افسانه زنبورهای عسل
مسوولیت اجتماعی بنگاهها در جهان کرونازده چیست؟
چه بلایی سر این خانواده خواهد آمد؟ پاندمی کرونا میلیونها خانوار را حتی در کشورهای توسعهیافته برای مدتی با چنین وضعیتی مواجه کرد. در ایالات متحده، پاندمی کرونا بحرانی را به وجود آورد که نیاز به اقدام بسیار سریع کسبوکارها داشت. طوری که شرکتهای بزرگ آمریکایی به بحران کرونا پاسخ دادند، چیزی است که برای دههها به یاد خواهد ماند. ۳۸ سال پیش، هفت نفر در شیکاگو به خاطر مصرف قرصهای آلوده به سم جانشان را از دست دادند (به خاطر مصرف قرصهای تایلانول). مرگ این هفت نفر به خاطر مصرف قرصهای سمی، یک اتفاق غیرمنتظره بود که فقط در یک گوشه از جهان رخ داد. اما بعد از اینکه این هفت نفر در شیکاگو جان خود را از دست دادند، شرکت «جانسون اند جانسون» که یک شرکت فعال در حوزه دارویی و پزشکی است، به سرعت تمام قرصهای تایلانول را از تمام داروخانهها جمع کرد و متحمل زیان بسیار زیادی شد تا حتی یک نفر دیگر هم به خاطر مصرف تایلانول جانش را از دست ندهد. مردم آمریکا هنوز هم در مورد این تصمیم شرکت «جانسون اند جانسون» حرف میزنند. افرادی که در آن زمان هنوز به دنیا نیامده بودند، امروزه در دانشکدههای کسبوکار در مورد چنین اقدامی مطالعه میکنند و زوایای مختلف این تصمیم را میسنجند.
شرکتهای بزرگ، ادعای زیادی در مورد داشتن اهداف اجتماعی و مجموعهای از ارزشها دارند. آنها در مورد اینکه تا چه اندازه سعی میکنند مراقب مشتریان و سهامدارانشان باشند حرف میزنند. پاندمی کرونا این فرصت را برای شرکتهایی که چنین ادعاهایی داشتند و دارند به وجود آورد که نشان دهند تا چه اندازه به تعهداتشان پایبند هستند. مطالعات در ایالات متحده نشان میدهد که مردم فقط زمانی واقعاً باور دارند که شرکتها اهداف اجتماعی و ارزشهای صریحی را مدنظر دارند که ببینند شرکتها تصمیماتی را اتخاذ میکنند که این تصمیمات سودآوری کوتاهمدت شرکت را فدای پایبندی به اهداف اجتماعی و ارزشهایی که ادعا میشده وجود دارد کند. زمانی که شرکت دارویی CVS در ایالات متحده تصمیم گرفت اهمیت بسیاری بیشتری به سلامت مصرفکنندگان دهد، فروش محصولات حاوی تنباکو را بهطور کلی متوقف کرد و دو میلیارد از درآمدش را از دست داد. زمانی که شرکت FSG با رکود سال 2008 مواجه شد، تصمیم گرفت نیروی کارش را خانهنشین نکند و در عوض، از درآمد نیروی کارش کم کند (به این صورت که کسانی که بیشترین درآمد را داشتند، بیشترین کاهش درآمد را تجربه کنند و آنهایی که کمترین درآمد را داشتند، کمترین کاهش درآمد را تجربه کنند). حالا که بیش از یک دهه از بحران مالی سال 2008 و رکود ناشی از آن میگذرد، مردم هنوز در مورد این تصمیم شرکت FSG حرف میزنند و FSG با شیوع بحران کرونا باز هم تصمیم گرفته مانند گذشته عمل کند.
کاملاً قابل درک است که رهبران شرکتها از سوی بانکها و سرمایهگذاران تحت این فشار قرار دارند که هزینههایشان را کاهش دهند (که یکی از مهمترین اقدامات جهت کاهش هزینهها در زمان شیوع کرونا، بیکار کردن نیروی کار است)، اما نه سرمایهگذاران و نه بانکداران حتی در صورت عدم کاهش هزینهها نیز گرسنه نخواهند ماند. حتی بازنشستگانی که با شیوع کرونا پساندازشان به پایان رسیده است، مادامی که از ترس سقوط شروع به فروختن سهامشان نکنند، میتوانند انتظار داشته باشند که بازار سهام خودش را ریکاوری کند. شرکتها همیشه به خاطر هزینههای بازسازی ساختارشان، شکستهایی که در تولید محصولات با آنها مواجه میشوند یا خرید داراییهای اشتباه با زیان مواجه میشوند. بنابراین همه هزینههای ناشی از پاندمی کرونا را درک خواهند کرد. کارهایی هستند که شرکتها میتوانند برای کمک به نیروی کارشان، تامینکنندگان کوچکشان و مصرفکنندگانشان انجام دهند.
آنچه شرکتها برای کمک به نیروی کارشان در جریان بحران کرونا انجام میدهند (ماورای چیزی که لازم است یا انتظار میرود که انجام شود)، در خاطر مردم خواهد ماند و این کمکها وفاداری نیروی کار، تامینکنندگان و مصرفکنندگان را به شرکتها افزایش خواهد داد، بهرهوری را بهبود خواهد بخشید و در سالهای پیش رو سودهای قابل توجهی را برای شرکتهایی که چنین میکنند به همراه خواهد داشت. یکی از گزینههای پیش روی شرکتها در زمان شیوع کرونا، ادامه دادن به پرداخت دستمزد نیروی کار (حداقل تا حدی که زندگی روزمره نیروی کار مختل نشود) بود. والمارت، مایکروسافت، اپل و بسیاری از شرکتهای بزرگ دیگر با شیوع کرونا، این تعهد را به کارمندانشان دادند که حتی به نیروی کار ساعتی خود، حداقل برای دو هفته بعد از شروع لاکداون، دستمزد پرداخت کنند. چنین کاری نهتنها به خاطر حفظ مسوولیت شرکتی ضروری بود، بلکه هزینه استخدام مجدد نیروی کار را بعد از اینکه اقتصاد خودش را ریکاوری کرد هم کاهش داد. وام دادن به نیروی کار یکی دیگر از گزینههای روی میز شرکتها با شیوع کرونا بود.
چرا CSR مهم است؟
سوال بسیاری مهمی که در اینجا به وجود میآید این است که اصلاً شرکتها چرا باید مسوولیتهای اجتماعی داشته باشند و چرا باید در زمان بحران به این مسوولیتها پایبند باشند. پاسخ در یک کلام این است: «به خاطر بقا و نفع خودشان». افسانه زنبورهای عسل، نام کتابی است که در سال 1714 توسط برنارد مندویل نوشته شد. مندویل، فیلسوف و اقتصاددان سیاسی هلندی بود که اعتقاد داشت رذایل اخلاقی فردی، خیر اجتماعی را به دنبال خواهد داشت. آدام اسمیت به زیبایی این گفته مندویل را در کتابی که در سال 1776 نوشت تبیین میکند. همه اقتصادخواندهها با کتاب «تحقیق در علل ثروت ملل» آدام اسمیت آشنا هستند که در سال 1776 انتشار یافت. در آن کتاب، اسمیت نظریه دست نامرئی بازار را بهخوبی توضیح میدهد. اما برای اکثر اقتصاددانان، کتاب پیشین اسمیت با نام «نظریه عواطف اخلاقی» که در سال 1759 انتشار یافت، نسبتاً ناشناخته است. در واقع، ابتدا در این کتاب بود که نظریه دست نامرئی مطرح شد.
در سه دهه گذشته، مردم کاوشهای بیسابقهای را در کسبوکار به عمل آوردهاند. در نتیجه اتهاماتی که نسبت به کسبوکار مطرح شده است (مواردی همچون کمتوجهی به مصرفکننده، بیتوجهی به مختل کردن نظم اجتماعی، رفتار غیراخلاقی و بیتفاوتی نسبت به مسائل اقلیتها و محیط آنها)، همچنان موضوعاتی درباره اینکه کسبوکار نسبت به جامعه چه مسوولیتهایی دارد مطرح میشود. این نگرانیها باعث ایجاد منازعات بیسابقهای پیرامون مسوولیت اجتماعی شرکتی شده است. مسوولیت اجتماعی شرکتی یا CSR یک موضوع داغ در جامعه مدیریت است و همهساله رونق بیشتری میگیرد. نمونهای از این رشد شکلگیری سازمانی با نام کسبوکار برای مسوولیت اجتماعی (BSR) بود. شمار فزایندهای از کسبوکارها به مسوولیت اجتماعی شرکتی علاقهمند شدهاند. یکی از سازمانهای پیشرو که برخی شرکتها آن را برای حمایت از مسوولیت اجتماعی شرکتی به وجود آوردهاند، «کسبوکار برای مسوولیت اجتماعی شرکتی» (BSR) نام دارد. این سازمان یک انجمن ملی است که به شرکتهایی که در پی پیادهسازی سیاستها و روشهای موثر در موفقیت پایدار و همراه با مسوولیتپذیریشان هستند، کمک میکند.
یک دیدگاه قدیمی در خصوص CSR بیان میکند که «مسوولیت اجتماعی شرکتی به صورت جدی تاثیر اقدامات یک شرکت بر جامعه را مورد توجه قرار میدهد». یکی دیگر از تعاریف اولیه این است که «مسوولیت اجتماعی... یعنی اینکه یک شخص تاثیر اقدامات خود بر کل سیستم اجتماعی را در نظر بگیرد و خود را مسوول تاثیرات کارهای خود بر هر نقطهای از آن سیستم بداند». هر دو تعریف بالا بینشهای سودمندی در خصوص مفهوم مسوولیت اجتماعی ارائه میکنند که در ارائه یک تاریخچه کوتاه به ما کمک میکند. مفهوم پاسخگویی کسبوکارها که در تاریخ معاصر کسبوکار ایالات متحده آمریکا رنگ زیادی داشته است پس از مطرح شدن مدل اقتصادی سنتی یا کلاسیک رواج پیدا کرد. مفهوم دست نامرئی که به وسیله آدام اسمیت مطرح شد مهمترین نقطه آغاز این جنبش بود. دیدگاه سنتی مذکور بر آن بود که یک جامعه باید نیازها و خواستههای خود را از طریق بازار تعیین کند. اگر به کسبوکار بر مبنای تواناییاش برای پاسخگویی به تواناییهای بازار ارزش بدهیم، پیگیری این ارزش که بر اساس منافع شخصی است منجر به آن میشود که جامعه آنچه میخواهد را به دست آورد. بنابراین، مفهوم «دست نامرئی بازار» در این دیدگاه، منفعت شخصی را به منفعت اجتماعی تبدیل میکند. بدبختانه، اگرچه بازار در تعیین اینکه چه کالاها و خدماتی باید تولید شوند خوب عمل کرد، اما نتوانست عملکرد منصفانه و اخلاقی کسبوکار در این زمینه را تضمین کند. اما سالها بعد و زمانی که قوانین محدودکننده رفتار کسبوکار رواج یافتند، میتوان گفت که یک مدل قانونی رخ داد.
انتظارات جامعه نسبت به کسبوکار ماهیت خود را از اقتصادی بودنِ صِرف تغییر داد و موضوعاتی را شامل شد که قبلاً کمتر مطرح بودند. با گذشت زمان، یک مدل اجتماعی و سپس یک مدل ذینفعان شکل گرفت. اگرچه جامعه کسبوکار به این تاکید اقتصادی گردن نهاد و مایل بود که در چارچوب قواعد متعددی قرار گیرد که به وسیله جامعه بر آن اعمال میشد، اما در عمل هیچگاه کاملاً در چارچوب این قوانین و این مفهومسازی از مسوولیت کسبوکار قرار نگرفت. همانطور که مککی بیان میکند، جامعه کسبوکار هیچگاه کاملاً به نسخه سنتی مسوولیت اجتماعی (که از نظر ایدئولوژیک خالص بود) در جامعه اقتصادی وفادار نبود؛ هرچند که بسیاری از تجارتمردان اعتقاد راسخی به چارچوب اصلی این عقیده داشتند.
پس از آنکه رهبران کسبوکار فهمیدند که حکومت قدرت دخالت در اقتصاد را دارد (و در واقع مردم حکومت را به این کار تشویق میکنند) نیاز به فلسفهای احساس شد که شرکتهای بزرگ را به نیروهایی برای خلق رفاه اجتماعی تبدیل کند. رهبران کسبوکار تلاش کردند تا افراد تحت سیطره قدرت کسبوکار را متقاعد کنند که این قدرت بهدرستی بر آنها اعمال شده است. نمونهای از این ایدئولوژی پیشرفته کسبوکار در مقاله کارنگی در سال 1889 با نام «بشارت ثروت» منعکس شد. این مقاله بیان کرد که کسبوکار باید به دنبال سود باشد؛ اما ثروت کسبوکار باید به سود جامعه باشد. بنابراین، انجام کارهای بشردوستانه به عنوان اثربخشترین وسیله استفاده از قدرت شرکتی به نفع عموم مردم مطرح شد. امروزه تنها شمار بسیار کمی از اصحاب کسبوکار و دانشگاهیان علیه مفهوم بنیادین CSR سخن میگویند. منازعهای که بین اصحاب کسبوکار در این باره رخ میدهد اغلب مربوط به انواع و درجات CSR و برخی پرسشهای اخلاقی ریز هستند و در اصل اینکه یک کسبوکار باید از نظر اجتماعی مسوول باشد و شهروند شرکتی خوبی باشد بحثی ندارند. در میان دانشگاهیان، اقتصاددانان و متخصصان مالی شاید اصلیترین گروههایی باشند که اهداف اجتماعی شرکتی را زیر سوال بردهاند؛ اما حتی بعضی از آنها نیز دیگر در مقابل CSR که مبتنی بر تئوری اقتصادی نیز هست مقاومت نمیکنند.
مسوولیت اجتماعی شرکتی از آن جهت اهمیت دارد که بقای شرکتها را تضمین میکند. البته این موضوع کاملاً بستگی به این دارد که جامعه تا چه اندازه کسبوکارها را برای پایبندی به تعهداتشان تحت فشار قرار دهد. البته در بسیاری از موارد نیز شرکتها برای بازاریابی خودشان به مسوولیتهای اجتماعیشان که آنها را متعهد شدهاند عمل میکنند. مردم به انگیزه پاسخ میدهند. این یکی از اصلیترین اصول علم اقتصاد است. زمانی که مردم بین دو انتخاب که یکی به نظر جامعه اخلاقی و دیگری از نظر جامعه غیراخلاقی است قرار گیرند، اگر انتخابشان در چارچوب قوانین باشد، میتوانند هر یک را انتخاب کنند. اما نکته آنجاست که انتخاب بین دو گزینه مذکور تماماً به اختیار خودشان و تماماً به خاطر مطلوبیت خودشان است و هیچکس را جز خودشان در انتخابهایشان در نظر نمیگیرند. حال انتخاب آنها میتواند بر اساس مادیات باشد یا معنویات منتها مجدداً لازم به ذکر است که آدمها فقط و فقط کاری را انجام میدهند که خودشان دوست دارند. چنین چیزی در مورد کسبوکارها نیز صدق میکند. حتی اگر فردی تصمیم بگیرد که جانش را برای حفاظت از کس دیگری فدا کند باز هم به خاطر خودش این کار را انجام داده است. چراکه این کار برایش مطلوبیت معنوی دارد. بنابراین در عملکرد اقتصادی اخلاق در تصمیمگیریها و کنش و واکنشها تاثیرگذار نیست؛ بلکه این مطلوبیت است که تعیین میکند فرد دست به چه کاری بزند. در مورد کسبوکارها این سود است که تعیینکننده است. حالا نکته مهمتر اینجاست که مطلوبیت فرد لزوماً با اخلاق در تضاد نیست و خیلی از مواقع مطلوبیت دقیقاً ما را به نتیجهای میرساند که از نظر جامعه اخلاقی است. باید دانست که نمیتوان از مردم خواست یا بدتر، آنها را مجبور کرد که اخلاقی عمل کنند. در اینجا منظور از اخلاقی عمل کردن چیزی است که سیاستگذار آن را تعریف میکند. جدای از این بسیاری از افراد و کسبوکارها به این نتیجه میرسند که باید اخلاقی عمل کنند. اما این اخلاق برای منفعت است، نه برای خود اخلاق. مثلاً افراد و کسبوکارها برای اینکه برند خودشان را توسعه دهند تصمیم میگیرند اخلاقی عمل کنند؛ برای اینکه خوب دیده شدن در منظر اجتماع برایشان مطلوبیت و منفعت دارد تصمیم میگیرند اخلاقی رفتار کنند. هیچ مرزی برای حداکثرسازی سود و منفعت در علم اقتصاد وجود ندارد و اگر هم عوامل اقتصادی اخلاقی عمل کنند، این کار را برای نفع شخصی خودشان انجام دادهاند.
منتقدان میگویند حتی اگر برندها چندان هم قدرتمند نباشند (و ترس از دست دادن مشتری را نداشته باشند)، شرکتها بد رفتار میکنند، بیرحمانه عمل میکنند و میتوانند به جامعه آسیب بزنند. آنها ذاتاً منفعتطلب هستند و تنها منافع خود را در نظر میگیرند. مخالفان شرکتها میگویند باید آنها را وادار کرد درست عمل کنند. آنها باید به دلیل اثرات زیانبار فعالیتهای تجاری خود و مبالغ هنگفتی که به مدیرانشان میپردازند، غرامت داده و عذرخواهی کنند: یعنی به امور خیریه یا پژوهش در مورد محصولاتی که برای محیط زیست خطری ندارند کمک کنند. بعضی مواقع به نظر میرسد مخالفان سرمایهداری و بازار آزاد دچار سوءتفاهم شدهاند. شرکتها نه فرشتهاند نه شیطان. اصلاً آنها ماهیت اخلاقی ندارند. شرکتها ساختارهایی هستند که طراحی شدهاند تا دنبال پول باشند: پول صاحبان خود یا سهامداران. شرکتها نیازی ندارند و نباید در اندیشه این باشند که به موجودیتهای اخلاقی تبدیل شوند. فضیلت بازارهای آزاد این است که یک تجارت صرفاً به واسطه حضور جدی و فعالانه خود کارهایش را به درستی انجام دهد. شرکتهایی که از آزادی تمرکز روی سلامت مالی بلندمدت خود برخوردارند میتوانند منبع بلندمدتی از مشاغل، سرمایهگذاریها و درآمد مالیاتی برای جامعه و تولید و رشد بیشتر را مصون نگه دارند. طبیعتاً (نه به دلیل فشار خارجی برای برخی کدهای اخلاقی ساختگی) شرکتی که نگاهش به آینده است و میخواهد قانونی عمل کند، با کارکنان، تامینکنندگان و مشتریان خود به خوبی و منصفانه رفتار خواهد کرد. بنابراین اگر شرکتی در جریان بحران کرونا به مسوولیتهای اجتماعی شرکتیاش پایبند مانده، فقط به این فکر کرده که منفعتش در بلندمدت چگونه حداکثر خواهد شد.