نظام آموزشی ما مبتنی بر خرده نظام فرهنگی است - ۲۶ مرداد ۹۱
حمیدرضا محمدی
نظام آموزشی ایران اوضاع خوبی ندارد. حالش وخیم شده است. محصولات آن هم ظاهرا که چنین وضعیتی دارد. گاه آنچه از آن بیرون میآید گویی قدرت تحلیل و پردازش را از دست داده است. نظام آموزشی ایران نیاز مبرمی به آسیب شناسی دارد. ما هم این معضل سیستم آموزشی را با «سعید معیدفر» در میان گذاشتیم و راه حلی از او بر ای برون رفت از این آسیب، خواستیم. معیدفر که بیش از سی سال است در عرصه جامعه شناسی و علوم اجتماعی به تحقیق و تدریس پرداخته، استاد بازنشسته گروه جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران میباشد و پنج سال هم ریاست انجمن جامعه شناسی ایران را بر عهده داشته است.
نظام آموزشی ایران اوضاع خوبی ندارد. حالش وخیم شده است. محصولات آن هم ظاهرا که چنین وضعیتی دارد. گاه آنچه از آن بیرون میآید گویی قدرت تحلیل و پردازش را از دست داده است. نظام آموزشی ایران نیاز مبرمی به آسیب شناسی دارد. ما هم این معضل سیستم آموزشی را با «سعید معیدفر» در میان گذاشتیم و راه حلی از او بر ای برون رفت از این آسیب، خواستیم. معیدفر که بیش از سی سال است در عرصه جامعه شناسی و علوم اجتماعی به تحقیق و تدریس پرداخته، استاد بازنشسته گروه جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران میباشد و پنج سال هم ریاست انجمن جامعه شناسی ایران را بر عهده داشته است.
حمیدرضا محمدی
نظام آموزشی ایران اوضاع خوبی ندارد. حالش وخیم شده است. محصولات آن هم ظاهرا که چنین وضعیتی دارد. گاه آنچه از آن بیرون میآید گویی قدرت تحلیل و پردازش را از دست داده است. نظام آموزشی ایران نیاز مبرمی به آسیب شناسی دارد. ما هم این معضل سیستم آموزشی را با «سعید معیدفر» در میان گذاشتیم و راه حلی از او بر ای برون رفت از این آسیب، خواستیم. معیدفر که بیش از سی سال است در عرصه جامعه شناسی و علوم اجتماعی به تحقیق و تدریس پرداخته، استاد بازنشسته گروه جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران میباشد و پنج سال هم ریاست انجمن جامعه شناسی ایران را بر عهده داشته است. متن کامل گفتوگو با وی را در ادامه میخوانید...
جناب آقای دکتر معید فر شیوه حاکم بر نظام آموزشی ایران و مشخصا آموزش تا پیش از ورود به دانشگاه تاکنون به گونهای پیش رفته است که حاصل آن عدم پرورش دانشآموزان تحلیلگر و پردازشگر بوده است. به عقیده شما چرا چنین وضعی بر نظام آموزشی ما حاکم شده است؟
نظام آموزشی یک جامعه تا حد زیادی با نظام کلی حاکم بر آن جامعه متناسب است. در جامعه شناسی گفته میشود که یک نظام اجتماعی دارای خرده نظامهایی است که باید با یکدیگر تناسب داشته باشند. این خرده نظامها مشتمل بر چند دستهاند. خرده نظام فرهنگی که شامل باورها، اعتقادات، آداب و رسوم میشود، خرده نظام اجتماعی که شامل قوانین، سنن و عُرف میشود، خرده نظام سیاسی که شامل جایگاه گروهها و سلسله مراتب اجتماعی میشود و در نهایت خرده نظام اقتصادی که شامل پول و امنیت و مسائلی از این دست میشود. در هر نظام اجتماعی بین این خرده نظامها ارتباط و همخوانی وجود دارد، اما در یک جامعه توسعه یافته هریک از اینها اصول خاص خود را دارند که البته این اصول هیچ گاه در جهت نقض یکدیگر برنمی آیند.
در روزگار کنونی هریک از خرده نظامها چه ویژگی دارند؟
در روزگار کنونی و در یک جامعه توسعهیافته یا در حال توسعه خرده نظام سیاسی دموکراتیک، خرده نظام فرهنگی شامل تکثر آرا و اندیشههای چندگانه، خرده نظام اجتماعی قانون محور و خرده نظام اقتصادی هم شامل تلاش و کوشش در کنار بازار دو رهیافت مناسب میباشد. هرچند فضاهای اجتماعی دیگری نیز هستند، اما این نظام اجتماعی که به آن اشاره شد گستردگی بیشتری دارد.
آیا میتوان نظام آموزشی را که محل مبحث ما میباشد بخشی از خرده نظام فرهنگی قلمداد کرد؟
بله، اتفاقا قصد داشتم به همین نظام آموزشی برسم که بخشی از خرده نظام فرهنگی است، البته متاسفانه در کشور ما این خرده نظام نیز به مانند سایر خردهنظامها چون خرده نظام اقتصادی هیچ برنامه و مختصات مشخصی ندارد و گاهی متناسب با تصمیمگیری انسانها حرکت میکند و به پیش میرود. حتی به جرات میتوان گفت که از اساس هیچ برنامهای در کار نبوده است. بگذارید صریحا بگویم که نظام آموزشی ما مبتنی بر خرده نظام سیاسی است و از آنجا که خرده نظام سیاسی ما وابسته به یک سیستم مرکزی است، همه چیز در یک سلسله مراتب مرکزی صورت میپذیرد و اجرا میشود. وقتی نظام آموزشی به چنین وضعی دچار باشد، حاکم بودن سیستم کلاسیک هم در مدارس دور از ذهن به نظر میرسد. آن هم در شرایطی که چندین دهه است نظامهای آموزشی کشورهای توسعه یافته تغییرات بنیادینی را تجربه نموده است.
منظور شما مشخصا از این سیستم کلاسیک چیست؟
این سیستم همچنان بر مدار آموزش صد سال پیش حرکت مینماید، به گونهای خود را مبتنی بر محفوظات میداند. محفوظات یعنی آنکه حجم زیادی از مطالب به دانشآموز تدریس میشود و حتی میتوان گفت در فکر او فرو میشود و او هم زمانی دانشآموز خوبی میشود که به موقع سر کلاس حاضر شده، ساکت نشسته، به سخنان معلم گوش فرا داده و هر چه را او بگوید بیچون و چرا بپذیرد. شیوه ارزشیابی هم یعنی آنکه همان مطالب را که در قالب مجموعه سوالات مشخصی در روز امتحان پرسیده میشود پاسخ گوید. در حالی که در سایر کشورهای توسعه یافته که از اقصاد پویایی هم برخوردار هستند، محوریت اصلی برنامه نظام آموزشی هم مبتنی بر قانون و رفتار افراد جامعه است. من در سفری که چند سال پیش به یکی از این کشورها که از آن نام نمیبرم، داشتم با مدیر یکی از مدارس به گفتوگو نشستم. او به من گفت که ما در مدارس ابتدایی کتاب نداریم. میزهای کلاس به شکل گرد چیده میشود و معلم با بچهها درباره مسائل تجربی سخن میگوید. بعد هرکدام از بچهها آنچه را که درباره درس آن روز است بیان میدارند. معلم ذهن شان را به گونهای درگیر میکند که ناخودآگاه به دنبال اطلاعات بیشتری بگردند و بخواهند بیشتر بدانند. آنها به کتابخانه مراجعه میکنند و کتابدار چند کتاب را که درباره موضوع مورد تحقیق آنها است در اختیارشان قرار میدهد. آنها از آن منابع، آنچه را که به نظرشان ضروری میرسد یادداشت مینمایند و فرآیند دانش افزایی تکمیل میشود. در نهایت آنچه را که به عنوان نقطه ابهام مانده است از معلم میپرسند و حل میشود.
فایده این سیستم آموزشی نسبت سیستم سنتی رایج در کشور ما در چیست؟
در این نظام آموزشی، ذهن دانشآموز به شکل تحلیل بار میآید و آموختن تنها از طریق تحقیق و پژوهش انجام میپذیرد. اما متاسفانه نتیجه آنچه در ایران رایج است سبب میشود تا در دانشگاه، بچهها جز مخاطب و مستمع نقشی در کلاس نداشته باشند و حتی تصور کنند که معلم هم حرفی برای گفتن ندارد. نتیجه این گونه نگریستن این میشود که ملاک ارتقای رتبه علمی تنها از طریق (آی اس آی) میسر گردد. هرچند مقالاتی هم که نوشته میشود تنها به وسیله کپی پیست از سایر منابع و مآخذ صورت گیرد که این باعث میشود که حتی سیستم علمی ایران نیز در جهان کمتوان گردد.
شما چه درمانی برای حل مشکلات در سیستم علمی کشور، پیشنهاد مینمایید؟
باید یک تصمیم اساسی آن هم در همه سطوح گرفت. این تصمیم باید دو ویژگی داشته باشد. نخست آنکه شعاری نباشد و دیگر آنکه بیارتباط با سایر بخشهای نظام اجتماعی نباشد. در واقع اگر میخواهیم تغییراتمان بنیادین و ریشهای باشد، باید مبانی جاافتاده و پایدار را در دستور کار خود قرار دهیم. ما در این سه دهه خیلی شعار دادیم و حرفهای بسیاری زدیم که در عمل هیچ کدام صورت واقع به خود نگرفتند.
به نظر میرسد که باید از کمیت کاست و بر کیفیت برنامهها افزود.
بله، چراکه تربیت متخصص سطح بالا هدف نبوده و تنها افزایش باسوادان ایرانی را میخواستیم. شما ببینید متخصصین امروزه ما همه تربیت شدگان چهل سال پیش اند و اگر آنان را به هر نحوی از دست دهیم کشور خالی خواهد شد. باید هدف اصلی را ارائه آدمهای شاخص و توانمند در عرصههای مختلف علمی و اجتماعی قرار دهیم.
این تغییرات چگونه میتواند شکل عملی آن هم به صورت علمی به خود بگیرد؟
باید این تغییرات در نظام آموزشی مبتنی بر تغییر در سایر ابعاد باشد. این تغییر هم عزم و همت عظیم میخواهد که بدون مبانی مشترکی با سایر خرده نظامها عملی نمیشود. وقتی در جامعهای اقتصاد ضعیف باشد و گروههای اجتماعی فعال، پرانرژی، شاد و پُرنشاط نباشند تحولی اتفاق نمیافتد، چراکه اینها همه از لوازم تحول اند. دانشگاه باید مامن نشاط و تحول در جامعه باشد نه اینکه وقتی وارد دانشگاههای آن میشوید فقط به محفوظات اکتفا کنید به گونهای که دانشجویان قدرت به کار بستن انرژیهای خدادادی را نداشته باشند و در هیچ تشکل و گروهی فعالیت علمی نداشته باشند.
نظام آموزشی ایران اوضاع خوبی ندارد. حالش وخیم شده است. محصولات آن هم ظاهرا که چنین وضعیتی دارد. گاه آنچه از آن بیرون میآید گویی قدرت تحلیل و پردازش را از دست داده است. نظام آموزشی ایران نیاز مبرمی به آسیب شناسی دارد. ما هم این معضل سیستم آموزشی را با «سعید معیدفر» در میان گذاشتیم و راه حلی از او بر ای برون رفت از این آسیب، خواستیم. معیدفر که بیش از سی سال است در عرصه جامعه شناسی و علوم اجتماعی به تحقیق و تدریس پرداخته، استاد بازنشسته گروه جامعه شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران میباشد و پنج سال هم ریاست انجمن جامعه شناسی ایران را بر عهده داشته است. متن کامل گفتوگو با وی را در ادامه میخوانید...
جناب آقای دکتر معید فر شیوه حاکم بر نظام آموزشی ایران و مشخصا آموزش تا پیش از ورود به دانشگاه تاکنون به گونهای پیش رفته است که حاصل آن عدم پرورش دانشآموزان تحلیلگر و پردازشگر بوده است. به عقیده شما چرا چنین وضعی بر نظام آموزشی ما حاکم شده است؟
نظام آموزشی یک جامعه تا حد زیادی با نظام کلی حاکم بر آن جامعه متناسب است. در جامعه شناسی گفته میشود که یک نظام اجتماعی دارای خرده نظامهایی است که باید با یکدیگر تناسب داشته باشند. این خرده نظامها مشتمل بر چند دستهاند. خرده نظام فرهنگی که شامل باورها، اعتقادات، آداب و رسوم میشود، خرده نظام اجتماعی که شامل قوانین، سنن و عُرف میشود، خرده نظام سیاسی که شامل جایگاه گروهها و سلسله مراتب اجتماعی میشود و در نهایت خرده نظام اقتصادی که شامل پول و امنیت و مسائلی از این دست میشود. در هر نظام اجتماعی بین این خرده نظامها ارتباط و همخوانی وجود دارد، اما در یک جامعه توسعه یافته هریک از اینها اصول خاص خود را دارند که البته این اصول هیچ گاه در جهت نقض یکدیگر برنمی آیند.
در روزگار کنونی هریک از خرده نظامها چه ویژگی دارند؟
در روزگار کنونی و در یک جامعه توسعهیافته یا در حال توسعه خرده نظام سیاسی دموکراتیک، خرده نظام فرهنگی شامل تکثر آرا و اندیشههای چندگانه، خرده نظام اجتماعی قانون محور و خرده نظام اقتصادی هم شامل تلاش و کوشش در کنار بازار دو رهیافت مناسب میباشد. هرچند فضاهای اجتماعی دیگری نیز هستند، اما این نظام اجتماعی که به آن اشاره شد گستردگی بیشتری دارد.
آیا میتوان نظام آموزشی را که محل مبحث ما میباشد بخشی از خرده نظام فرهنگی قلمداد کرد؟
بله، اتفاقا قصد داشتم به همین نظام آموزشی برسم که بخشی از خرده نظام فرهنگی است، البته متاسفانه در کشور ما این خرده نظام نیز به مانند سایر خردهنظامها چون خرده نظام اقتصادی هیچ برنامه و مختصات مشخصی ندارد و گاهی متناسب با تصمیمگیری انسانها حرکت میکند و به پیش میرود. حتی به جرات میتوان گفت که از اساس هیچ برنامهای در کار نبوده است. بگذارید صریحا بگویم که نظام آموزشی ما مبتنی بر خرده نظام سیاسی است و از آنجا که خرده نظام سیاسی ما وابسته به یک سیستم مرکزی است، همه چیز در یک سلسله مراتب مرکزی صورت میپذیرد و اجرا میشود. وقتی نظام آموزشی به چنین وضعی دچار باشد، حاکم بودن سیستم کلاسیک هم در مدارس دور از ذهن به نظر میرسد. آن هم در شرایطی که چندین دهه است نظامهای آموزشی کشورهای توسعه یافته تغییرات بنیادینی را تجربه نموده است.
منظور شما مشخصا از این سیستم کلاسیک چیست؟
این سیستم همچنان بر مدار آموزش صد سال پیش حرکت مینماید، به گونهای خود را مبتنی بر محفوظات میداند. محفوظات یعنی آنکه حجم زیادی از مطالب به دانشآموز تدریس میشود و حتی میتوان گفت در فکر او فرو میشود و او هم زمانی دانشآموز خوبی میشود که به موقع سر کلاس حاضر شده، ساکت نشسته، به سخنان معلم گوش فرا داده و هر چه را او بگوید بیچون و چرا بپذیرد. شیوه ارزشیابی هم یعنی آنکه همان مطالب را که در قالب مجموعه سوالات مشخصی در روز امتحان پرسیده میشود پاسخ گوید. در حالی که در سایر کشورهای توسعه یافته که از اقصاد پویایی هم برخوردار هستند، محوریت اصلی برنامه نظام آموزشی هم مبتنی بر قانون و رفتار افراد جامعه است. من در سفری که چند سال پیش به یکی از این کشورها که از آن نام نمیبرم، داشتم با مدیر یکی از مدارس به گفتوگو نشستم. او به من گفت که ما در مدارس ابتدایی کتاب نداریم. میزهای کلاس به شکل گرد چیده میشود و معلم با بچهها درباره مسائل تجربی سخن میگوید. بعد هرکدام از بچهها آنچه را که درباره درس آن روز است بیان میدارند. معلم ذهن شان را به گونهای درگیر میکند که ناخودآگاه به دنبال اطلاعات بیشتری بگردند و بخواهند بیشتر بدانند. آنها به کتابخانه مراجعه میکنند و کتابدار چند کتاب را که درباره موضوع مورد تحقیق آنها است در اختیارشان قرار میدهد. آنها از آن منابع، آنچه را که به نظرشان ضروری میرسد یادداشت مینمایند و فرآیند دانش افزایی تکمیل میشود. در نهایت آنچه را که به عنوان نقطه ابهام مانده است از معلم میپرسند و حل میشود.
فایده این سیستم آموزشی نسبت سیستم سنتی رایج در کشور ما در چیست؟
در این نظام آموزشی، ذهن دانشآموز به شکل تحلیل بار میآید و آموختن تنها از طریق تحقیق و پژوهش انجام میپذیرد. اما متاسفانه نتیجه آنچه در ایران رایج است سبب میشود تا در دانشگاه، بچهها جز مخاطب و مستمع نقشی در کلاس نداشته باشند و حتی تصور کنند که معلم هم حرفی برای گفتن ندارد. نتیجه این گونه نگریستن این میشود که ملاک ارتقای رتبه علمی تنها از طریق (آی اس آی) میسر گردد. هرچند مقالاتی هم که نوشته میشود تنها به وسیله کپی پیست از سایر منابع و مآخذ صورت گیرد که این باعث میشود که حتی سیستم علمی ایران نیز در جهان کمتوان گردد.
شما چه درمانی برای حل مشکلات در سیستم علمی کشور، پیشنهاد مینمایید؟
باید یک تصمیم اساسی آن هم در همه سطوح گرفت. این تصمیم باید دو ویژگی داشته باشد. نخست آنکه شعاری نباشد و دیگر آنکه بیارتباط با سایر بخشهای نظام اجتماعی نباشد. در واقع اگر میخواهیم تغییراتمان بنیادین و ریشهای باشد، باید مبانی جاافتاده و پایدار را در دستور کار خود قرار دهیم. ما در این سه دهه خیلی شعار دادیم و حرفهای بسیاری زدیم که در عمل هیچ کدام صورت واقع به خود نگرفتند.
به نظر میرسد که باید از کمیت کاست و بر کیفیت برنامهها افزود.
بله، چراکه تربیت متخصص سطح بالا هدف نبوده و تنها افزایش باسوادان ایرانی را میخواستیم. شما ببینید متخصصین امروزه ما همه تربیت شدگان چهل سال پیش اند و اگر آنان را به هر نحوی از دست دهیم کشور خالی خواهد شد. باید هدف اصلی را ارائه آدمهای شاخص و توانمند در عرصههای مختلف علمی و اجتماعی قرار دهیم.
این تغییرات چگونه میتواند شکل عملی آن هم به صورت علمی به خود بگیرد؟
باید این تغییرات در نظام آموزشی مبتنی بر تغییر در سایر ابعاد باشد. این تغییر هم عزم و همت عظیم میخواهد که بدون مبانی مشترکی با سایر خرده نظامها عملی نمیشود. وقتی در جامعهای اقتصاد ضعیف باشد و گروههای اجتماعی فعال، پرانرژی، شاد و پُرنشاط نباشند تحولی اتفاق نمیافتد، چراکه اینها همه از لوازم تحول اند. دانشگاه باید مامن نشاط و تحول در جامعه باشد نه اینکه وقتی وارد دانشگاههای آن میشوید فقط به محفوظات اکتفا کنید به گونهای که دانشجویان قدرت به کار بستن انرژیهای خدادادی را نداشته باشند و در هیچ تشکل و گروهی فعالیت علمی نداشته باشند.
ارسال نظر