا که ضمن حفظ روابط استراتژیک با غرب اما سبد روابط خود را متنوع‌تر و متکثرتر می‌سازند. در عین حال، ضمن دوری از سیاست‌های غرب، رویکرد مستقل خود را در پیش می‌گیرند تا مجبور به انتخاب میان بازیگران نباشند، بلکه توازن را در روابط خود با قدرت‌های جهانی حفظ کنند. کشورهای عربی با توجه به اقتصاد شکننده و آسیب‌پذیر و منابع نظامی محدود تاب تحمل بی‌ثباتی را ندارند و این برای آنها مساله مرگ و زندگی است. اگر وضعیت بدتر شود، موقعیت اعراب با خطر مواجه می‌شود. به این ترتیب، برای جلوگیری از یک نزاع تمام‌عیار منطقه‌ای، به مدیریت بحران می‌پردازند. بنابراین اعراب -لااقل در قضیه سوریه- راه را در رویکرد «لئوپولد» یافته‌اند: بی‌طرفی. اکنون که مثلث ایران، چین و روسیه در برابر بلوک غرب قرار گرفته‌اند، «هراس» از تشدید بحران، اعراب را وادار کرد که رویکرد خصمانه خود را کنار بگذارند. در چنین شرایطی بود که عربستان اعلام کرد: «انزوای سوریه دیگر نباید اولویت اعراب باشد.»

انگیزه‌های اعراب در رابطه با سوریه چیست؟

انگیزه‌های اعراب را می‌توان در دو قالب اقتصادی و سیاسی خلاصه کرد:

الف) سیاسی: فروکش کردن تب جنگ نشان داد که کفه ترازو به نفع اسد سنگین‌تر است؛ زیرا او توانسته بخش‌های زیادی از کشور را از دست شورشیان خارج سازد. در حقیقت، اسد دست برتر داشته و همچنان در قدرت حضور دارد. فیصل بن‌فرحان، وزیر خارجه عربستان اعلام کرد که انزوای سوریه جواب نداده و بنابراین مشارکت با این کشور ضروری است. اعراب بر این باورند که تنش‌زدایی و جلوگیری از بدتر شدن اوضاع بیشتر به نفعشان است تا تقابل.افزون بر این، روی آوردن به دیپلماسی از سوی عربستان در برابر سوریه نشان می‌دهد که محمد بن‌سلمان به دنبال بهبود وجهه داخلی و بین‌المللی کشورش است تا به این ترتیب بتواند برنامه‌های اقتصادی خود را با جذب سرمایه و گردشگر به پیش ببرد. این رویکرد نشان می‌دهد که ولیعهد سعودی دیپلماسی را بر جنگ ترجیح می‌دهد.

اما نکته مهم در رویکرد اعراب «هراس» آنها ازاسلام‌گرایان افراطی در سوریه است؛ همان‌هایی که دست‌پرورده همین اعراب هستند. کشورهای عربی به دنبال تضمین و کسب اطمینان هستند که این گروه‌ها در سوریه مهار یا حتی شکست داده شوند.  آنها این تجربه را در افغانستان و سوریه آزمودند و اکنون -لااقل در ظاهر- چنین به نظر می‌رسد که تمایلی ندارند این گروه‌ها به تهدیدی علیه دیگر کشورهای عربی تبدیل شوند. بخش‌هایی از ادلب تا حدودی در کنترل «تحریرالشام» است. برخی اعضای این گروه «اخوانی» هستند و اسد توانسته بسیاری از آنها را شکست داده و دستاوردهایی سرزمینی داشته باشد. این مساله از آنجا اهمیت می‌یابد که دریابیم کشورهای مصر، عربستان و امارات «اخوان‌المسلمین» را در زمره سازمان های تروریستی قرار داده‌اند.

هراس دیگر اعراب این است که هرچند سوریه در وضعیت بسیار بحرانی قرار دارد، اما تمایل ندارند این کشور به «دولتی درمانده» (Failed State) تبدیل شود؛ چراکه سرریز بحران از اینکه هست بدتر می‌شود. چنین مساله‌ای موجب می‌شود شرایط برای اعراب سخت‌تر شود. در حقیقت اعراب به «realpolitik» روی آوردند. اعراب به جای تاکید بر مکتب «مهار» به «مکتب مشارکت» روی آورده‌اند. استدلال اعراب این است که با مشارکت دادن سوریه در جهان عرب شاید بتواند روی کنشگری این کشور تاثیر گذاشت. برخی اهل نظر بر این باورند که اعراب در بحبوحه کشمکش‌های جهانی برای استیلا و هژمونی میان قدرت‌های رقیب «بی‌طرفی» را منطقی‌تر یافته‌اند.

وقتی می‌بینند ایالات متحده «توان» یا «تمایلی» به مشارکت در بحران‌های این منطقه بحران خیز ندارد، خود کمر همت بسته‌اند تا «از غرب دور شوند؛ اما از آن نبرند.» در حقیقت، تضمین جایگاهی برای اعراب در نظام جهانی در حال ظهورِ چندقطبی مساله مرگ و زندگی است. در نهایت، بازگشت سوریه به آغوش جهان عرب نه تنها بر نفوذ عربستان بر منطقه شامات می‌افزاید، بلکه به برقراری رابطه با اسد از سوی دیگر بازیگران هم «مشروعیت» می‌بخشد؛ هرچند تاکنون کشورهای مراکش، کویت، قطر، یمن و تا حدودی مصر با بازگشت فوری سوریه به اتحادیه عرب مخالفند.

ب) اقتصادی: سوریه کشوری ویران است. ازآنجاکه کشورهای غربی (و به‌طور خاص ایالات متحده) هر گونه عادی‌سازی با سوریه را رد می‌کنند و وزارت خارجه آمریکا هم موضع رسمی خود را درباره این عادی‌سازی بیان کرده و از سوی دیگر، چینی‌ها هم حاضر به سرمایه‌گذاری در مناطق بحران‌خیز نیستند یا لااقل با احتیاط فراوان وارد می‌شوند. بنابراین سوریه برای بازسازی به ۴۰۰میلیارد دلار نیاز دارد. بی‌تردید این مبلغ از کیسه اعراب پرداخت می‌شود؛ اما این مستلزم تحقق پیش‌شرط‌هایی از سوی سوریه است.

نتیجه‌گیری

غرب در نظم جدید جهانی که احتمالا در حال شکل‌گیری است و باید به‌گونه‌ای عمل کند که بتواند میزانی از نفوذ خود را در منطقه حفظ کند. برخی کارشناسان بر این باورند که غرب دیگر نمی‌تواند مواضع خود را به اعراب تحمیل یا دیکته کند. نمونه آن استقبال سرد بن‌سلمان از بایدن در عربستان و عدم کاهش قیمت نفت (متعاقب آن سفر) است و در مقابل، استقبال گرم از رئیس‌جمهور چین. به گفته این تحلیلگران، غرب باید از بازی حاصل جمع صفر دست بردارد. از سوی دیگر، هراس اعراب از محیط منطقه‌ای و بین‌المللی پرتخاصم آنها را به سوی «سیاست واقع‌گرایانه» در برابر دمشق سوق داد تا برای جلوگیری از تشدید یا سرریز بحران، دمشقِ پیش‌تر مطرود را به جهان عرب بازگردانند. زلزله سوریه به زلزله‌ای سیاسی در جهان عرب تبدیل شد. سوریه به آغوش جهان عرب بازمی‌گردد، حوثی‌ها به گفت‌وگو با عربستان می‌پردازند و منطقه در آستانه تنش‌زدایی و ائتلاف‌های جدید قرار گرفته است. باید دید یارگیری‌ها در ائتلاف‌های جدید چگونه خواهد بود.

منابع در دفتر روزنامه موجود است.

* روزنامه‌نگار