سازمان‌ها و افرادی که ادعا می‌کنند قابل‌اعتماد هستند معمولا به‌جای ایجاد اعتماد، بدگمانی را در گیرنده پیام، ‌برمی‌انگیزانند و به چنین اشخاص یا سازمان‌هایی به دیده تردید نگاه می‌شود؛ زیرابه نظر می‌رسد آن‌ها ایرادی در کار خوددارند. تولید اعتماد بر فرایندهای روان‌شناختی پیچیده‌ای استوار است. اعتماد اجتماعی که بعد کیفی سرمایه اجتماعی را تشکیل می‌دهد، موضوعی اعتقادی است. اعتقادات افراد بر دوپایه «دانش کسب‌شده» و «جهان‌بینی اخلاقی» استوار است. اعتقادات نه به‌راحتی و نه به‌اجبار پدید می‌آیند. ریشه عقاید فرد درباره اعتماد اجتماعی، بیشتر در اعتقادات شخصی موجود در اعماق وجود ریشه‌دارند که ممکن است در دوران اولیه کودکی القاشده یا از تجربیات شکل‌دهنده برخاسته باشند. ازاین‌رو تغییر در ذهنیت افراد یکی از دشوارترین کارهاست. اگر فردی، مردم‌گریز باشد و نسبت به درستکاری بشر گمان بد بورزد، تغییر اعتقاد او دشوار است و این کار سخت‌تر هم می‌شود هنگامی‌که فرد موردنظر عضو گروه‌هایی شود که اعضای آن به یکدیگر بی‌اعتماد و حتی از یکدیگر متنفر باشند. یافته‌های تحقیقاتی گسترده نشان می‌دهد نفرت و بی‌اعتمادی بین گروهی، مبتنی بر تفاوت‌ها، اثر خود تقویت‌کنندگی بر عقاید افراد دارد و درنتیجه به بخش و جزئی از هویت و منطق گروه تبدیل می‌شود.

بااین‌وجود امکان به کار گرفتن «ابزارهای سیاسی» برای آسان‌تر یا دشوارتر کردن مواجهه مردم با یکدیگر وجود دارد؛ مثلا می‌توان فضاهای عمومی ایجاد یا در ساخت آن‌ها تسهیل کرد تا تعاملات میان مردم بیشتر شود. یا می‌توان به سازمان‌های داوطلبانه کمک کرد. بااین‌حال سودمندی کمک‌های مالی دولت به این سازمان‌ها مشخص نیست. این کمک‌ها حتی می‌تواند اثر منفی ناخواسته داشته باشد. برای مثال حمایت‌های مالی دولت سوئد از جنبش مردمی مقابله با مصرف مشروبات الکلی سبب ایجاد این درک عمومی شد که سازمان‌های مدنی مشارکت‌کننده در این جنبش، اقتدار دولتی را گسترش می‌دهند و همین مساله به‌جای افزایش مشارکت مدنی سبب کاهش آن شد. پس در بسیاری موارد کمک‌های دولتی به سازمان‌های مدنی می‌تواند نتیجه معکوس داشته باشد و به‌جای افزایش مشارکت مدنی سبب کاهش آن شود. در تجربه‌ای دیگر مشارکت سازمان‌های حمایتی بین‌المللی مانند بانک جهانی در سیاست‌گذاری‌ها برای افزایش سرمایه اجتماعی در کشورهای درحال‌توسعه از طریق شبکه‌های اجتماعی و سازمان‌های داوطلبانه نوپا، نتیجه معلومی نداشته است. گزارش بانک حاکی از آن است که موفقیت پژوهش‌های انجام‌شده درباره سرمایه اجتماعی بیشتر در نشان دادن اثرات مفید این سرمایه بوده تا تدوین و تهیه آیین‌نامه و خطوط راهنما درباره چگونگی سرمایه‌گذاری در آن. به‌عبارت‌دیگر پژوهش‌ها نتوانسته‌اند سازوکارهای تولید سرمایه اجتماعی را نشان دهند. یک عامل دیگر که به آن برای سرمایه اجتماعی نیاز هست، هوش اجتماعی است. بر اساس تعریف توشیو یاماگیشی به توانایی کشف و تفسیر علائم صادرشده از سوی مردم، هوش اجتماعی گفته می‌شود؛ علائمی که فرد بر اساس مواجهه با آن‌ها اطلاعاتی را درباره قابل‌اعتماد بودن یا نبودن دیگران به دست می‌آورد. ازآنجایی‌که هرچه اعتماد اجتماعی بیشتر، هوش اجتماعی هم بیشتر و درنتیجه عملکرد بالاتر است، پس از منظر سیاسی ازآنجایی‌که هوش اجتماعی، توانایی‌ای است که مردم آن را از طریق تعاملات گسترده با دیگران به‌ویژه آن‌هایی که مانند با آن‌ها نیستند، کسب می‌کنند، پس اگر دولت‌ها خواهان سرمایه‌گذاری در سرمایه اجتماعی هستند باید شرایطی را پدیدآورند که در آن، افراد در سال‌های نخست زندگی‌شان بارها با افرادی که شبیه خودشان نیستند، تعامل کنند.

چنین نتیجه‌گیری‌ای حداقل دو شرط نهادی را در سطح جامعه پیشنهاد می‌کند:  فراهم کردن امکان تعاملات میان افراد متفاوت ازنظر قومی یا طبقاتی و جلوگیری از تفکیک فضایی  وجود برخی نهادهای اجتماعی برای مجازات افرادی که رفتارهای فرصت‌طلبانه و خیانت‌آمیز دارند. آن‌ها سبب می‌شوند مردم رغبت بیشتری برای تعامل با دیگران متفاوت داشته باشند.

پس در جوامعی که به اعضای خود فرصت‌های تعاملات خارج از چارچوب‌های معمول و درونی شده می‌دهند، در مقایسه با سایر جوامع، احتمال افزایش سطح هوش و اعتماد اجتماعی، بیشتر است.

درمجموع به نظر می‌رسد یکی از بهترین راه‌های ایجاد سرمایه اجتماعی، تلاش برای ایجاد زیرساخت‌های اجتماعی است تا امکان شناخت و تعامل میان افراد مختلف را فراهم کند، هوش اجتماعی آن‌ها را افزایش دهد و درنتیجه امکان ایجاد اعتماد را فراهم کند. در این چارچوب یک اقدام مهم به‌ویژه در عرصه شهرها، ممانعت از افتراق فضایی میان طبقات اجتماعی و حفظ فضاهای عمومی است