خرید خانه و کسری پول
امیر بختیاریان
روایت اول: علی معلم ریاضی دبیرستان است؛ او به تازگی خانهای را خریده با این حال برای اینکه مالکیت خانه به نام او منتقل شود، باید ظرف دو هفته ۲۰ میلیون تومان پول تهیه کند. علی سادهترین راه حل این مشکل را در مراجعه به بانک برای گرفتن وام به مدت یک ماه میداند. مناسبترین پیشنهادی که دریافت میکند مربوط به یک موسسه اعتباری است:
«غیر از خودت دو ضامن کارمند با خالص حقوق دریافتی بالای ۱ میلیون تومان و با دسته چک جداگانه میآوری. هر سه نفر شما باید چکهای جداگانه به مبلغ ۳۰ میلیون تومان در وجه بانک امضا کنید.
روایت اول: علی معلم ریاضی دبیرستان است؛ او به تازگی خانهای را خریده با این حال برای اینکه مالکیت خانه به نام او منتقل شود، باید ظرف دو هفته ۲۰ میلیون تومان پول تهیه کند. علی سادهترین راه حل این مشکل را در مراجعه به بانک برای گرفتن وام به مدت یک ماه میداند. مناسبترین پیشنهادی که دریافت میکند مربوط به یک موسسه اعتباری است:
«غیر از خودت دو ضامن کارمند با خالص حقوق دریافتی بالای ۱ میلیون تومان و با دسته چک جداگانه میآوری. هر سه نفر شما باید چکهای جداگانه به مبلغ ۳۰ میلیون تومان در وجه بانک امضا کنید.
امیر بختیاریان
روایت اول: علی معلم ریاضی دبیرستان است؛ او به تازگی خانهای را خریده با این حال برای اینکه مالکیت خانه به نام او منتقل شود، باید ظرف دو هفته ۲۰ میلیون تومان پول تهیه کند. علی سادهترین راه حل این مشکل را در مراجعه به بانک برای گرفتن وام به مدت یک ماه میداند. مناسبترین پیشنهادی که دریافت میکند مربوط به یک موسسه اعتباری است:
«غیر از خودت دو ضامن کارمند با خالص حقوق دریافتی بالای 1 میلیون تومان و با دسته چک جداگانه میآوری. هر سه نفر شما باید چکهای جداگانه به مبلغ 30 میلیون تومان در وجه بانک امضا کنید. 20 میلیون تومان به شما وام میدهیم با بهره 26 درصد، اما 5 میلیون تومان از آن در حساب بانک تا زمان تسویه حساب کامل وام محفوظ میماند.»
حالا مشکل ضامن پیش میآید. او خوب میداند که پیدا کردن ضامن با شرایطی که مد نظر بانک باشد آسان نیست. علی وامهای زیادی از بانکهای مختلف گرفته است و تا جایی که یادش میآید در پرداخت اقساط دیرکرد هم نداشته است، اما نه همکارانش او را قبول دارند و نه هیچ بانکی بدون ضامن به او اعتماد دارد. علی به این نتیجه میرسد که هیچ بانک و موسسه اعتباری نیست که بتواند مشکل او را در ماجرای خرید خانه حل کند.
علی حق دارد که با خودش بگوید من آدمی هستم که فرهنگی است، درآمد دارد و در معاملههای قبلی با بانکها خوشحساب بوده است، پس چرا نباید هیچ بانکی به من اعتماد کند؟ اگر بانک توان اعتبارسنجی درست مشتریان را ندارد و میخواهد به سبک عهد باستان با مشتری معامله کند، پس چه فرقی میان بانک با صرافان سنتی است؟
کسی هست به من قرض دهد؟
روایت دوم: علی این بار معادله را تغییر میدهد و تصمیم میگیرد برای تهیه پول به دوست و آشنا رو بیندازد. او البته جلوتر میداند که وارد کار سختی شده است. چون این بار میخواهد با کسانی طرف شود که «نه» گفتن را بلد نیستند.
اولین گزینه دوست صمیمی او رسول است که چند سال پیش یکی دو باری با هم قرض رد و بدل کردهاند، اما نه به این مبلغ درشت. بر خلاف بیشتر اوقات این بار خوشبختانه رسول خانه است و در جواب درخواست علی میگوید: «پول اگر پیدا کردی، سلامش را به ما هم برسان.»
علی برای بیشتر از 35 نفر که احتمال میدهد دستشان به دهانشان برسد، پیامک میفرستد او تا این زمان هیچ جوابی دریافت نکرده است.
راستی مشکل ناشی از چیست؟ در شهر و کشوری که از در و دیوار خیابانها و آگهی شبکههای تلویزیونی و مطبوعات، عناوین پر طمطراق موسسات ریز و درشت قرض الحسنه به گوش و چشم میرسد، چرا علی نمیتواند پولی قرض کند؟
تورم و آیندهنگری
روایت سوم: علی پیش از اینکه خانه جدیدش را بخرد، خانه دیگری داشت. خانه کوچکتری در محلهای معمولی. خانه جدید، هم در مختصات و هم در کیفیت بهتر از قبلی است.
علی درست یا غلط خودش را درگیر تورم انتظاری کرده است. او پیشبینی میکند که سطح عمومی قیمتها در آینده نزدیک از معمول فراتر برود و به همین دلیل خودش را به آب و آتش زده است تا با خرید خانهای بهتر، با بالا رفتن قیمتها کمتر ضرر کند، اما همچنان که او از تورم و تبعاتش هراس دارد و میخواهد در این میان کمتر آسیب ببیند دیگران هم با همین فرضیات است که کمتر قرض میدهند و نتیجه آن میشود که به هر دری میزند از پول خبری نمیتواند بگیرد.
بنابراین علی با دو مشکل در تامین پول برای خرید خانهاش مواجه است از طرفی بیاطمینانی بانک و مردم به او و از طرفی هم تورم بالا. نتیجه هر دو باعث میشود که علی نتواند به خانه دلخواهش برسد.
برخی برای جبران زیان ناشی از تورم پیشنهاد میدهند که قرضدهنده و قرض گیرنده مبنا را به جای پول، طلا قرار دهند. پیشنهادی که به علی هم ارائه شد. یکی از همکاران علی که از نیاز او مطلع شده بود، گفت حاضرم قرض بدهم، اما به جای پول، معادل آن، سکه قرض میدهم. علی از این پیشنهاد وحشت کرد او با خودش حساب کرد، اگر در همین مدت کوتاه سکه بر حسب بد شانسی او مثل خیلی از این ماههای اخیر 25 درصد افزایش پیدا کند، او مجبور است به جای 20 میلیون تومان، 25 میلیون تومان به همکارش پس دهد؛ یعنی قوز بالای قوز.
وام بدون وثیقه یک رویا نیست
روایت چهارم: ممکن است نام «محمد یونس» یا «گرامین بانک» را شنیده باشید. دومی نام بانکی در بنگلادش و اولی هم نام موسس این بانک است. گرامین بانک یکی از نمونههای موفق بانکداری در جهان است. این بانک سی سال پیش با ابتکار محمد یونس در جامعه فقیر و روستائی بنگلادش متولد شد. هدف بانک پرداخت اعتبارات خرد به روستاییان برای فراهم شدن امکان کارآفرینی بود. افتخار گرامین بانک این است که به چندین میلیون نفر که اکثرا هم زنان روستایی بودهاند وام داده است. موفقیت بانک در این است که با وجود نگرفتن وثیقه و به جای آن گرفتن «تعهد گروهی» از روستاییان توانسته است ضمن وصول به موقع اقساط نقش موثری در کاهش فقر در بنگلادش بازی کند.
گرامین بانک تا جایی موفق بوده که موسس آن توانست در سال ۲۰۰۶ جایزه صلح نوبل را آن خودش کند جایزهای که معمولا از آن سیاستمداران میشود با این توضیح که رفع فقر ابزاری برای بسط صلح جهانی است به این بانکدار رسید. محمد یونس ثابت کرد که وام بدون وثیقه یک رویا نیست و میشود از طریق ساز و کارهای دیگری امکان وصول به موقع اقساط وام را فراهم کرد، به شرطی که همنوا با شرایط اجتماعی جامعه دست به نهادسازی مناسب بزنیم.
صندوقهای گروهی
روایت آخر: صندوقهای قرضالحسنه گروهی، صنفی و خانوادگی در عمل موفق بودهاند، اما مفهوم قرض به معنای کامل کلمه را بر عهده نداشتهاند. نیاز به قرض عموما ناشی از اضطرار بوده و معمولا پیشبینی نشده است، در حالی که مبنای پرداخت در این صندوقها یا قرعهکشی یا نوبتبندی است، موضوعی که به کار هرکس بیاید به کار علی نمیآید. فرض کنیم علی عضو یکی از این صندوقها باشد، از کجا معلوم حالا که برای ۲۵ روز به ۲۰ میلیون تومان پول نیاز دارد قرعه به نامش بیفتد یا نوبتش همین حالا باشد؟
پس چاره چیست، علی کجا برود؟ معاملهاش را فسخ کند، خسارتی هم بدهد و از این به بعد دستش را داغ کند که دور و بر چنین کارهایی نرود و به زمین و زمان هم بیاعتماد شود؟
به نظر میرسد تشکیل «صندوقهای قرضالحسنه اضطراری» راهحلی است که میتواند در چنین مواردی به کار بیاید. این صندوقها قرار نیست دائما در حال بده بستان باشند، بلکه اعضای داوطلبی دارند که میدانند ممکن است زمانی خودشان و زمان دیگر اعضا به اضطرار نیاز به پول داشته باشند آن هم نه برای مدت طولانی بلکه برای یک ماه، دو ماه یا همین حدود. همچنان که مبادله قرض میان دو نفر خطر وصول نشدن را بالا میبرد، در عوض تشکیل چنین صندوقهایی ضمانت وصول به موقع وام را بهبود میدهد. به هر حال قرضگیرنده به جای یک نفر با چندین نفر قرض دهنده درگیر است و هم به خاطر ملاحظات مختلف سخت است اگر بخواهد زیر قولش بزند. از طرف دیگر خطر تورم که این روزها و ماهها پیش گوش ما است با تشکیل این صندوق میان اعضا توزیع میشود، به عبارت دیگر اگر در اثر تورم شدید و آنی، قرضدهنده فرضی به علی بد جوری با ضرر کاهش شدید ارزش پولش مواجه شود، این بار این ضرر احتمالی به جای یک نفر میان چندین نفر تقسیم میشود. بنابراین عضویت در چنین صندوقهایی امکان بده بستان را تقویت میکند. شاید کسانی از دوست و آشنا و همکار بودهاند که تمایل داشتهاند به علی قرض دهند اما تردید داشتهاند که متقابلا زمانی که قرضی از علی طلب میکنند آیا جواب مثبت میگیرند یا منفی. در حالی که با عضویت در صندوق فرضی ما جواب معمولا مثبت میشود. به نظرم باید دست به کار شویم. زمان سریع میگذرد و ما در تاسیس نهادهای اجتماعی بیش از حد تنبلی میکنیم.
روایت اول: علی معلم ریاضی دبیرستان است؛ او به تازگی خانهای را خریده با این حال برای اینکه مالکیت خانه به نام او منتقل شود، باید ظرف دو هفته ۲۰ میلیون تومان پول تهیه کند. علی سادهترین راه حل این مشکل را در مراجعه به بانک برای گرفتن وام به مدت یک ماه میداند. مناسبترین پیشنهادی که دریافت میکند مربوط به یک موسسه اعتباری است:
«غیر از خودت دو ضامن کارمند با خالص حقوق دریافتی بالای 1 میلیون تومان و با دسته چک جداگانه میآوری. هر سه نفر شما باید چکهای جداگانه به مبلغ 30 میلیون تومان در وجه بانک امضا کنید. 20 میلیون تومان به شما وام میدهیم با بهره 26 درصد، اما 5 میلیون تومان از آن در حساب بانک تا زمان تسویه حساب کامل وام محفوظ میماند.»
حالا مشکل ضامن پیش میآید. او خوب میداند که پیدا کردن ضامن با شرایطی که مد نظر بانک باشد آسان نیست. علی وامهای زیادی از بانکهای مختلف گرفته است و تا جایی که یادش میآید در پرداخت اقساط دیرکرد هم نداشته است، اما نه همکارانش او را قبول دارند و نه هیچ بانکی بدون ضامن به او اعتماد دارد. علی به این نتیجه میرسد که هیچ بانک و موسسه اعتباری نیست که بتواند مشکل او را در ماجرای خرید خانه حل کند.
علی حق دارد که با خودش بگوید من آدمی هستم که فرهنگی است، درآمد دارد و در معاملههای قبلی با بانکها خوشحساب بوده است، پس چرا نباید هیچ بانکی به من اعتماد کند؟ اگر بانک توان اعتبارسنجی درست مشتریان را ندارد و میخواهد به سبک عهد باستان با مشتری معامله کند، پس چه فرقی میان بانک با صرافان سنتی است؟
کسی هست به من قرض دهد؟
روایت دوم: علی این بار معادله را تغییر میدهد و تصمیم میگیرد برای تهیه پول به دوست و آشنا رو بیندازد. او البته جلوتر میداند که وارد کار سختی شده است. چون این بار میخواهد با کسانی طرف شود که «نه» گفتن را بلد نیستند.
اولین گزینه دوست صمیمی او رسول است که چند سال پیش یکی دو باری با هم قرض رد و بدل کردهاند، اما نه به این مبلغ درشت. بر خلاف بیشتر اوقات این بار خوشبختانه رسول خانه است و در جواب درخواست علی میگوید: «پول اگر پیدا کردی، سلامش را به ما هم برسان.»
علی برای بیشتر از 35 نفر که احتمال میدهد دستشان به دهانشان برسد، پیامک میفرستد او تا این زمان هیچ جوابی دریافت نکرده است.
راستی مشکل ناشی از چیست؟ در شهر و کشوری که از در و دیوار خیابانها و آگهی شبکههای تلویزیونی و مطبوعات، عناوین پر طمطراق موسسات ریز و درشت قرض الحسنه به گوش و چشم میرسد، چرا علی نمیتواند پولی قرض کند؟
تورم و آیندهنگری
روایت سوم: علی پیش از اینکه خانه جدیدش را بخرد، خانه دیگری داشت. خانه کوچکتری در محلهای معمولی. خانه جدید، هم در مختصات و هم در کیفیت بهتر از قبلی است.
علی درست یا غلط خودش را درگیر تورم انتظاری کرده است. او پیشبینی میکند که سطح عمومی قیمتها در آینده نزدیک از معمول فراتر برود و به همین دلیل خودش را به آب و آتش زده است تا با خرید خانهای بهتر، با بالا رفتن قیمتها کمتر ضرر کند، اما همچنان که او از تورم و تبعاتش هراس دارد و میخواهد در این میان کمتر آسیب ببیند دیگران هم با همین فرضیات است که کمتر قرض میدهند و نتیجه آن میشود که به هر دری میزند از پول خبری نمیتواند بگیرد.
بنابراین علی با دو مشکل در تامین پول برای خرید خانهاش مواجه است از طرفی بیاطمینانی بانک و مردم به او و از طرفی هم تورم بالا. نتیجه هر دو باعث میشود که علی نتواند به خانه دلخواهش برسد.
برخی برای جبران زیان ناشی از تورم پیشنهاد میدهند که قرضدهنده و قرض گیرنده مبنا را به جای پول، طلا قرار دهند. پیشنهادی که به علی هم ارائه شد. یکی از همکاران علی که از نیاز او مطلع شده بود، گفت حاضرم قرض بدهم، اما به جای پول، معادل آن، سکه قرض میدهم. علی از این پیشنهاد وحشت کرد او با خودش حساب کرد، اگر در همین مدت کوتاه سکه بر حسب بد شانسی او مثل خیلی از این ماههای اخیر 25 درصد افزایش پیدا کند، او مجبور است به جای 20 میلیون تومان، 25 میلیون تومان به همکارش پس دهد؛ یعنی قوز بالای قوز.
وام بدون وثیقه یک رویا نیست
روایت چهارم: ممکن است نام «محمد یونس» یا «گرامین بانک» را شنیده باشید. دومی نام بانکی در بنگلادش و اولی هم نام موسس این بانک است. گرامین بانک یکی از نمونههای موفق بانکداری در جهان است. این بانک سی سال پیش با ابتکار محمد یونس در جامعه فقیر و روستائی بنگلادش متولد شد. هدف بانک پرداخت اعتبارات خرد به روستاییان برای فراهم شدن امکان کارآفرینی بود. افتخار گرامین بانک این است که به چندین میلیون نفر که اکثرا هم زنان روستایی بودهاند وام داده است. موفقیت بانک در این است که با وجود نگرفتن وثیقه و به جای آن گرفتن «تعهد گروهی» از روستاییان توانسته است ضمن وصول به موقع اقساط نقش موثری در کاهش فقر در بنگلادش بازی کند.
گرامین بانک تا جایی موفق بوده که موسس آن توانست در سال ۲۰۰۶ جایزه صلح نوبل را آن خودش کند جایزهای که معمولا از آن سیاستمداران میشود با این توضیح که رفع فقر ابزاری برای بسط صلح جهانی است به این بانکدار رسید. محمد یونس ثابت کرد که وام بدون وثیقه یک رویا نیست و میشود از طریق ساز و کارهای دیگری امکان وصول به موقع اقساط وام را فراهم کرد، به شرطی که همنوا با شرایط اجتماعی جامعه دست به نهادسازی مناسب بزنیم.
صندوقهای گروهی
روایت آخر: صندوقهای قرضالحسنه گروهی، صنفی و خانوادگی در عمل موفق بودهاند، اما مفهوم قرض به معنای کامل کلمه را بر عهده نداشتهاند. نیاز به قرض عموما ناشی از اضطرار بوده و معمولا پیشبینی نشده است، در حالی که مبنای پرداخت در این صندوقها یا قرعهکشی یا نوبتبندی است، موضوعی که به کار هرکس بیاید به کار علی نمیآید. فرض کنیم علی عضو یکی از این صندوقها باشد، از کجا معلوم حالا که برای ۲۵ روز به ۲۰ میلیون تومان پول نیاز دارد قرعه به نامش بیفتد یا نوبتش همین حالا باشد؟
پس چاره چیست، علی کجا برود؟ معاملهاش را فسخ کند، خسارتی هم بدهد و از این به بعد دستش را داغ کند که دور و بر چنین کارهایی نرود و به زمین و زمان هم بیاعتماد شود؟
به نظر میرسد تشکیل «صندوقهای قرضالحسنه اضطراری» راهحلی است که میتواند در چنین مواردی به کار بیاید. این صندوقها قرار نیست دائما در حال بده بستان باشند، بلکه اعضای داوطلبی دارند که میدانند ممکن است زمانی خودشان و زمان دیگر اعضا به اضطرار نیاز به پول داشته باشند آن هم نه برای مدت طولانی بلکه برای یک ماه، دو ماه یا همین حدود. همچنان که مبادله قرض میان دو نفر خطر وصول نشدن را بالا میبرد، در عوض تشکیل چنین صندوقهایی ضمانت وصول به موقع وام را بهبود میدهد. به هر حال قرضگیرنده به جای یک نفر با چندین نفر قرض دهنده درگیر است و هم به خاطر ملاحظات مختلف سخت است اگر بخواهد زیر قولش بزند. از طرف دیگر خطر تورم که این روزها و ماهها پیش گوش ما است با تشکیل این صندوق میان اعضا توزیع میشود، به عبارت دیگر اگر در اثر تورم شدید و آنی، قرضدهنده فرضی به علی بد جوری با ضرر کاهش شدید ارزش پولش مواجه شود، این بار این ضرر احتمالی به جای یک نفر میان چندین نفر تقسیم میشود. بنابراین عضویت در چنین صندوقهایی امکان بده بستان را تقویت میکند. شاید کسانی از دوست و آشنا و همکار بودهاند که تمایل داشتهاند به علی قرض دهند اما تردید داشتهاند که متقابلا زمانی که قرضی از علی طلب میکنند آیا جواب مثبت میگیرند یا منفی. در حالی که با عضویت در صندوق فرضی ما جواب معمولا مثبت میشود. به نظرم باید دست به کار شویم. زمان سریع میگذرد و ما در تاسیس نهادهای اجتماعی بیش از حد تنبلی میکنیم.
ارسال نظر