فراز و فرود تسخیر سفارت امریکا - ۱۱ آبان ۹۱
در صبح روز ۲۵ بهمن ماه ۱۳۵۷، یک گروه مسلح احتمالا از هواداران یک گروه مارکسیست انقلابی به سفارت آمریکا در خیابان تختجمشید یورش بردند. سفیر وقت آمریکا، ویلیام سالیوان، به تفنگداران دریایی محافظ سفارتخانه دستور داد تیراندازی کنند و برای پراکنده کردن چریکهایی که اقدام به بالا رفتن از دیوارها کرده بودند، از گاز اشکآور استفاده کنند. با وخیمتر شدن اوضاع، سالیوان با دولت موقت تماس حاصل کرده و از آنها کمک خواست. کارکنان سفارت همگی خود را در اتاق گنبدی شکل مخابره خبر حبس کرده و اقدام به ازبین بردن اسناد کردند.
در صبح روز ۲۵ بهمن ماه 1357، یک گروه مسلح احتمالا از هواداران یک گروه مارکسیست انقلابی به سفارت آمریکا در خیابان تختجمشید یورش بردند. سفیر وقت آمریکا، ویلیام سالیوان، به تفنگداران دریایی محافظ سفارتخانه دستور داد تیراندازی کنند و برای پراکنده کردن چریکهایی که اقدام به بالا رفتن از دیوارها کرده بودند، از گاز اشکآور استفاده کنند. با وخیمتر شدن اوضاع، سالیوان با دولت موقت تماس حاصل کرده و از آنها کمک خواست. کارکنان سفارت همگی خود را در اتاق گنبدی شکل مخابره خبر حبس کرده و اقدام به ازبین بردن اسناد کردند. پس از آنکه مهاجمان، کارکنان سفارت را به مرگ و آتشزدن اتاق مخابره خبر تهدید کردند، به دستور سالیوان، آنان همگی تسلیم شدند.
با این حال عدم حمایت مردم و مسولان از این حرکت مارکسیستها، ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت را قادر ساخت تا به نمایندگی از دولتش، به این تنش پایان دهد. پس از گذشت دو ساعت، نیروهای کمیته انقلاب به همراه یزدی وارد معرکه شده و موفق شدند چریکها را به ترک سفارت ترغیب کنند، به این ترتیب در ساعت دوازده ظهر آن روز، کنترل سفارت آمریکا به دست مقامات دولت موقت افتاد.
همان روز، روزنامه اطلاعات، در صفحه اول خود ذیل تیتر «سفارت آمریکا سقوط کرد» نوشت: «سرانجام سفارت آمریکا به تصرف ارتش انقلاب و چریکها درآمد. ماموران سفارت آمریکا و تفنگداران دریایی که از داخل سفارت تیراندازی میکردند، در این دقایق تسلیم شدند و چریکها و افراد مسلح به داخل سفارت رفتند.»
یزدی ضمن عذرخواهی از سالیوان این واقعه را حاصل عوامل کنترل نشده انقلاب دانست و به او اطمینان داد که امنیت آنها تضمین خواهد شد.
بازرگان در دوران ریاست خود، مجدانه تلاش میکرد زمینه برقراری روابط مستحکم و دوجانبه را با آمریکا فراهم آورد. ابراهیم یزدی، وزیر امورخارجه وی نیز از این سیاست اعلام حمایت کرد. بازرگان برای پذیرش سفیر معرفی شده جدید آمریکا اعلام آمادگی کرده بود، اما سنای آمریکا در ماه مه ۱۹۷۹ (اردیبهشت ۱۳۵۸) قطعنامهای را که پیشنویس آن توسط دو سناتور نزدیک به شاه، تهیه شده بود، تصویب کرد. به موجب این قطعنامه، دولت ایران به علت اعدامهای فوری مقامات رژیم گذشته محکوم شده بود. دولت بازرگان، اعلام کرد که این قطعنامه نوعی دخالت آشکار در امور کشور است و حاضر به پذیرفتن سفیر جدید
آمریکا نیست.
اما شاید حساسترین مسئله برای ایران، که موجب تصرف سفارت آمریکا شد، سرنوشت شاه فراری بود. حامیان بانفوذ شاه در آمریکا، که معتقد بودند از سرگیری روابط دوستانه حکومت جدید با آمریکا، موجب تقویت جمهوری اسلامی میشود، برای ممانعت از برقراری آن تلاشهایی به عمل آوردند و دولت جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا را به منظور صدور اجازه ورود شاه به آمریکا برای معالجات پزشکی زیر فشار گذاشتند.
«سایروس وَنس»، وزیر امور خارجه آمریکا، معتقد بود که به طور حتم، با ورود شاه به آمریکا، تمامی شانسهای موجود برای برقراری روابط با دولت جدید از میان خواهد رفت. «بروس لِینگن» (Bruce Laingen) دیپلمات آمریکایی و «هنری پرشت» (Henry Precht) مسوول وقت میز ایران در دپارتمان امور خارجه آمریکا، با مشاهده فضای ضدیت با دولت موقت در ایران، به کاخ سفید توصیه کردند که پذیرش شاه در خاک آمریکا را به تعویق بیاندازد.
آنان همچنین مدعی شدند که پذیرفتن شاه، موجب تضعیف روند عادیسازی روابط ایران و آمریکا خواهد شد. لینگن حتی ادعا نمود که این امر موجب سقوط سفارت آمریکا در ایران و به گروگان گرفتن اعضای آن خواهد شد. در مقابل زبیگنیو برژینسکی (Zbigniew Brzezinski)، مشاور امنیت ملی، خواستار پذیرفتن شاه و به نمایش گذاشتن اقتدار و وفاداری آمریکا به یک دوست قدیمی بود. وزیر خارجه پیشین هنری کیسینجر (Henry Kissinger)، دیوید راکفلر (David Rockefeller) و عدهای از حامیان نزدیک شاه نیز، کارتر را برای پذیرفتن شاه، تحت فشار قرار دادند. سرانجام کارتر، با ورود شاه، موافقت کرد. برخی دلیل این تصمیم کارتر را، اقدامات بشردوستانه میدانند، برخی نیز معتقدند که کارتر نمیخواست در انتخابات ریاست جمهوری آینده، به پشت کردن به یک متحد، متهم شود.
اما عدهای دیگر به تئوری «کیسینجر - راکفلر / چیس مانهاتان» اعتقاد داشتند. بر اساس تئوری فوقالذکر، بانک «چیس مانهاتان» تصمیم داشت تا با متقاعد کردن دولت در پذیرفتن شاه و در نتیجه شتاب بخشیدن به خشونتها در ایران، طرح مسدود کردن داراییهای ایران را به اجرا بگذارد.
در واقع یکی از نخستین اقدامات دولت کارتر، مسدودسازی میلیاردها دلار از سرمایههای ایران در ایالات متحده بود؛ سرمایههایی که مقادیری از آنها در بانک چیس مانهاتان سپردهگذاری شده بود. وقتی پرشت تصمیم دولت ایالات متحده را با ابراهیم یزدی (وزیر امور خارجه) در میان گذاشت، یزدی اعتراض کرد. یزدی که از تلاش دوستان شاه برای گرفتن اجازه ورود او به آمریکا اطلاع داشت، بارها به صورت غیرعلنی سعی کرده بود تا از طریق مذاکره با دیپلماتها، دولت آمریکا را به عدم پذیرفتن شاه ترغیب کند، اما توصیه پرشت و لینگن تاثیر چندانی بر قضاوت کاخ سفید نداشت.
پذیرش شاه در ۳۰ مهر همان سال در شورای مرکزی پزشکی، موجب تغییر دورنمای سیاسی ایران شد، خاطرات تلخ مربوط به کودتای سازماندهی شده از سوی سیا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را زنده کرد و انزجار فراوانی نسبت به ایالات متحده در ایران برانگیخت. چپگرایان، دولت موقت را به عدم اعمال فشار کافی برای استرداد شاه و نداشتن زیرکی لازم جهت شناسایی توطئه واشنگتن برای اعاده سلطنت متهم کردند.
خیابانهای اطراف سفارت آمریکا در تهران، به میعادگاه چپگرایانی تبدیل شد که پیدرپی تظاهرات ضد آمریکایی به راه میانداختند. در میان ناباوری آنان، هدف اصلی آنها یعنی مقابله با امپریالیسم به صورت داغترین مسئله مورد نظر در کشور درآمده بود. اما نیروهای چپ، توان پیشی گرفتن از گروههای مبارز اسلامی را نداشتند. یکی از این گروهها، دانشجویان پیرو خط امام بودند که یک روحانی به نام محمد موسوی خوئینیها، رهبر معنوی آنان محسوب میشد.
خوئینیها بر این باور بود که دولت موقت به طرز خطرناکی به ایالات متحده نزدیک شده است و اجازه ورود به شاه توسط آمریکا، توطئهای سازمانیافته برای فروپاشی نظام انقلابی است. به گفته او دانشجویان پیرو خط امام به این نتیجه رسیدند که اشغال سفارت آمریکا، بهترین اقدام در مقابله با آن خواهد بود، چرا که چنین اقدامی دارای بازتابهای گسترده در سطح جهانی است و آنها از این رهگذر میتوانند انزجار خود را از پذیرش شاه ابراز کنند. طبق ادعای خوئینیها دانشجویان از وی خواستند که امام (ره) را در جریان این تصمیم قرار دهد، اما استدلال وی در رد این درخواست این بود که ملاحظات سیاسی، امکان رضایت امام (ره) از این اقدام را منتفی میکند و در صورت مخالفت امام با این اقدام، دانشجویان، محوطه سفارت را فورا ترک خواهند کرد.
بدینسان دانشجویان مبارز، دنبال فرصت مناسبی برای عملی کردن نقشه خود میگشتند که دیدار برژینسکی حامی شاه با بازرگان و یزدی در اواخر اکتبر در الجزایر، این فرصت را فراهم ساخت.
این دیدار بیپروایانه، در آن مقطع حساس توسط تلویزیون سراسری ایران پخش شد و با فراخوانهای امام (ره) در تشدید اعتراض دانشجویان به آمریکا، همزمان شد. سه روز پس از این دیدار و در پانزدهمین سالگرد تبعید اجباری امام خمینی (ره) به ترکیه توسط شاه، سفارت آمریکا در تهران ساعت ۱۰ صبح، توسط دانشجویان حامی امام(ره) مورد حمله قرار گرفت، دانشجویان قفل و زنجیرهای در را با آهنبر بریدند و با شکستن در به راحتی به حیاط سفارت وارد شدند.
سفارت در عرض سه ساعت به طور کامل به اشغال آنان در آمد. مانند اقدام قبلی برای تصرف سفارت، کارکنان تلاش کردند تا اسناد را از بین ببرند، ولی دانشجویان به سرعت وارد شدند و بیشتر اسناد را به دست آوردند. دانشجویان که تعدادشان کمتر از ۵۰۰ نفر بود، کارکنان سفارت را به گروگان گرفتند. صدها نمونه از اسناد توقیف شد و رویداد بزرگی در عرصه بینالمللی به وقوع پیوست.
اسناد سفارت، توصیف دقیقی از تماسهای کارکنان آن با اقشار مختلف جامعه ایران و روشنفکران و سیاستمداران ارائه میداد؛ دانشجویان خط امام بخشهایی از این اسناد را منتشر کردند که در نتیجه جو شدیدی علیه برخی از چهرههای سیاسی وقت در جامعه شکل گرفت.
اکثر افراد مورد اتهام از ملیگرایان بودند که با مقامات آمریکایی دیدار کرده بودند. برجستهترین فردی که در جریان این افشاگریها مورد برخورد قرار گرفت عباس امیر انتظام، معاون بازرگان، بود که از سوی دولت موقت، مامور برقراری تماس با سفارت شده بود، او دستگیر و به حبس ابد محکوم شد.
پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، سفارت کانادا با درخواست جیمی کارتر، به مرکز فعالیتهای اطلاعاتی سازمان سیا تبدیل شد. کن تایلر که از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ سفیر کانادا در تهران بوده گفتهاست که وی عملاً به مسوول اطلاعاتی شماره یک آمریکا در ایران تبدیل شده بود و اطمینان داشت که مقامات ایرانی به فعالیتهای سری وی پی نخواهند برد.
در روز اشغال سفارت، شش دیپلمات آمریکایی توانستند بگریزند و در سفارتخانههای دولت سوئد و کانادا پناه گیرند و در نهایت در ۲۸ ژانویه ۱۹۸۰، با گذرنامههای کانادایی از ایران خارج میشوند.
۶۶ گروگان (۶۳ نفر از سفارت آمریکا و ۳ نفر از دفتر کنسولگری در وزارت امور خارجه) از تاریخ ۴ نوامبر ۱۹۷۹ تا ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ گروگان بودهاند. گروه ۶۳ نفری در سفارت و گروه ۳ نفری در وزارت امور خارجه نگهداری میشدند.
۱۳ نفر از گروگانها بین ۱۹ و ۲۰ نوامبر ۱۹۷۹ آزاد شدند و یک نفر از آنها در ۱۱ ژوئیه ۱۹۸۰ آزاد شد. ۵۲ نفر باقیمانده ۴۴۴ روز به عنوان گروگان در اختیار و کنترل گروه دانشجویان بودند و در نهایت در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ آزاد شدند.
با این حال عدم حمایت مردم و مسولان از این حرکت مارکسیستها، ابراهیم یزدی، وزیر امور خارجه دولت موقت را قادر ساخت تا به نمایندگی از دولتش، به این تنش پایان دهد. پس از گذشت دو ساعت، نیروهای کمیته انقلاب به همراه یزدی وارد معرکه شده و موفق شدند چریکها را به ترک سفارت ترغیب کنند، به این ترتیب در ساعت دوازده ظهر آن روز، کنترل سفارت آمریکا به دست مقامات دولت موقت افتاد.
همان روز، روزنامه اطلاعات، در صفحه اول خود ذیل تیتر «سفارت آمریکا سقوط کرد» نوشت: «سرانجام سفارت آمریکا به تصرف ارتش انقلاب و چریکها درآمد. ماموران سفارت آمریکا و تفنگداران دریایی که از داخل سفارت تیراندازی میکردند، در این دقایق تسلیم شدند و چریکها و افراد مسلح به داخل سفارت رفتند.»
یزدی ضمن عذرخواهی از سالیوان این واقعه را حاصل عوامل کنترل نشده انقلاب دانست و به او اطمینان داد که امنیت آنها تضمین خواهد شد.
بازرگان در دوران ریاست خود، مجدانه تلاش میکرد زمینه برقراری روابط مستحکم و دوجانبه را با آمریکا فراهم آورد. ابراهیم یزدی، وزیر امورخارجه وی نیز از این سیاست اعلام حمایت کرد. بازرگان برای پذیرش سفیر معرفی شده جدید آمریکا اعلام آمادگی کرده بود، اما سنای آمریکا در ماه مه ۱۹۷۹ (اردیبهشت ۱۳۵۸) قطعنامهای را که پیشنویس آن توسط دو سناتور نزدیک به شاه، تهیه شده بود، تصویب کرد. به موجب این قطعنامه، دولت ایران به علت اعدامهای فوری مقامات رژیم گذشته محکوم شده بود. دولت بازرگان، اعلام کرد که این قطعنامه نوعی دخالت آشکار در امور کشور است و حاضر به پذیرفتن سفیر جدید
آمریکا نیست.
اما شاید حساسترین مسئله برای ایران، که موجب تصرف سفارت آمریکا شد، سرنوشت شاه فراری بود. حامیان بانفوذ شاه در آمریکا، که معتقد بودند از سرگیری روابط دوستانه حکومت جدید با آمریکا، موجب تقویت جمهوری اسلامی میشود، برای ممانعت از برقراری آن تلاشهایی به عمل آوردند و دولت جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا را به منظور صدور اجازه ورود شاه به آمریکا برای معالجات پزشکی زیر فشار گذاشتند.
«سایروس وَنس»، وزیر امور خارجه آمریکا، معتقد بود که به طور حتم، با ورود شاه به آمریکا، تمامی شانسهای موجود برای برقراری روابط با دولت جدید از میان خواهد رفت. «بروس لِینگن» (Bruce Laingen) دیپلمات آمریکایی و «هنری پرشت» (Henry Precht) مسوول وقت میز ایران در دپارتمان امور خارجه آمریکا، با مشاهده فضای ضدیت با دولت موقت در ایران، به کاخ سفید توصیه کردند که پذیرش شاه در خاک آمریکا را به تعویق بیاندازد.
آنان همچنین مدعی شدند که پذیرفتن شاه، موجب تضعیف روند عادیسازی روابط ایران و آمریکا خواهد شد. لینگن حتی ادعا نمود که این امر موجب سقوط سفارت آمریکا در ایران و به گروگان گرفتن اعضای آن خواهد شد. در مقابل زبیگنیو برژینسکی (Zbigniew Brzezinski)، مشاور امنیت ملی، خواستار پذیرفتن شاه و به نمایش گذاشتن اقتدار و وفاداری آمریکا به یک دوست قدیمی بود. وزیر خارجه پیشین هنری کیسینجر (Henry Kissinger)، دیوید راکفلر (David Rockefeller) و عدهای از حامیان نزدیک شاه نیز، کارتر را برای پذیرفتن شاه، تحت فشار قرار دادند. سرانجام کارتر، با ورود شاه، موافقت کرد. برخی دلیل این تصمیم کارتر را، اقدامات بشردوستانه میدانند، برخی نیز معتقدند که کارتر نمیخواست در انتخابات ریاست جمهوری آینده، به پشت کردن به یک متحد، متهم شود.
اما عدهای دیگر به تئوری «کیسینجر - راکفلر / چیس مانهاتان» اعتقاد داشتند. بر اساس تئوری فوقالذکر، بانک «چیس مانهاتان» تصمیم داشت تا با متقاعد کردن دولت در پذیرفتن شاه و در نتیجه شتاب بخشیدن به خشونتها در ایران، طرح مسدود کردن داراییهای ایران را به اجرا بگذارد.
در واقع یکی از نخستین اقدامات دولت کارتر، مسدودسازی میلیاردها دلار از سرمایههای ایران در ایالات متحده بود؛ سرمایههایی که مقادیری از آنها در بانک چیس مانهاتان سپردهگذاری شده بود. وقتی پرشت تصمیم دولت ایالات متحده را با ابراهیم یزدی (وزیر امور خارجه) در میان گذاشت، یزدی اعتراض کرد. یزدی که از تلاش دوستان شاه برای گرفتن اجازه ورود او به آمریکا اطلاع داشت، بارها به صورت غیرعلنی سعی کرده بود تا از طریق مذاکره با دیپلماتها، دولت آمریکا را به عدم پذیرفتن شاه ترغیب کند، اما توصیه پرشت و لینگن تاثیر چندانی بر قضاوت کاخ سفید نداشت.
پذیرش شاه در ۳۰ مهر همان سال در شورای مرکزی پزشکی، موجب تغییر دورنمای سیاسی ایران شد، خاطرات تلخ مربوط به کودتای سازماندهی شده از سوی سیا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را زنده کرد و انزجار فراوانی نسبت به ایالات متحده در ایران برانگیخت. چپگرایان، دولت موقت را به عدم اعمال فشار کافی برای استرداد شاه و نداشتن زیرکی لازم جهت شناسایی توطئه واشنگتن برای اعاده سلطنت متهم کردند.
خیابانهای اطراف سفارت آمریکا در تهران، به میعادگاه چپگرایانی تبدیل شد که پیدرپی تظاهرات ضد آمریکایی به راه میانداختند. در میان ناباوری آنان، هدف اصلی آنها یعنی مقابله با امپریالیسم به صورت داغترین مسئله مورد نظر در کشور درآمده بود. اما نیروهای چپ، توان پیشی گرفتن از گروههای مبارز اسلامی را نداشتند. یکی از این گروهها، دانشجویان پیرو خط امام بودند که یک روحانی به نام محمد موسوی خوئینیها، رهبر معنوی آنان محسوب میشد.
خوئینیها بر این باور بود که دولت موقت به طرز خطرناکی به ایالات متحده نزدیک شده است و اجازه ورود به شاه توسط آمریکا، توطئهای سازمانیافته برای فروپاشی نظام انقلابی است. به گفته او دانشجویان پیرو خط امام به این نتیجه رسیدند که اشغال سفارت آمریکا، بهترین اقدام در مقابله با آن خواهد بود، چرا که چنین اقدامی دارای بازتابهای گسترده در سطح جهانی است و آنها از این رهگذر میتوانند انزجار خود را از پذیرش شاه ابراز کنند. طبق ادعای خوئینیها دانشجویان از وی خواستند که امام (ره) را در جریان این تصمیم قرار دهد، اما استدلال وی در رد این درخواست این بود که ملاحظات سیاسی، امکان رضایت امام (ره) از این اقدام را منتفی میکند و در صورت مخالفت امام با این اقدام، دانشجویان، محوطه سفارت را فورا ترک خواهند کرد.
بدینسان دانشجویان مبارز، دنبال فرصت مناسبی برای عملی کردن نقشه خود میگشتند که دیدار برژینسکی حامی شاه با بازرگان و یزدی در اواخر اکتبر در الجزایر، این فرصت را فراهم ساخت.
این دیدار بیپروایانه، در آن مقطع حساس توسط تلویزیون سراسری ایران پخش شد و با فراخوانهای امام (ره) در تشدید اعتراض دانشجویان به آمریکا، همزمان شد. سه روز پس از این دیدار و در پانزدهمین سالگرد تبعید اجباری امام خمینی (ره) به ترکیه توسط شاه، سفارت آمریکا در تهران ساعت ۱۰ صبح، توسط دانشجویان حامی امام(ره) مورد حمله قرار گرفت، دانشجویان قفل و زنجیرهای در را با آهنبر بریدند و با شکستن در به راحتی به حیاط سفارت وارد شدند.
سفارت در عرض سه ساعت به طور کامل به اشغال آنان در آمد. مانند اقدام قبلی برای تصرف سفارت، کارکنان تلاش کردند تا اسناد را از بین ببرند، ولی دانشجویان به سرعت وارد شدند و بیشتر اسناد را به دست آوردند. دانشجویان که تعدادشان کمتر از ۵۰۰ نفر بود، کارکنان سفارت را به گروگان گرفتند. صدها نمونه از اسناد توقیف شد و رویداد بزرگی در عرصه بینالمللی به وقوع پیوست.
اسناد سفارت، توصیف دقیقی از تماسهای کارکنان آن با اقشار مختلف جامعه ایران و روشنفکران و سیاستمداران ارائه میداد؛ دانشجویان خط امام بخشهایی از این اسناد را منتشر کردند که در نتیجه جو شدیدی علیه برخی از چهرههای سیاسی وقت در جامعه شکل گرفت.
اکثر افراد مورد اتهام از ملیگرایان بودند که با مقامات آمریکایی دیدار کرده بودند. برجستهترین فردی که در جریان این افشاگریها مورد برخورد قرار گرفت عباس امیر انتظام، معاون بازرگان، بود که از سوی دولت موقت، مامور برقراری تماس با سفارت شده بود، او دستگیر و به حبس ابد محکوم شد.
پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، سفارت کانادا با درخواست جیمی کارتر، به مرکز فعالیتهای اطلاعاتی سازمان سیا تبدیل شد. کن تایلر که از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰ سفیر کانادا در تهران بوده گفتهاست که وی عملاً به مسوول اطلاعاتی شماره یک آمریکا در ایران تبدیل شده بود و اطمینان داشت که مقامات ایرانی به فعالیتهای سری وی پی نخواهند برد.
در روز اشغال سفارت، شش دیپلمات آمریکایی توانستند بگریزند و در سفارتخانههای دولت سوئد و کانادا پناه گیرند و در نهایت در ۲۸ ژانویه ۱۹۸۰، با گذرنامههای کانادایی از ایران خارج میشوند.
۶۶ گروگان (۶۳ نفر از سفارت آمریکا و ۳ نفر از دفتر کنسولگری در وزارت امور خارجه) از تاریخ ۴ نوامبر ۱۹۷۹ تا ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ گروگان بودهاند. گروه ۶۳ نفری در سفارت و گروه ۳ نفری در وزارت امور خارجه نگهداری میشدند.
۱۳ نفر از گروگانها بین ۱۹ و ۲۰ نوامبر ۱۹۷۹ آزاد شدند و یک نفر از آنها در ۱۱ ژوئیه ۱۹۸۰ آزاد شد. ۵۲ نفر باقیمانده ۴۴۴ روز به عنوان گروگان در اختیار و کنترل گروه دانشجویان بودند و در نهایت در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ آزاد شدند.
ارسال نظر