مهاجرت به علوم انسانی؛ چرا و چگونه؟
محمدرضا اسدی
دانشجوی ارشد برنامهریزی شهری (دانشگاه علامه طباطبایی) و دانشآموخته کارشناسی مهندسی کامپیوتر
عاشق مهندسی نرمافزار بودم و در همین رشته به تحصیل پرداختم و پنج سال در سمت کارشناس نرمافزار به فعالیت حرفهای اشتغال داشتم.
از بد روزگار قرعه مدیریت به نام من خورد و مدیر فناوری اطلاعات یکی از سازمانهای دولتی شدم.
در جایگاه مدیریت احساس کردم که به دانش این رشته نیازمندم و با اطلاعات مهندسی نمیتوان انسانها و فرآیندهای اداری را مدیریت کرد.
از طریق مطالعه برخی کتابها و مقالات مدیریت به رشته مدیریت اجرایی علاقهمند شدم و نهایتا سر از رشته مدیریت شهری در آوردم.
دانشجوی ارشد برنامهریزی شهری (دانشگاه علامه طباطبایی) و دانشآموخته کارشناسی مهندسی کامپیوتر
عاشق مهندسی نرمافزار بودم و در همین رشته به تحصیل پرداختم و پنج سال در سمت کارشناس نرمافزار به فعالیت حرفهای اشتغال داشتم.
از بد روزگار قرعه مدیریت به نام من خورد و مدیر فناوری اطلاعات یکی از سازمانهای دولتی شدم.
در جایگاه مدیریت احساس کردم که به دانش این رشته نیازمندم و با اطلاعات مهندسی نمیتوان انسانها و فرآیندهای اداری را مدیریت کرد.
از طریق مطالعه برخی کتابها و مقالات مدیریت به رشته مدیریت اجرایی علاقهمند شدم و نهایتا سر از رشته مدیریت شهری در آوردم.
محمدرضا اسدی
دانشجوی ارشد برنامهریزی شهری (دانشگاه علامه طباطبایی) و دانشآموخته کارشناسی مهندسی کامپیوتر
عاشق مهندسی نرمافزار بودم و در همین رشته به تحصیل پرداختم و پنج سال در سمت کارشناس نرمافزار به فعالیت حرفهای اشتغال داشتم.
از بد روزگار قرعه مدیریت به نام من خورد و مدیر فناوری اطلاعات یکی از سازمانهای دولتی شدم.
در جایگاه مدیریت احساس کردم که به دانش این رشته نیازمندم و با اطلاعات مهندسی نمیتوان انسانها و فرآیندهای اداری را مدیریت کرد.
از طریق مطالعه برخی کتابها و مقالات مدیریت به رشته مدیریت اجرایی علاقهمند شدم و نهایتا سر از رشته مدیریت شهری در آوردم.
ورود من به علوم انسانی و مطالعه منابع این رشته با مقاومتهای ذهنی فراوانی همراه بود. دقیقا خاطرم هست وقتی کتاب «تئوری سازمان؛ نوشته ماری جو هچ» را میخواندم، در دلم میگفتم: «مطالعه این مزخرفات چه دردی از من در مقام مدیر دوا خواهد کرد، من به یک سری ترفند و تکنیک برای رهبری کارکنانم نیاز دارم، نه یک مشت فلسفهچینی و گزافهگویی». حتی بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم، تا پنج شش ماه نوع تفکر مهندسی که به دنبال پیدا کردن راهحلهای
«A to Z» و یافتن دستورالعملهایی برای مدیریت انسانهاست بر من غالب بود، اما خوشبختانه بنیان این تفکر فرموله نگاه کردن به مسائل انسانی توسط یکی از انسانشناسان پستمدرن ایران یعنی دکتر نعمتالله فاضلی در ذهن من شکسته شد و بنیاد معناگرایی فکری و نگاه تاریخی-فلسفی به پدیدههای انسانی-اجتماعی در ساختار ذهنی من بنا نهاده شد.
عضویت در انجمن جامعهشناسی ایران و حضور مستمر در جلسات این انجمن مرا به این باور رساند که گمشده من در علوم انسانی بود و از بد حادثه به رشتههای مهندسی کشانده شده بودم و از ابتدا باید به سراغ علوم انسانی میرفتم. حیات و پویایی و درگیر شدن با مسائل عینی جامعهای که در آن زندگی میکنم، مهمترین دستاورد علوم انسانی و علوم اجتماعی برای من بوده است.
دانشجوی ارشد برنامهریزی شهری (دانشگاه علامه طباطبایی) و دانشآموخته کارشناسی مهندسی کامپیوتر
عاشق مهندسی نرمافزار بودم و در همین رشته به تحصیل پرداختم و پنج سال در سمت کارشناس نرمافزار به فعالیت حرفهای اشتغال داشتم.
از بد روزگار قرعه مدیریت به نام من خورد و مدیر فناوری اطلاعات یکی از سازمانهای دولتی شدم.
در جایگاه مدیریت احساس کردم که به دانش این رشته نیازمندم و با اطلاعات مهندسی نمیتوان انسانها و فرآیندهای اداری را مدیریت کرد.
از طریق مطالعه برخی کتابها و مقالات مدیریت به رشته مدیریت اجرایی علاقهمند شدم و نهایتا سر از رشته مدیریت شهری در آوردم.
ورود من به علوم انسانی و مطالعه منابع این رشته با مقاومتهای ذهنی فراوانی همراه بود. دقیقا خاطرم هست وقتی کتاب «تئوری سازمان؛ نوشته ماری جو هچ» را میخواندم، در دلم میگفتم: «مطالعه این مزخرفات چه دردی از من در مقام مدیر دوا خواهد کرد، من به یک سری ترفند و تکنیک برای رهبری کارکنانم نیاز دارم، نه یک مشت فلسفهچینی و گزافهگویی». حتی بعد از اینکه وارد دانشگاه شدم، تا پنج شش ماه نوع تفکر مهندسی که به دنبال پیدا کردن راهحلهای
«A to Z» و یافتن دستورالعملهایی برای مدیریت انسانهاست بر من غالب بود، اما خوشبختانه بنیان این تفکر فرموله نگاه کردن به مسائل انسانی توسط یکی از انسانشناسان پستمدرن ایران یعنی دکتر نعمتالله فاضلی در ذهن من شکسته شد و بنیاد معناگرایی فکری و نگاه تاریخی-فلسفی به پدیدههای انسانی-اجتماعی در ساختار ذهنی من بنا نهاده شد.
عضویت در انجمن جامعهشناسی ایران و حضور مستمر در جلسات این انجمن مرا به این باور رساند که گمشده من در علوم انسانی بود و از بد حادثه به رشتههای مهندسی کشانده شده بودم و از ابتدا باید به سراغ علوم انسانی میرفتم. حیات و پویایی و درگیر شدن با مسائل عینی جامعهای که در آن زندگی میکنم، مهمترین دستاورد علوم انسانی و علوم اجتماعی برای من بوده است.
ارسال نظر