پله فرار از تنش آبی

در سال آبی که سپری شد، حجم بارش‌های ما نسبت به سال قبل، حدوداً ۲۷ درصد کاهش پیدا کرده و در ریزش‌های جوی نیز در قیاس با آمار درازمدت، حدود ۳۰ درصد کاهش داریم. چه اتفاقی در حال وقوع است و به نظر شما آیا این وضعیت در سال‌های آینده نیز تداوم می‌یابد؟

آنچه مسلم است، منطقه ما تحت تاثیر تغییر اقلیم است، طبعاً دست‌اندازهایی که در مساله طبیعت صورت گرفته، ما را نیز متاثر کرده است. از جمله آنها می‌توان به پدیده گازهای گلخانه‌ای و افزایش درجه حرارت زمین اشاره کرد که در اثر آنها، منطقه ما تقریباً دو درجه گرم‌تر شده و پیش‌بینی بر این است که تا سال ۲۰۵۰ این افزایش ادامه پیدا کند. آنچه مربوط به کشور ما می‌شود، این است که در ناحیه‌ای قرار داریم که از بحث تغییر اقلیم، خشکسالی نصیبش شده است. در نواحی دیگر دنیا اشکال دیگری حاکم شده است. مثلاً هند و چین با بارش‌های بیش از حد مواجه هستند. اما به این دلیل که ما در یک ناحیه خشک قرار داریم، از بارش‌های ما کاسته شده است. در مدت ۴۰ سال اخیر، معمولاً ۲۵۰ میلی‌متر بارندگی در کشور بوده است، اما می‌بینیم که اکنون این سطح به ۲۴۰ میلی‌متر کاهش پیدا کرده و حتی در سال‌های آینده ممکن است به این عدد نیز نرسد؛ مفهومش این است که منابع آبی ما به شدت در حال از دست رفتن است و از آن طرف، به علت گرمایش زمین، سطح تبخیر و مصرف آب افزایش پیدا می‌کند. در کنار اینها، مساله توسعه نیز وجود دارد، یعنی اراضی کشاورزی و صنایع گسترش پیدا می‌کنند، شهرها بزرگ‌تر می‌شوند و الگوی مصرف مردم تغییر می‌کند. مجموعه این عوامل در کنار هم، چالش جدی را ایجاد می‌کند که حتماً باید نگران نسل آینده خود و حتی شرایط آتی خود نیز باشیم.

اکنون با توجه به ارقام موجود باید بگوییم که در شرایط بحران آبی به سر می‌بریم؟

تعاریف مختلفی وجود دارد، از نظر علمی رده‌بندی ما در حالت تنش آبی قرار می‌گیرد. اما کشور ما، سرزمین پهناوری است، ممکن است در یک ناحیه ۱۰۰۰ میلی‌متر بارش و در منطقه دیگر ۲۵ میلی‌متر بارندگی وجود داشته باشد. باید در بررسی خود، کلان کشور را به اقلیم‌های خرد تقسیم‌بندی کنیم و آن را مورد توجه قرار دهیم. نمی‌توانیم شرایطی را که فرضاً در ناحیه کویر لوت حاکم است با رامسر، گیلان و شهرهای دیگر مقایسه کنیم. در نتیجه از این جهت می‌توانیم بگوییم که در بسیاری از مناطق کشور، با بحران روبه‌رو هستیم. اما اگر بخواهیم به شکل دیگری به موضوع نگاه کنیم، هنگامی که فرونشست زمین و فروچال دارید یا تراز آب زیرزمینی به شدت در حال افت است یا در مناطقی، آب‌ها شور شده‌اند و رودخانه‌ها و تالاب‌ها تقریباً از بین رفته‌اند، لغت عامیانه‌اش بحران است. اگر امروز که بخش عمده‌ای از سطح دریاچه ارومیه از دست رفته است، بحران تعریف نشود، باید بپرسیم که پس بحران چیست؟ وقتی به رودخانه‌های کشور نگاه می‌کنید، می‌بینید که کیفیت آب اکثر آنها به گونه‌ای است که دیگر نمی‌توانیم بگوییم در آنها آب وجود دارد و بیشتر شبیه فاضلاب شده‌اند. همه اینها بیانگر این است که در بحران قرار داریم. اما اگر در نثر علمی بخواهیم همین وضعیت فعلی را در نظر بگیریم، در مرحله تنش آبی قرار می‌گیریم.

مساله‌ای که منتقدان در بحث آب مطرح می‌کنند، فقدان اطلاعات آماری است. ما به صورت دقیق نمی‌دانیم بخش‌های صنعتی و معدنی ما چه مقدار مصرف آب ثبت‌نشده دارند. یا آمار برداشت از آب رودخانه‌ها در دسترس نیست. با توجه به این فقدان چطور می‌توانیم ابعاد بحران را بسنجیم و برای آن چاره‌اندیشی کنیم؟

واقعیت این است که اطلاعات ما برای اینکه به نتیجه بحران برسیم، در حال حاضر کافی است. در واقع، گاهی اوقات در حدی ابعاد مساله روشن است که دیگر سر سانتی‌متر و میلی‌متر بحث نمی‌کنیم. آنچه مسلم است، ما بیش از ۹۰ درصد منابع آب تجدیدشونده خود را استفاده می‌کنیم و تمام ایستگاه‌های مربوط به آب زیرزمینی و دبی رودخانه‌ها این پدیده را نشان می‌دهند. فارغ از اینکه حس و مشاهده همگان نیز این فرضیه را تایید می‌کند. چراکه دیگر بارندگی‌های ممتد چندروزه پاییز را نمی‌بینیم، یا اینکه در گذشته از ارتفاع ۲۰۰۰ متری به بالا در بخش عمده سال برف داشتیم، اما اکنون چنین وضعیتی مشاهده نمی‌شود و یخچال‌های ما نیز در حال آب شدن هستند. اما از زاویه دیگر ما باید در تولید آمارهای جدید نیز کوشا باشیم. ایستگاه‌های اندازه‌گیری که هم در آب‌های سطحی و هم در آب‌های زیرزمینی داریم، کفایت لازم را ندارد و برای اینکه بتوانیم به طور دقیق، مسائل را ببینیم، نیاز به تجهیز ابزارها داریم. ممکن است بتوانیم مقادیر زیادی آب، با استفاده از فناوری‌هایی که موجود است، ذخیره و از هدررفت آنها جلوگیری کنیم. البته یکی از معضلات ما در کشور این است که حجم اطلاعات خیلی زیادی داریم و بعضاً، این حجم اطلاعات زیاد تبدیل به دانش برای تصمیم‌سازان نمی‌شود. یکی از بحث‌ها این است که در گزارش‌دهی به تصمیم‌سازان ضعیف هستیم که باید روی آن کار کنیم که با استفاده از همین داده‌های موجود، شدنی است.

با توجه به اینکه می‌گویید وضعیت به اندازه کافی روشن است، از نظر شما، این بحران به اندازه کافی جدی گرفته شده است؟

این مساله به طور جدی طرح شده است، همان‌طور که اطلاع دارید در برنامه ششم، آب به عنوان یک موضوع خاص مطرح است و دستگاه‌های مختلف از جمله دولت، مجلس شورای اسلامی و شورای عالی آب بر روی این موضوع وقت می‌گذارند. اما اگر بخواهیم ببینیم که این جدی گرفتن‌ها منجر به یک نتیجه در راستای اصلاح سریع شده باشد، از نظر من این‌طور نیست. هنوز شکاف بین وضعیت موجود و وضعیت مطلوب، در حال عمیق‌تر شدن است. نمونه‌اش برداشت‌ها از آب زیرزمینی و کیفیت آب رودخانه‌هاست. اینها نشان می‌دهد که هنوز نتوانسته‌ایم احاطه لازم را داشته باشیم. اما اخطارها و پیش‌بینی‌هایی که می‌تواند جامعه را حساس کند، خیلی متفاوت از گذشته است. اگر بخواهیم یک دهه گذشته یا دو دهه گذشته را ببینیم، امروز هم علم و هم حساسیت ما نسبت به این موضوع خیلی متفاوت است.

مساله دیگری که این روزها مطرح می‌شود، انتقال آب از دریاهاست. با توجه به اینکه حوضه‌های اصلی آبریز ما، حوزه فلات مرکزی و دریای عمان و خلیج‌فارس، با کاهش شدیدی در این سال‌ها مواجه بوده‌اند، روش انتقال آب و لوله‌کشی آب با هزینه‌های زیاد، می‌تواند مثمرثمر باشد؟

ما ۲۵۰۰ کیلومتر ساحل داریم و منابع آب صد درصد مطمئن، آب اقیانوس‌هاست. به دلیل شرایط اقلیمی، بعضاً نمی‌توانیم برنامه‌ریزی محکمی در منابع آبی پهنه سرزمینی داشته باشیم، چراکه بارندگی‌ها کم شده و درجه حرارت افزایش پیدا کرده است. در این شرایط آب‌های پایدار ما که تحت تاثیر تغییرات اقلیمی قرار نمی‌گیرند، آب دریاهاست. بحثی که مطرح است در برنامه ششم دیده شده و تکلیف را روشن کرده است، بر اساس آن باید بتوانیم بخش مهمی از آب‌های مورد نیاز قسمت‌های جنوبی کشور را از آب دریا تامین کنیم. در گذشته طرح‌های انتقالی از قسمت‌های میانی به قسمت‌های ساحلی داشتیم، مثلاً از سد کوثر ۷۵۰ کیلومتر آب را به بنادر منتقل کرده‌ایم، اما امروز باید عکس این را انجام دهیم. در گذشته می‌خواستیم از هرمزگان آب را به قشم انتقال دهیم، اما امروز می‌بینیم که در قشم به راحتی می‌توانیم با استفاده از تکنولوژی، آب تامین کنیم. از این‌رو به نظر می‌آید این سیاست، سیاست خوبی است و به اذعان دستگاه‌های مختلف از جمله وزارت نیرو، این موضوع باید در برنامه قرار گیرد. در اکثر کشورهای دنیا، تمرکز جمعیتی و صنایع در سواحل قرار دارد، از جمله ایالات متحده و کشورهای اروپایی؛ اما در کشور ما این مساله برعکس است، یعنی تمرکز جمعیتی در شهرهایی مانند تهران، اصفهان، تبریز و مشهد قرار دارد که همه اینها با کمبود آب مواجه هستند. اگر بخواهیم درست مدیریت کنیم، امروز باید حرکت جمعیتی و صنعتی و کشاورزی به سمت سواحل جنوبی رود که در حال حاضر، بسیاری از مناطق آن خالی از سکنه است و ظرفیت‌های خوبی در آن نهفته است.

آیا با انتقال آب، این سیگنال را به صنایع نمی‌دهیم که نیاز به مهاجرت ندارید، چراکه آب شما تامین خواهد شد؟

این نکته ظریف و درستی است. اگر قرار باشد آبی را نمک‌زدایی کنیم، به نرخ الان ۵۰ سنت هزینه می‌شود و با سیستم‌های جدید قیمت کمتر نیز می‌شود، اما هنگامی که قرار است آن را به مناطق مرکزی حمل کنیم، ایستگاه‌های پمپاژ متعدد و خط لوله و انرژی نیاز داریم. در نتیجه شرایط متفاوتی ایجاد می‌شود که باید بررسی شود که آیا منابع آبی را به عمق کشور ببریم و ۵۰۰ کیلومتر انتقال دهیم یا اینکه به تدریج صنایع خود را از جمله نیروگاه‌ها، به قسمت‌های ساحلی منتقل کنیم؟ منطقی‌اش راه دوم است، اما به این مفهوم نیست که برای نقاطی که الان به شدت با کمبود آب مواجه هستیم، چاره‌ای نیندیشیم. البته اگر بخواهیم کار جدیدی انجام دهیم، باید جمعیت، صنایع و کشاورزی خود را به سمت مناطق ساحلی ببریم. آنچه تاکنون انجام شده بعضاً بر اساس آمایش سرزمین نبوده و به صراحت می‌گویم تاسیس نیروگاه یا تاسیسات بزرگ صنعتی در مناطق مرکزی با تراکم زیاد، کار غلطی بوده است. امروز باید این آمایش سرزمینی را مدنظر قرار دهیم و تمرکزهای جمعیتی و صنعتی را در سواحل کشورمان ایجاد کنیم. هنگامی که صنعت به ناحیه‌ای منتقل شود، جمعیت نیز خودبه‌خود به آن سمت گرایش پیدا می‌کند. نمونه آن عسلویه است.

می‌توان از صحبت‌های شما این‌طور برداشت کرد که باید فرمول توسعه خود را تغییر دهیم و به مساله اقلیم در بحث توسعه توجه کنیم.

همین‌طور است. زیرساخت اصلی آمایش سرزمینی آب است. اگر با کشور ارمنستان یا ترکیه که بارندگی بسیار بیشتری نسبت به ما دارند، مقایسه کنیم، یک تفاوت اصلی را می‌بینیم و آن، زیرساخت اصلی توسعه و آمایش سرزمین و برنامه‌ریزی منطقه‌ای است. در این کشورها که وضعیت آبی بهتری نسبت به ما دارند، زیرساخت اصلی آمایش سرزمین آب است. ارزیابی علمی ما را به این سمت می‌برد. اگر شما بخواهید صنایع خود را توسعه دهید، ابتدا باید ببینید که در کجا آب قرار دارد. امکانات دیگر همچون انرژی، اتوبان و راه‌آهن قابل ساخت است، اما آنچه چالش‌برانگیز است و می‌تواند منجر به یکسری منازعات اجتماعی شود، طبعاً آب است. باید نگاه خود را به مدیریت سرزمین اصلاح کنیم و این اصلاح، یعنی بپذیریم که زیرساخت توسعه منطقه‌ای و توازن منطقه‌ای آب است.

الزامی که به آن اشاره می‌کنید آیا در سندهای بالادستی ما دیده شده است؟ در برنامه‌های توسعه این نکته وجود دارد؟ در واقع کمبودهای قانونی در این موضوع تا چه حد دخیل است؟

 به اعتقاد من، در اسناد بالادستی دیده شده اما این اسناد به خوبی اجرا نشده است. یعنی ما حرف‌های خوب را خوب اجرا نکردیم و نتیجه خوبی حاصل نشده است. اگر شما به برنامه چهارم، پنجم و ششم مراجعه کنید یا اسناد دیگری که موجود است و در دولت یا مجلس تصویب شده است، مشاهده می‌کنید که مساله دیده شده است. اما چقدر این شعارهای خوب به صورت خوب اجرا شدند؟ باید بگویم که ما هنوز درگیر نگاه‌های منطقه‌ای هستیم، نگاه‌هایی همچون اینکه حتماً فلان صنعت باید در فلان شهر ایجاد شود. بخشی از مشکل هم این است که دولت متولی اصلی است، متاسفانه در هیچ کجای دنیا چنین فرمولی را نداریم که سرمایه‌گذاری‌ها توسط دولت انجام شود. در حالی که سرمایه‌گذار خصوصی منافع خودش را عامل اصلی می‌داند و در هر منطقه‌ای نیروگاه و تاسیسات صنعتی احداث نمی‌کند. اما چون در اینجا دولت سرمایه‌گذار اصلی است شاید خیلی به فکر تداوم و پایداری آن نباشد. یا مساله دیگر این است که هنوز رفاه و توسعه در بخشی از مناطق کشور محسوس نیست و عدم توازن جمعیتی را به وجود آورده است. هنوز شما می‌بینید که مردمی که در مناطق دوردست زندگی می‌کنند، از رفاه اجتماعی مردمی که در کلانشهرها زندگی می‌کنند، برخوردار نیستند. در نتیجه حق دارند که مهاجرت کنند و این مساله منجر به حاشیه‌نشینی و سکونتگاه‌های غیررسمی می‌شود. نتیجه این می‌شود که در تهرانی که طبق برنامه‌ریزی‌های اولیه جمعیتش نباید بیش از پنج میلیون نفر می‌شد، اکنون در تهران بزرگ ۱۵ میلیون نفر را جا داده‌اید. طبعاً این ده‌ها مشکل جدید از جمله آلودگی هوا، کمبود آب، کمبود انرژی، ترافیک‌های سنگین و... ایجاد می‌کند. چنین اتفاقی در کمتر جای دنیا به این شکل می‌افتد که قسمت‌های بیرونی کشور خالی از سکنه شوند و جمعیت، جذب قسمت‌های مرکزی شود. اکنون ۲۱ درصد جمعیت کشور در تهران قرار دارند و اگر ابرشهرهای دیگر را نیز در نظر بگیریم، به یک مسیر مهاجرت می‌رسیم که از روستا به شهر و مرکز استان و پایتخت در جریان است.

به نظر شما هنوز فرصت برای غلبه بر تنش آبی وجود دارد یا امکانی نیست و زمان از دست رفته است؟

همیشه امکان هست، چراکه طبیعت خودپالایندگی دارد. حتی ممکن است شما کاری بکنید که یک منطقه کاملاً خشک شود، اما یقین داشته باشید که در دوره‌های بعد، مکانیسم طبیعی پالایندگی انجام شود. من دیر نمی‌بینم، اگر مجموع اصلاحاتی را انجام دهیم و مقررات را خوب پیاده کنیم، حتماً موفق می‌شویم و در آن شکی نیست. ابتدا باید به نقطه‌ای برسیم که بحران را حس کنیم و زنگ خطر را به صدا درآوریم و مردم را حساس کنیم، خیلی از کشورهای توسعه‌یافته دنیا هم این مسیر را طی کرده‌اند. شاید بیش از دو دهه است در شعار شروع کرده‌ایم، اما هنوز به لحاظ عملیاتی کاری صورت نگرفته است. سنجش خیلی دقیقی هم نمی‌خواهد، زمانی که شما به کنار زاینده‌رود بروید و مانند ۵۰ سال پیش آب در آن جاری باشد، می‌توانیم بگوییم که ماموریت انجام شد.

به لحاظ مقرراتی هرچند همچنان جای اصلاح و نوآوری وجود دارد، اما کمبود زیادی نداریم. در قانون به طور صریح در مورد ورود آلاینده‌ها به رودخانه‌ها یا برداشت از آب زیرزمینی تکلیف روشن شده است، اما در چه حد در عمل جلوی ورود آلاینده‌ها به رودخانه‌ها گرفته می‌شود؟ چقدر بر برداشت آب‌های سطحی کنترل داریم؟ ما اکنون نزدیک به ۷۰۰ هزار چاه داریم که نیمی از آنها فاقد پروانه هستند. علت آن را هم می‌توان به ملاحظات توسعه‌ای و منطقه‌ای و هم متاسفانه به سوداگری نسبت داد. مثلاً کارخانه‌ای که حتماً باید تصفیه‌خانه‌ای داشته باشد و هزینه‌ای بابت تصفیه آب دهد، این کار را نمی‌کند، چراکه ما نظارت خوبی نداریم و این خودبه‌خود باعث می‌شود تا افراد سودجو، منافع شخصی را بر منافع ملی حاکم کنند. یعنی نه سیستم نظارتی خوب کار می‌کند و نه به لحاظ فردی به جایی رسیدیم که محیط زیست خود را به این شکل آلوده نکنیم.