Eskandari farideh copy

 روسای‌جمهوری که در رده پایین رتبه‌بندی می‌شوند، مسائل بسیار مهمی را که در زمان آنها به بیشترین اقدام و یافتن راه‌حل نیاز دارد نادیده می‌گیرند، یا اشتباهات بزرگی مرتکب می‌شوند. تاریخ هیچ ارتباط آشکاری میان تجربه و موفقیت یک رئیس‌جمهور نشان نمی‌دهد. فرانکلین پیرس (رئیس‌جمهور از 1853 تا 1857) هم در مجلس نمایندگان و هم در سنا خدمت کرده بود. او در یک رتبه‌بندی در یک مطالعه دقیق از دیدگاه دانشمندان، جایگاه 38 از 40 را داشت. اندرو جانسون (1869-1865) عضو مجلس نمایندگان و سنا، فرماندار تنسی و معاون رئیس‌جمهور بود. او در جایگاه 37 از فهرست رتبه‌بندی قرار گرفت یا یولیسس اس. گرانت (1877-1869) به‌عنوان ژنرال ارتش اتحاد در جنگ داخلی پیروز شد، اما در دولت او فساد فراگیر شد. اگرچه، تجربه طولانی در دولت هیچ‌گونه توانایی ویژه‌ای برای استفاده از قدرت ریاست جمهوری برای پاسخ به بحران را به همراه نمی‌آورد، نداشتن تجربه نیز می‌تواند به‌راحتی به شکست منجر شود.

واشنگتن، روزولت، جفرسون، آیزنهاور و جکسون، سیاستمداران مشهور ایالات‌متحده، پیش از اینکه بالاترین مقام کشور را بپذیرند، مدیر یا سربازانی بودند که در زمینه‌های سیاسی فعالیت داشتند. تجربه می‌تواند به رئیس‌جمهور کمک کند تا موفق شود اما تجربه جادوی موفقیت نیست و نمی‌تواند جایگزین ویژگی‌های مهم دیگری شود. اگر یک نامزد فقط به خاطر تجربه‌اش یا جذابیت سیاسی‌اش انتخاب شود، به او تفویض واقعی اعطا نشده است. رئیس‌جمهور خوب می‌داند که همه پاسخ‌ها را ندارد و اطراف خود را با افراد باتجربه و متفکری پر می‌کند که نصیحت‌های خوبی می‌دهند و گوش شنوا دارند. او فقط زمانی که نظرات مختلفی را شنیده و فرصت برای تصمیم‌گیری دارد، عمل می‌کند. یک رئیس جمهور خوب توانایی عمل در محیطی را دارد که ممکن است صداهای متضاد هم وجود داشته باشد، تا به شیوه مناسب برخورد کند و به آنها پاسخ دهد. با این‌حال در دنیای سیاست به‌راحتی نمی‌توان برچسب خوب به رئیس‌جمهور زد.

تقریباً همه نامزدهای ریاست‌جمهوری با هدف دست‌وپنجه نرم کردن با مسائل و چالش‌های بزرگ نامزدها می‌شوند، اما به محض روی کار آمدن به‌عنوان رئیس‌جمهور از مشکلات انباشت‌شده از دوران قبل از خود یاد می‌کنند که حل بحران‌ها را سخت و دشوار کرده است. اگر این موضوع را بپذیریم، در این صورت باید گفت، ریاست‌جمهوری آنقدر پیچیده است که هیچ‌کس نمی‌تواند یک رئیس‌جمهور خوب باشد و قابل اعتماد نیست. درحالی‌که عملکرد روسای‌جمهور‌ قابل ارزیابی هستند. در جوامعی که نهادهای مدنی تضعیف نشده‌اند، احتمال روی کار آمدن یک رئیس‌جمهور پوپولیست بسیار کم است.

روسای‌جمهور پوپولیست ادعا می‌کنند که به‌طور انحصاری نماینده سیاسی مردم هستند و دیگر حزب‌ها، انجمن‌ها و گروه‌ها را غیرمعتبر می‌دانند. به عبارت دیگر آنها معتقدند که فقط خودشان قادر به درک و بیان مشکلات و خواسته‌های واقعی مردم هستند و سایر افراد و گروه‌ها نمی‌توانند این نقش را به‌خوبی ایفا کنند. همین امر موجب خطر تمرکز قدرت در دستان گروهی خاص می‌شود و رئیس‌جمهور پوپولیست، مرتکب تصمیمات اشتباه به ضرر عامه مردم و به نفع اقلیتی محدود در حلقه قدرت می‌شود. این در تضاد با دموکراسی‌های لیبرال است که بر پایه چندگانگی استوار هستند و در آنها گروه‌های مختلف، نماینده منافع و ارزش‌های متفاوتی هستند که زمانی که قوانین را رعایت کنند، کاملاً معتبر هستند. در مطالعات شواهد قوی وجود دارد که افرادی که به انجمن‌ها و احزاب مختلف تعلق دارند، کمتر احتمال دارد که به دولت پوپولیست رای دهند. بوری و همکاران (2018) بررسی می‌کنند که آیا تعلق به یک نهاد در جامعه مدنی (عضویت در یک انجمن جامعه مدنی) احتمال رای دادن یک حزب پوپولیست را کاهش می‌دهد یا نه.

اطلاعات آنها براساس مشاهدات فردی در 18 کشور اروپایی برای حدود 15 سال است. نتایج آنها بیانگر این است که پوشش تقویت جامعه مدنی و عضویت در انجمن‌های متفاوت باعث کاهش رای به حزب‌های پوپولیستی به میزان 20 تا 30 درصد می‌شود. بیشتر مردم، به‌خصوص جوانان، انتظارات بیشتری از دولت دارند اما در عین حال به آن بی‌اعتماد هستند. در صورت وجود حزب‌ها و انجمن‌ها در یک جامعه مدنی قوی، این تقاضا بیشتر از سوی انجمن‌های جامعه مدنی و کمتر با حزب پوپولیست پاسخ داده می‌شود و احتمال روی کار آمدن دولت پوپولیست پایین می‌آید. دولت‌های پوپولیست، در ظاهر به‌عنوان مردم‌گرایی معرفی می‌شوند و عمدتاً بخش‌های معمولی و محروم اجتماعی را برای رای دادن تحریک می‌کنند، درحالی‌که نتایج عملکرد واقعی آنها در تضاد با منافع طبقه معمولی و محروم اجتماعی رقم می‌خورد. روسای محبوبیت‌طلب پوپولیست، دستیابی به اهداف کوتاه‌مدت را به‌عنوان پاداش برای قشر محروم و متوسط جامعه مطرح می‌کنند، اما در بلندمدت آثار منفی از عملکرد خود برای دولت‌های بعدی به جا می‌گذارند.