آموزههای یک کتاب برای مدیر شهری
ما فعالیتهای بسیاری در تولید محتوا انجام میدهیم،اما در بیشتر مواقع این تولیدات بین عدهای محدود توزیع میشود و این عده نظرات محدودی میدهند که در کتابخانهها کمترین استفاده از آن میشود. اما اینکه کتاب منتشر بشود و در اختیار کسانیکه نسبت به مسائل تهران حساسیت دارند و صاحب نظرهستند قرار بگیرد، نکته مهمی است. وقتی کتاب را دیدم بلافاصله سفارش خرید دادم و برای اعضای محترم شورای شهر، کارشناسان و معاونتهای مرتبط با موضوع در شهرداری فرستادم. همچنین کتاب را به برخی از افرادی که در دفترم حضور پیدا میکنند، هدیه میدهم. سوای اینکه با انتشار کتاب موضوع آن همگانی شده، از دسته بندی خوبی نیز برخوردار است چون مسائل شهر تهران را هم در مقیاس شهر تهران و هم در مقیاس کلانشهر تهران طبقهبندی کرده است.
مبنای کار شورای نظارت بر گسترش تهران براساس طرح جامع تهران بوده است. قانون نظارت بر گسترش هم به نحوی زاییده طرح جامع بود. چون براساس طرح جامع برای تهران یک محدوده ۲۵ ساله تعیین شده بود و قرار بود هر ۵ سال با تایید شورای نظارت بر گسترش شهر تهران محدودههای خدماتی افزایش مییافتند. این گزارش نشان میدهد شورای نظارت راجع به مسائل درون شهر هم مطالعاتی را انجام داده است. برای من اینکه بر روی یک بخش خاص از مسائل شهر تهران متمرکز نشده بودند جالب بود، چون دامنه گستردهای از مسائل را بررسی کرده بودند.
چارچوب کتاب نیز نشان میدهد این شورا قالب و معیارهایی برای نگاه به مسائل شهر تهران داشته است. از سویی به واسطه اینکه نخست وزیر رییس شورای نظارت بوده این شورا قدرت بسیار زیادی هم داشته است. نکته جالبتر این است که برای نظارت بر گسترش پایتخت یک قانون مصوب مجلس شورای ملی وجود داشته و در آن پایتخت مورد توجه ویژه قرار داشته است.راجع به انتخاب جهت توسعه تهران صحبتهای بسیاری مطرح شده است. حتی بعضی میگویند در وزارت مسکن و شهرسازی کودتایی اتفاق افتاده است. چون خانواده فرمانفرمائیان قدرت زیادی در مدیریت کشور داشتهاند. برای مثال عبدالعزیز فرمانفرمائیان، ویکتور گروئن را به ایران آورد و کار طرح جامع تهران را انجام داد، یکی دیگر از برادران وزیر اقتصاد، خواهرشان رییس و بنیانگذار بهزیستی، یکی دیگر در سازمان برنامه بوده است. در نتیجه برخی معتقدند قدرت آنها باعث شد توسعه تهران به سمتی که زمینهای آنها قرار داشت برود. البته من در صحت این ادعا بررسی دقیقی نکردهام.
شناخت همه این جریانها و گزارشهای دیگری که آن زمان تهیه شده کمک میکند بتوانیم تصور روشنتر و بهتری داشته باشیم. اگر بخواهیم نقدی بر محتوای گزارش داشته باشیم حتما نکات دیگری وجود دارد. اما مهمترین ویژگی کتاب از نظر من عمومی شدن محتوای آن است.
به عقیده من اگر در بحث تهران روایتهایی که مردمیتر باشد، گفته شوند. کمک میکند ما مسائل تهران را مردمیتر و همگانیتر ببینیم.
مثلا بر طرح جامع ۱۳۸۶ نقدی وارد است که من با عبارتی کمیاغراق آمیز این گونه بیان میکنم که این طرح در تاریکخانه یا پستو تهیه شده است، زیرا حتی جامعه حرفهای هم خودشان را صاحب این طرح نمیدانند. کسانیکه خودشان مشاوران طرح جامع بودهاند میگویند در نهایت تصمیمهای اصلی و کلیدی را ما نگرفتیم. این یک نقد جدی است چون مسائلی را به وجود آورده که مثلا ۷۰ سال است مسائل ممتد تهران است و تهران با این مسائل دارد زندگی میکند و شاید باید زندگی کند.نمیدانم کدام مسائل قابل حل و کدام جزء ذات تهران است و باید ادامه داشته باشند. اگر مسائل عمومیبشوند و بدانیم مثلا راجع به همین موضوعات ۱۰ سند دیگر تهیه شده است به بهتر شدن کیفیت مطالعات بعدی کمک میکند و شناخت همگانی نسبت به راه حلها بهتر میشود.اگر بخواهیم ساختاری راجع به گزارش تهران ۹۸ نگاه کنیم و از آن استفاده کنیم بخشی که تهران را در یک گستره وسیع میبیند، مهم است. با توجه به این که وسعت آن زمان مثل الان نیست و به طور استعاره روزی یک شهر به شهرهای اطراف تهران در حال اضافه شدن است یعنی هفتهای ۷ هزار نفر که این خودش مساله مهمی است.
نگرانی ما برای سال ۱۴۰۵ این است که یک چهارم جمعیت کشور در ۲ درصد مساحت آن، زندگی خواهند کرد. این یک زنگ خطر است. اینکه شما آب ۴ رودخانه را فقط برای تامین آب شرب به سمت تهران بیاورید، قطعا تبعات زیست محیطی دارد و ساختار اجتماعی فضای پیرامونی تهران را منقلب میکند و به کشاوری دشتهای پیرامون تهران آسیب جدی میزند. ماجرای فرونشست دشتهای پیرامون تهران نشان از همین خطرات زیستمحیطی دارد. فراموش نکنیم که ایران فقط تهران نیست. مساله اصلی این است که برای نوشتن تهران ۹۸ باید از پنجره تهران به ایران نگاه کنیم این زاویه دید کمک میکند بفهمیم چگونه باید به مسائل تهران در پیوند با ایران بپردازیم.
برخی درباره تمرکززدایی از تهران معتقدند اگر ما مسائل تهران را کم کنیم، میل مهاجرت به سمت تهران افزایش مییابد. در نتیجه نباید مسائل تهران را کم کنیم! در حالیکه مقدمه و نتیجهگیری چنین ایدهای کاملا نادرست است و با این سیاستکلی که ایران فقط تهران نیست، مغایرت دارد. ما حتما باید مسائل تهران را کم کنیم، ولی مسائل جاهای دیگر را هم باید کم کنیم. در واقع نگاه به این مساله باید فراسازمانی باشد. برای نمونه در شهرداری طرحی با عنوان «طرح راهبردی حریم پایتخت» تهیه شد. حریم پایتخت بر اساس طرح جامع، ۶ هزار کیلومتر مربع است که شامل حریم اسلامشهر و پاکدشت و .... میشود.
این طرح در شورای عالی شهرسازی تصویب و به استانداری تهران ابلاغ شد. ولی چون آن را شهرداری تهیه کرده است، استانداری و وزارت کشور آن را برای اجرا قبول ندارند و متوقف مانده است. ما اکنون در حال ارائه طرح اجرایی و تفصیلی حریم به عنوان طرح ساختاری هستیم.
این مسائل به دلیل وجود یک نگاه بخشی ایجاد شده اند و این بخشها از سال ۵۶ قدرتمندتر شدهاند. در گزارش تهران ۵۶ پیشنهاد این بوده است که استانداری برای تهران شکل و اختیارات دیگری داشته باشد. به این نحوکه استاندار فقط مسوولیتهای سیاسی را انجام دهد و مسوولیتهای خدماتی و نهادهای خدماتی زیر نظر شهرداری باشند. اکنون با این رویکرد نمیشود به مدیریت تهران و فضاهای پیرامونی آن فکر کرد. برای تحقق این اهداف به هماهنگی با نهادهای موثر نیاز داریم.
اینکه کدام نهاد متولی موضوع بشود مساله مهمیاست،ولی جایی جز شهرداری نمیتواند هزینه آن را پرداخت کند. این حساسیت اکنون در شهرداری تهران به صورت خیلی جدی بالا است. تهران به خصوص در ارتباط با فضای پیرامونی خودش مسائل زیادی دارد. طرحهایی که تاکنون با عنوان مجموعه شهری تهران اجرا شده است، عملا هیچ موفقیتی نداشتهاند و به نظر میآید آن چیزی که روی زمین در حال رخ دادن است خیلی بحرانیتر از آن چیزهایی است که در سال ۵۶ بوده است.
از آنجا که ما ادبیات سامان یافته و منسجم و تاریخمندی که بتواند خود را به آینده وصل کند، تولید نمیکنیم، این گونه میشود که «هر که آمد عمارتی نو ساخت».
پیش از این هم اسنادی از دوره قاجاریه وجود داشته است، اما ما این زنجیره اطلاعات و گزارشها را یا در اختیار نداریم یا درباره آن چیزی نمیدانیم تا بتوانیم متناسب با شرایط امروز آن را کاملتر کنیم.
امروز هم اگر بخواهیم کاری را سفارش بدهیم مشاوری که کار را عهده دار میشود بر این عقیده است که کسی گزارشهایی که تولید میکند را نمیخواند.
زمانی که مشاور طرحهای شهرسازی بودم، یکی از آرزوهایم این بود که گزارشی تهیه کنم و کارشناسان کارفرما آن را نقد کنند، ولی اکنون که در موقعیت ویژه تری هستم میبینم ما واقعا گزارشهای مشاوران را مطالعه نمیکنیم و روال کارفرمایی و مشاورهای را درست اجرا نمیکنیم.
شاید مقدمه این کار است که جدا از اینکه بخواهیم این اسناد را یکپارچه کنیم و در ساختار واحد و منظم قرار دهیم، ابتدا خود گزارشها به صورت مجزا عمومی شود.
برای نمونه گزارش آتشسوزی پلاسکو یک گزارش کارشناسی بود و بخش نامههایی بر اساس آن استخراج شد، ولی خود این گزارش که اتفاقی نزدیک بود را ما فراموش کردیم. چون گزارشها را عمومینمیکنیم، نمیتوانیم با آنها فضای گفتوگو ایجاد کنیم.
ما باید بپذیریم زنجیرهای از حکمت وجود دارد که ممکن است فقط یکی از این حلقهها ما باشیم. کار ما کشف این زنجیره است. وقتی گزارشها عمومی بشوند کمک میکند زنجیره حکمت به نحوی کشف شود.