مفهوم بهینه سازی تنها درست مصرف کردن مردم است؟
اما سوال اساسی اینجاست که اگر تمام توان اقتصادی اعم از نیروی انسانی و سرمایه صرف افزایش تولید انرژی شود و پاسخگوی تمام نیاز مردم شود آیا این ناترازی از اقتصاد ما به کلی حل خواهد شد و یا اینکه اگر همین میزان تولید را با همین توان حفظ کنیم اما زمینه های کاهش مصرف را فراهم نکنیم آیا باز هم این موضوع ناترازی ریشه کن می شود؟
قبل از پاسخ به این سوالات اگر گذری به گزارش مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در خصوص مسائل راهبردی برنامه هفتم توسعه در بخش بهینه سازی مصرف انرژی داشته باشیم می بینیم که در این گزارش بررسی هایی در خصوص بهینه سازی مصرف انرژی به جای افزایش تولید دارد با این رویکرد که متذکر
می شود که در سال 2۰22 میزان شاخص شدت مصرف انرژی در ایران 1.8 برابر متوسط دنیا و 2.8 برابر کشورهای توسعه یافته بوده که نشان از هدررفت انرژی و ظرفیت بالای استفاده از بهینه سازی انرژی درکشور دارد. از سویی دیگر بهینه سازی مصرف انرژی به واسطه هزینه سرمایه گذاری کمتر نسبت به تولید، جلوگیری از هدررفت انرژی، حفظ منابع بین نسلی و پایدار بودن کاهش مصرف انرژی، باید در اولویت اقدامات قرار گیرد.
پس با این رویکرد، می توان به این واقعیت رسید که در برنامه ریزی های اقتصادی و بودجه های سالانه به افزایش تولید و سرمایه گذاری در بخش های مختلف برق و فرآورده های نفتی توجه شده است و اقتصاد با هر توانی که داشته باشد تولید را سرلوحه برنامه ریزی ها خود قرار می دهد اما در اینجا الزام به کنترل مصرف و تغییر نوعی مصرفی است که جاری و ساری بوده که در برنامه هفتم توسعه نیز آمده و باید جای خود را به شیوه های جدید و متعددی بدهد که در دنیا نیز در حال جریان است.
توضیح کوتاه و بیشتر اینکه در دنیا کشورهای پیشرفته و جهان سومی هستند که دارای چنین منابع عظیمی مثل ایران نبوده اما آن ها حداقل با موضوع ناترازی به شکلی که ما با آن دست به گریبانیم مواجه نیستند.
بنابراین بهتر است رویکرد مصرف دنبال شود اما مدیریت مصرف باید فقط توسط مردم در بخش خانگی دنبال شود؟ آیا این میزان مصرف بی رویه و افسارگسیخته انرژی ( برق و فروآورده ) در کشور به بخش خانگی و حجم عظیمی از مصرف مردم در بخش خانگی تعلق دارد؟
بر اساس بررسی های دیگری که در خصوص میزان مصرف در بخش های متعدد اقتصاد به عمل آمده است صنایع، نیروگاه ها و یا شبکه انتقال انرژی نیز در میزان هدررفت انرژی نقش دارند که نباید این بخش ها را نادیده گرفت. میزان مصرف انرژی صنایع که با مصرف برق بخش خانگی برابری می کند، بسیار حائز اهمیت بوده درحالیکه صنایع می بایست از این میزان مصرف برق ارزش افزوده برابری را تولید کند اما بر اساس ارزیابی ها و آمار سالانه تولید ناخالص ملی کشور، این میزان مصرف انرژی به تولید و ارزش افزوده منتج نشده است و در قالب هدررفت انرژی در صنایع محاسبه می شود.
از سویی دیگر، 45 درصد از ناوگان حمل و نقل عمومی در کشور فرسوده بوده که نقش این بخش در هدررفت انرژی و ایجاد آلودگی محیط نیازمند، بسیارقابل توجه است.
روشن است که در بخش خانگی اگر میزان مصرف برق، ارقام بالایی را نشان می دهد به دلیل دسترسی مردم به تجهیزات و امکانات گرمایشی و سرمایشی پرمصرف است. مردم و مصرف کنندگان عمومی چه در بخش خانگی برای مصرف برق و چه در مورد مصرف بنزین در خودروها، همکاری بهینه ای در درست مصرف کردن دارند و این رویه در کاهش مصارف برق حتی در زمان پیک سال نیز قابل مشاهده بوده است اما تجهیزات در دسترس آن ها تعاریفی برای کنترل مصرف ندارند.
در خصوص قوانین نیز روشن است که قوانینی مثل هدفمندی یارانه ها و غیره را اگر بررسی کنیم می بینیم در فرآیند اجرای همه آن ها به فرهنگ سازی و ترغیب مردم به کاهش مصرف انرژی تاکید شده است اما کاهش مصرفی صورت نگرفته است چون زیرساخت ها و زمینه های لازم برای رفتار کارآمد و افزایش توانمندی جامعه شکل نگرفته است.
نتیجه گیری نهایی اینکه بهینه سازی مصرف انرژی نیازمند ارزیابی کلیه بخشهای اقتصادی است و در برنامه پنج ساله هفتم توسعه اقتصادی نیز به آن تاکید شده است. تولید خودروهای کم مصرف و یا واردات این گونه خودروها از یک سو و یا تجهیز ناوگان حمل و نقل عمومی به خودروهای کم مصرف و یا برقی و یا راهکاری در جهت کاهش مصرف برق صنایع با تشویق و یا تنبیه برای پرمصرفها در برنامه هفتم توسعه به آن توجه شده است که اینها می تواند نتایج قابل توجه مثبتی را به بار آورد.
توجه به تولید تجهیزات کم مصرف خانگی طبعا این کاهش مصرف را به خوبی نشان خواهد داد و مفهوم ناترازی را به مفهومِ تراز تولید و مصرف می کشاند. با این رویکرد که تنها نگاه هایمان را در بهینه سازی مصرف تنها در بخش خانگی و یا سوخت بنزین نبینیم و بخش های دیگری را هم در نظر بگیریم و در کنار تولید انرژی به تولید تجهیزات کم مصرف در بخش خانگی نیز توجه بیشتری داشته باشیم.