سنجش صنعت
شاخصهای صنعتی در جهان چه وضعی دارند؟
طی حداقل نیمقرن گذشته راهبردهای توسعه صنعتی از جمله مهمترین شاهراههای نیل به توسعه اقتصادی در جهان بودهاند. درواقع صنعت به عنوان فراهم آورنده ماشینآلات و ابزار در شروع یا تسریع بسیاری از فرآیندهای مرتبط با رشد درآمد ملی نقش داشته است.به بیان ساده میتوان گفت صنعت محرک اصلی رشد، موفقیت و نوآوری کشورها محسوب میشود که علاوه بر ایجاد ارزش افزوده بیش از سایر بخشهای اقتصاد منجر به ایجاد اشتغال خواهد شد. جریان قوی نوآوری در زمینه مواد اولیه، فناوری اطلاعات و فرآیندهای تولید و ساخت، آفرینش فرصتهای جدید برای طراحی و ساخت محصولات و خدمات جدید ازجمله مواردی است که به واسطه بخش صنعت منجر به رشد اقتصادی کشور خواهد شد. تردیدی نیست که بسیاری از مشاغل به طور مستقیم یا غیرمستقیم به صنعت وابسته هستند.
به علاوه در اقتصادهای پیشرفته، بخش صنعت محرک نوآوری، صادرات و رشد بهرهوری است. کشورهای در حال توسعه نیز از محل تقاضا برای کالاهای صنعتی و اهمیت آنها به لحاظ مشارکت در زنجیره تامین محرک رشد اقتصاد جهانی به شمار میروند. از سوی دیگر ارتباط ساختاری که بین بخش صنعت و سایر بخشهای اقتصاد وجود دارد، اهمیت این بخش را بیش از پیش آشکار میکند. ارتباطات بخشهای مختلف صنعتی و معدنی با سایر بخشهای اقتصادی از جمله کشاورزی، نفت و انرژی و ساختمان سبب شده تا قلمرو فعالیت بخش صنعت و اثرگذاری آن فراتر از بخش صنعت و معدن باشد.
اگر نگاهی به تجربه توسعه اقتصادی کشورها بیندازیم درخواهیم یافت اقتصادهایی که رشد سریعتری را تجربه کردهاند دارای رشد صنعتی سریعی نیز بودهاند و تجارت خود را در زمینه کالاهای صنعتی هدایت کردهاند که خود موجب رشد اقتصادی بیشتری شده است. این امر از تغییر ساختاری ناشی شده که به معنای انتقال منابع از بخشهای کمبهرهور به بخشهای با بهرهوری بالاتر است و محرک اصلی رشد اقتصادی محسوب میشود. معنای دیگر این سخن این است که در اغلب موارد بخش صنعت هدایتگر فعالیتهای با بهرهوری بالاست.
تحولات و روندها
در دنیای امروز همراه با پیچیدهتر شدن و جهانی شدن نظامهای تولید، بنگاهها راهبردهایی را برای سازماندهی مجدد زنجیرههای ارزش خود اتخاذ میکنند که الگوهای مالکیت و جغرافیای تولید را متفاوت خواهد کرد. در نتیجه این تغییرات انتظار میرود فعالیتهای صنعتی بیش از پیش تکهتکه و خرد شوند. در واقع کالاها در طی مراحل متعدد و در مکانهای جغرافیایی متعددی تولید میشوند. مواد خام از یک محل تامین میشود، کالاهای واسطهای مانند قطعات منفصله در مکان دیگری تولید میشوند و سپس به مکان جغرافیایی دیگری صادر میشوند تا در آنجا فرآیندهای نهایی و مونتاژ بر روی آن صورت بگیرد. این امر به شدت در زمینه تولید و میزان صنعتی شدن کشورها موثر خواهد بود. به عنوان مثال، در حال حاضر شرکتهایی هستند که محصولاتی تولید میکنند اما کارکنان آنها هرگز در فرآیند تولید کالای نهایی نقشی ندارند، چراکه مراحل مختلف این محصول در یک جغرافیای پراکنده تولید میشود از همین رو است که شاهد افزایش روزافزون تجارت جهانی در کالاهای واسطهای طی دهههای گذشته بودهایم. زنجیرههای ارزش نقش اصلی را در فرآیند تولیدات صنعتی از گام اول در کارخانه تا رسیدن به دست مصرفکننده ایفا میکنند.
در واقع باور عمومی بر این است که وقتی فرآیند تولید به صورت جهانی تکهتکه و خرد شده است، کشورهای توسعهیافته بر فعالیتها و بخشهایی متمرکز میشوند که ارزش افزوده بیشتری خلق میکنند و برعکس کشورهای در حال توسعه بر بخشهای کاربر تمرکز مییابند که ارزش افزوده کمتری ایجاد میکنند. مساله دیگر توسعه زنجیرههای ارزش جهانی و همگرایی سریع مناطق جغرافیایی جدید در اقتصاد جهانی است که سبب شده فشار رقابتی روزافزونی بر کشورهایی که بهطور سنتی در بخش صنعت فعال بودند، وارد شود. بهطور خاص، چین، برزیل و هند رشد صادرات صنعتی بسیار بالایی داشتهاند. این کشورها در حال حاضر تبدیل به کشورهای پیشتاز در تولید صنعتی رقابتپذیر شدهاند. به عبارت بهتر، هند در تولید نرمافزار و خدمات مرتبط با فناوری اطلاعات، چین در زمینه محصولات صنعتی مهارتمحور و برزیل نیز در زمینه محصولات کشاورزی. به علاوه آمریکای لاتین در حال حاضر نقش بسیار مهمی در تولید و تامین مواد خام و غذا در دنیا بازی میکند. همچنین انتظار بر این است که نقش آفریقا در تولید مواد خام در آینده بیشتر شود.
در همین راستا برخی از برآوردها نیز وجود دارد که نشان میدهد در آینده مناطق جغرافیایی جدید اهمیت بیشتری خواهند یافت: پیشبینیها در زمینه رشد کشورهای عضو بریکس یعنی برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی نشان میدهد این کشورها تا نیمههای قرن فعلی میلادی به سهمی معادل سهم کشورهای جی ۷ یا همان هفت کشور بزرگ صنعتی دنیا از تولید ناخالص جهانی دست خواهند یافت. در نهایت در نتیجه این روند، اگرچه بهطور سنتی مناطق نوظهور اقتصادی در جهان بهعنوان کارخانههای مونتاژ تصور میشوند اما روند جهانی نشان میدهد که این کشورها سرمایهگذاری سنگینی برای افزایش دانش فنی و ارتقای صنعتی انجام میدهند. در نتیجه انتظار بر این است که این کشورها به طور روزافزون نقش مهمتری را بهعنوان عرضهکنندگان و رقبای جهانی کشورهای صنعتی قدیمی بازی کنند. در آسیا صنایع بزرگمقیاس در حال حاضر بازیگران اصلی زنجیره جهانی ارزش هستند.
رقابتپذیری صنعتی
یکی از مهمترین اصولی که شاخصهای صنعتی به دنبال اندازهگیری و تحقق آن هستند و از آن به عنوان معیاری برای رتبهبندی استفاده میکنند، رقابتپذیری صنعتی است. رقابتپذیری صنعتی عبارت است از توان کشورها برای افزایش حضورشان در بازارهای داخلی و بینالمللی ضمن توسعه بخشهای صنعتی و فعالیتهایی با ارزش افزوده بالاتر و حجم فناوری بیشتر. شاخص رقابتپذیری صنعتی شامل چند زیرشاخص فرعی میشود که سه بعد رقابتپذیری صنعتی را دربر میگیرند.
اولین بعد مربوط به ظرفیت کشورها از نظر تولید و صادرات محصولات صنعتی میشود و با سرانه ارزش افزوده صنعت و سرانه صادرات صنعتی کشورها سنجیده میشود. بعد دوم شامل تعمیق و ارتقای فناوری کشورها میشود. به منظور اندازهگیری این بعد پیچیده، دو زیرشاخص شدت یا تراکم صنعتی شدن و کیفیت صادرات در نظر گرفته شده است. شدت صنعتی شدن کشورها از طریق میانگین خطی سهم ارزش افزوده صنایع با تکنولوژی پیشرفته و متوسط از ارزش افزوده کل صنعت و سهم ارزش افزوده صنعت از مجموع تولید ناخالص داخلی سنجیده میشود. کیفیت صادرات کشورها نیز به وسیله میانگین خطی سهم صادرات صنعتی با تکنولوژی پیشرفته و متوسط از مجموع صادرات صنعتی و سهم صادرات صنعتی از کل صادرات به دست میآید. در نهایت، سومین بعد رقابتپذیری دربرگیرنده اثرات کشورها روی تولیدات صنعتی جهان است. این اثرات علاوه بر سهم ارزش افزوده کشورها در ارزش افزوده صنعتی جهان سهم ارزش افزوده هر کشور در تجارت صنعتی جهان را نیز دربر میگیرد.
تردیدی نیست که رقابتپذیری واقعیتی است کـه قابلیـت بنگاه را در افزایش سهم از بازار نشان میدهد که این خود متضمن سوددهی بیشتر، توسعه فضا و مقیاس تولید است. شاخصهای متعددی در ارزیابی این قابلیت و توان تولیدی به کار گرفته میشوند که نوعاً به منافع حاصل از تولید، سهم از بازارها، سرمایهگذاری، بهرهوری و ساختار تعرفهها بستگی دارند. اکثر این شاخصها نیازمند دادههایی هستند که احتمالاً یا از بررسیهای در سطح بنگاه حاصل میشوند یا اینکه از طریق مطالعات موردی به دست میآیند. در هـر حـال موارد استفاده آنها برای سیاستگذاران کـه بیشتر تمایل دارند عملکرد صنایع در کشورهای مختلف را داشته باشند و مورد مقایسه قرار دهند، محدود است. آنچه سیاستگذاران خواهان آن هستند، این است که ابزار تحلیلی سادهای برای ارزیابی روند تغییرات در بازارها را در اختیار داشته باشند و نهایتاً بازارهایی را که نسبت به پیشرفت خود مناسب تشخیص داده میشوند، مـشخص کنند.
نقش بهرهوری
هنگامی که صحبت از بهرهوری به میان میآید اولین مطلبی که به ذهن خطور میکند جنجالهای نظری و عملی برای نحوه اندازهگیری آن است. اما از منظر صنعت و شاخصهای صنعتی، تردیدی وجود ندارد که شیوههای نوین و فناوریهای پیشرفته، بیشترین نقش را در ارتقای صنعت دارند. علاوه بر این، از زمان صنعتی شدن جهان و بهرهگیری از روشهای جدید و تکنولوژی نوین و اتوماسیون صنعتی در تولیدات، همواره بحث استفاده مطلوب از عوامل تولید و افزایش خروجی تولیدات مطرح بوده است و به منظور سنجش سازمانها و صنایع با یکدیگر و تعیین میزان موفقیت هر یک در بهرهگیری بهتر از عوامل تولید، شاخصهای بهرهوری تعریف شده و مورد ارزیابی قرار میگیرند. این مساله رابطهای تنگاتنگ با بحث رقابتپذیری دارد و به ویژه در بلندمدت تجربه ثابت کرده است که رشد اقتصادی به رقابتپذیری صنایع بستگی دارد. به لحاظ عملی بهرهوری در تولید صنعتی میتواند به طرق مختلفی خود را نشان دهد. از مقیاس خرد در قالب بنگاه گرفته تا در سطح کلان و مساله تجارت جهانی. به طور خلاصه میتوان استدلال کرد هر بنگاهی که دارای بهرهوری نیروی کار بیشتر باشد موجب میشود هزینه هر واحد تولید کاهش یافتـه و قیمـت تمامشده محصول کاهش یابد و قدرت رقابـت در بازار برای این بنگاه افزایش یابد.
به علاوه هنگامی که نسبت ارزش افزوده به ارزش محصول افزایش یابد خود نشانه دیگری از بهرهوری است و رقابتپذیری بالاتری نیز در بازار خواهـد داشـت یکی از راهبردهایی که بنگاهها برای کـاهش آسـیبهای احتمالی، اتخاذ میکنند متنوعسازی بازارهـای صـادراتی اسـت، هرچه بازارهای صادراتی از تنوع بیشتری برخوردار باشند قـدرت رقابت بنگاهها را در بازارهای صادراتی افزایش میدهد. مقصود از تنوع محصول بهکارگیری راهبردی است که بنگاه از طریق بهبود بخشیدن یا اصـلاح محـصولات و خـدمات کنـونی بر اساس نیازهای مشتریان به دنبال افزایش فـروش خـود اسـت. روند تولیدات محـصولات و تغییـرات حاصـله در آنها میتواند بهکارگیری این راهبرد را توسط بنگاه نمایش دهـد. همچنین مقایسه قیمتهای نسبی صادراتی کشورها و رقبا مهم است چراکه بـسیاری از ویژگیهای کـالا نظیـر بستهبندی، کیفیت و برند در قیمت آن نهفته اسـت. یکی دیگـر از شـاخصهای نشاندهنده رقابتپذیری بنگاهها در بازارهای جهانی، رشد صادرات بهصورت مـستمر در هر یک از بازارهای صادراتی است.
نسبت پوشش، مشخصه دیگری است که برای بهرهوری و رقابتپذیری مورد استفاده قرار میگیرد. این شاخص که از نسبت صـادرات بـه واردات بنگـاه به دست میآید با عدد یک مقایسه میشود. ایـن شـاخص، در صورت بزرگتر از یک بودن، نشاندهنده پایین بودن نرخ تعرفه و قدرت رقابتپذیری بالا در آن گروه خاص از محصولات است. یکی از مهمترین مولفهها تغییر در سهم بازار جهانی است. تغییــر ســهم از بــازار جهــانی معیــار سادهای اســت کــه رقابتپذیری صادراتی یک کشور را ارزیابی میکند، تغییـر ایـن شاخص در طول زمان نشاندهنده مزیـت رقـابتی اسـت. شاخص یادشده بر اساس واردات نیز قابل محاسبه است. در نهایت افزایش در صادرات سرانه نشان میدهد که افزایش در قدرت رقابتپذیری در بازار جهانی است که در سطح مقایـسه کـشوری معنا و مفهوم پیدا میکند.
تجارت صنعتی و راهبردهای آن
بررسی تجربه توسعه صنعتی در جهان نشان میدهد که انتخاب الگوی توسعه صنعتی، متاثر از محیط اقتصاد جهانی و چگونگی تعامل با آن است. بر این اساس با توجه به بروز تغییرات اساسی در اقتصاد و صنعت جهانی، تجربه گذشته دیگر کشورها را نمیتوان تکرار کرد. الگوی کشورهای پیشرفته در قرون نوزدهم و بیستم به عنوان نسل اول، الگوی توسعه کلاسیک به لحاظ توسعه متوازن و پیوستگی کامل مراحل پیشرفت از تحقیق و توسعه تا محصول نهایی است. این همان چیزی است که ذیل توسعه صنعتی در نیمه دوم قرن بیستم به وضوح دیده شده است. الگوی دوم، الگوی کشورهای جداافتاده از نظام جهانی است که به طور عمده تحولات صنعتی در این کشورها با توجه به رویکرد سیاسی و ایدئولوژیک متفاوت است. در این روش صنعت عمدتاً به مثابه ابزاری برای مقابله سیاسی در عرصه بینالمللی به شمار میرود نه عاملی برای ارتقای استاندارد زندگی. صنعت شکلگرفته در شوروی پیش از فروپاشی، کشورهای اروپای شرقی، کوبا و کره شمالی نمونههایی از این الگو محسوب میشوند.
اما در قرن بیست و یکم و به ویژه با اتکا به تجربه کشورهایی که توانستهاند با جهشی بزرگ خود را در زمره اقتصادهای نوظهور قرار دهند، میتوان چنین استدلال کرد که فضا و الگوهای جدیدی نیز به وجود آمده است. این الگو که متاثر از فضای جدید اقتصاد جهانی است به الگوی همگرایی جهانی معروف است چراکه با بازارهای به همپیوسته، زنجیرههای تولید جهانی، تنوع زیاد محصولات، تحولات شگرف فناوری، گسترش شدید سرمایهگذاری خارجی و توسعه روزافزون تجارت جهانی همگام است. این الگو در عصر جهانی شدن قابل دستیابی است که در قالب صنعت جهانی تعریف میشود و شامل الگوی حاکمیت نشانهای تجاری، مشارکت در زنجیره ارزش و پیوندهای عمیق صنعتی و تجاری در مناطق مختلف جهان است. شرایط لازم برای اینگونه رشد صنعتی، اتخاذ سیاستهای مناسب اقتصادی و صنعتی در داخل کشورها و قرار گرفتن در زنجیره تولید و نظام تقسیم کار جهانی است. این موارد عملاً همان نکاتی هستند که در ابعاد مختلف شاخصهای مرتبط به توسعه صنعتی چه به لحاظ بهرهوری و چه به لحاظ نیروی کار و اشتغال مورد توجه قرار میگیرند.
جمعبندی
صنعت در دنیای معاصر به یکی از مهمترین عوامل توسعه و پیشرفت بدل شده است. از همینرو شاخصهای صنعتی در دهههای اخیر بیشتر تمرکز خود را بر سنجش و اندازهگیری عوامل موثر بر این بخش مهم از اقتصاد نهادهاند. نیروی کار، بهرهوری، رقابتپذیری و البته نوآوری که ذیل تحقیق و توسعه مطرح میشود از مهمترین ملاکهای اثرگذاری بر میزان صنعتی شدن در مقیاس خرد است. در مقیاس کلان نیز همین مولفهها کم و بیش البته اثرگذارند اما علاوه براینها مساله تجارت و الگوی تجاری به ویژه در حوزه صادرات نیز مطرح است. از آنجا که صنعت ارزش افزوده بالایی در مقایسه با سایر بخشها میتواند تولید کند بنابراین ضروری است سیاستهای مناسبی هم در این زمینه از سوی کشورها اتخاذ شود. فراتر از کشورهای توسعهیافته فعلی، غولهای نوظهور اقتصادی جهان نیز همواره در تلاشاند تا مناسبات تجاری خود را به گونهای ترتیب دهند که بتوانند در این فضای رقابتی همواره دوام بیاورند. آنچه در نهایت حائز اهمیت است این است که شاخصهای صنعتی و روندهای مربوط به تحولات صنعتی در جهان همواره نشاندهنده رشد کشورهای نوظهور بهخصوص آسیاییها هستند. مهمترین مولفههایی که چنین رشدهایی را تسهیل کردهاند عبارتاند از بهبود بهرهوری که خود ماحصل مهارتورزی و البته تا حدی مقرونبهصرفه بودن نیروی کار است، قیمت رقابتی در بازارهای جهانی و البته سیاستهای گسترده صادراتمحور در عرصه اقتصاد. از سوی دیگر اما در صنایع پیشتاز مانند تکنولوژی و خودروسازی سرمایهگذاری و تحقیق و توسعه از اهمیت بالایی برخوردار است به طوری که روندهای استخدامی از افراد متخصص و نیز میزان سرمایه ورودی به هرکدام از این صنایع، موید این نکتهاند.
در نهایت، شاخصهای صنعتی در قرن بیست و یکم از برخی چالشها نیز حکایت میکنند. کاهش رشد اقتصادی و جنگهای تعرفهای بهویژه در مورد کشورهای نوظهور میتواند به عنوان یک عامل محدودکننده مطرح باشد چراکه سطح اشتغال و نیز میزان سرمایهگذاری در این بخشها را تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین روی دیگر کاهش رشد میتواند کاهش قدرت خرید مردم در نتیجه افزایش تورم خصوصاً در کشورهای در حال توسعه باشد. همین امر میتواند سبب کاهش اقبال مردم به برخی محصولات در بازارها شود و تقاضای آنها را با چالشی هرچند مقطعی مواجه کند. در مجموع اما در سالهای فعلی یعنی پایان دهه دوم هزاره سوم چشمانداز قابل قبولی پیش روی صنعت دیده میشود که با استمرار سرمایهگذاری در سرمایه انسانی و فیزیکی میتواند همچنان همین مسیر را به لطف نوآوری و ابتکار در پیش گیرد.
ارسال نظر