پولهایی که هزینهها را بالا میبرد
رضا کوشا
یکی از سوالاتی که گاهی به ذهن افراد ناآشنا با اقتصاد میرسد این است که چرا دولت با چاپ پول مردم را ثروتمند نمیکند؟ یا اینکه چرا به افراد نیازمند مستقیما پول چاپ نمیکند تا بدهد و سطح زندگی آنها را بهبود ببخشد؟ چرا این کار اشتباه و در واقع نشدنی است؟ یا اینکه چرا دولت برای پرداخت بدهیهای خارجی پول چاپ نمیکند؟
پاسخ این سوال ما را وارد بعضی از قدیمیترین بحثها و نظریات اقتصادی میکند. در مورد این موضوع در بیشتر کتابهای اقتصادی بخش جداگانهای وجود دارد، مثلا در یکی از مشهورترین کتابهای درسی مبانی اقتصاد در حال حاضر که نوشته «گریگوری منکیو» است، این مساله در قالب یکی از «اصول دهگانه» اقتصاد مطرح شده است.
یکی از سوالاتی که گاهی به ذهن افراد ناآشنا با اقتصاد میرسد این است که چرا دولت با چاپ پول مردم را ثروتمند نمیکند؟ یا اینکه چرا به افراد نیازمند مستقیما پول چاپ نمیکند تا بدهد و سطح زندگی آنها را بهبود ببخشد؟ چرا این کار اشتباه و در واقع نشدنی است؟ یا اینکه چرا دولت برای پرداخت بدهیهای خارجی پول چاپ نمیکند؟
پاسخ این سوال ما را وارد بعضی از قدیمیترین بحثها و نظریات اقتصادی میکند. در مورد این موضوع در بیشتر کتابهای اقتصادی بخش جداگانهای وجود دارد، مثلا در یکی از مشهورترین کتابهای درسی مبانی اقتصاد در حال حاضر که نوشته «گریگوری منکیو» است، این مساله در قالب یکی از «اصول دهگانه» اقتصاد مطرح شده است.
رضا کوشا
یکی از سوالاتی که گاهی به ذهن افراد ناآشنا با اقتصاد میرسد این است که چرا دولت با چاپ پول مردم را ثروتمند نمیکند؟ یا اینکه چرا به افراد نیازمند مستقیما پول چاپ نمیکند تا بدهد و سطح زندگی آنها را بهبود ببخشد؟ چرا این کار اشتباه و در واقع نشدنی است؟ یا اینکه چرا دولت برای پرداخت بدهیهای خارجی پول چاپ نمیکند؟
پاسخ این سوال ما را وارد بعضی از قدیمیترین بحثها و نظریات اقتصادی میکند. در مورد این موضوع در بیشتر کتابهای اقتصادی بخش جداگانهای وجود دارد، مثلا در یکی از مشهورترین کتابهای درسی مبانی اقتصاد در حال حاضر که نوشته «گریگوری منکیو» است، این مساله در قالب یکی از «اصول دهگانه» اقتصاد مطرح شده است. منکیو در اصل نهم خود میگوید: «زمانی که دولت بیش از حد پول چاپ کند، قیمتها بالا میرود.» اما چرا چنین است؟
در واقع با اینکه اغلب کسانی که در اقتصاد سررشته دارند از تاثیر زیاد شدن حجم پول بر افزایش قیمتها آگاهند، برای خیلی از آنها توضیح این مساله چندان ساده نیست. مقدار پول موجود در اقتصاد را عموما بانک مرکزی هر کشور تعیین میکند. به عبارت دیگر، بانک مرکزی با تنظیم «عرضه پول»، مشخص میکند که چقدر پول در گردش مورد نیاز است و چقدر برای دوره بعدی این مقدار باید تغییر کند.
چه چیزی تغییر میکند؟
فرض کنید در کشوری هر سال کالاهایی به ارزش ۱۰ میلیارد تومان تولید شود، مثلا یک میلیون کتاب ۱۰ هزار تومانی در سال، تولید این کشور باشد. حالا فرض کنید دولت حجم پول در گردش را دو برابر کند. در این صورت، ما هنوز همان یک میلیون کتاب را داریم، در حالی که مردم مقدار پول اضافهتری دارند. اصطلاحا در این وضعیت، گفته میشود میزان تقاضا برای کالاها، از میزان عرضه آنها بیشتر میشود؛ چراکه مردم پول بیشتری برای خرید دارند، ولی مقدار کالاها همان قدر مانده است. این افزایش تقاضا، باعث میشود که به قیمتها در جهت افزایش، فشار وارد شود، مثلا در همان مثال ساده، وقتی عرضه یا حجم پول دو برابر شود، ما همان یک میلیون کتاب را خواهیم داشت که به قیمت ۲۰ هزار تومان فروخته میشود. در این حالت اندازه اقتصاد به جای یک میلیارد تومان، دو میلیارد تومان خواهد شد و از نظر «اسمی» دو برابر میشود، اما از نظر حقیقی، چیزی به اقتصاد اضافه نشده است و مقدار تولید کالاها بدون تغییر میماند؛ بنابراین با اینکه ارزش تولید و حجم اقتصاد بالا رفته، چیزی بهتر نشده است؛ چراکه همه قیمتها به همان نسبت بالا رفته و تغییر کرده است.
فرمول کمبریج
یک رابطه بسیار قدیمی و به همان اندازه معتبر در اقتصاد، فرمولی است که حجم پول، سرعت گردش پول، تولید اقتصادی و سطح قیمتها را به هم مربوط میکند. این رابطه چند شکل مختلف و معادل با هم دارد که تحت عنوان فرمول کمبریج، رابطه مقداری یا معادله فیشر از آنها یاد میشود. این رابطه به یک معادله منتهی میشود که در یک طرف آن مجموع رشد نقدینگی و رشد سرعت گردش پول و در سمت دیگر آن مجموع رشد اقتصادی و تورم است. حال اگر سرعت گردش پول را ثابت در نظر بگیریم (یعنی فرض کنیم رشد سرعت گردش پول صفر است)، نتیجه این نظریه این میشود که رشد حجم پول، برابر با جمع رشد اقتصادی و تورم میشود؛ بنابراین مطابق با این رابطه و با رعایت کردن فرضهای آن، اگر دولت و بانک مرکزی تصمیم بگیرند که حجم پول را ناگهان ۱۵ درصد افزایش دهند، در صورتی که رشد اقتصادی ثابت بماند، این تغییر فقط به ۱۵ درصد افزایش نرخ تورم منتهی میشود.
چرا تورم خوب نیست؟
تا اینجا گفته شد که این طرح خوبی نیست که دولت پول چاپ کرده و در اختیار مردم قرار دهد، چون این کار فقط به افزایش قیمتها یا همان تورم منتج میشود، اما چرا باید جلوی تورم را گرفت؟ تورم چه مشکلاتی را میتواند برای مردم و خانوارها ایجاد کند؟ در ادامه به بعضی از مسائل ناشی از تورم اشاره میشود:
* کاهش پسانداز: تورم باعث میشود که ارزش داراییهای پولی با گذشت زمان کاهش پیدا کند.
* نااطمینانی و سردرگمی: تورم بالا نااطمینانی میآورد. اگر طول دوره تورمی زیاد شود، تمایل به سرمایهگذاری کم میشود؛ چراکه کسی نمیداند در آینده ارزش دارایی او چقدر میشود و سود میکند یا زیان. کاهش سرمایهگذاری، تولید را کاهش میدهد که به پایین آمدن رشد اقتصادی منجر میشود.
* افزایش نابرابری: اگرچه تورم با یک نرخ خاص مشخص میشود، ولی واقعیت این است که تورم بستگی زیادی به نوع مصرف افراد دارد. تحقیقات تازه نشان میدهد که نرخ تورم و رشد قیمتها، برای افراد با درآمد کمتر بیشتر از افراد دیگر است. یعنی تورم باعث میشود که به افراد فقیرتر فشار هزینهای بیشتری وارد شود و در نتیجه تفاوت دارایی بین طبقات جامعه، بیشتر شود. این موضوع به تشدید نابرابری اقتصادی و درآمدی در جامعه دامن میزند.
* هزینه فهرست: یک هزینه دیگر تورم، موردی است که گاهی تحت عنوان «هزینه فهرست» یا هزینه منو از آن یاد میشود. اتفاقی که با تورم میافتد این است که قیمتها دائما تغییر میکند و به خاطر نامشخص شدن قیمتها، مبادلات کمتر میشود. همه بنگاهها باید هزینه بیشتری را صرف قیمتگذاری جدید و بهروزرسانی فهرستهای قیمتی خود کنند. در ابر تورم آلمان در دهه 20 میلادی، قیمتها روزانه تغییر میکرد. این اتفاق اقتصاد را متزلزل میکند.
یکی از سوالاتی که گاهی به ذهن افراد ناآشنا با اقتصاد میرسد این است که چرا دولت با چاپ پول مردم را ثروتمند نمیکند؟ یا اینکه چرا به افراد نیازمند مستقیما پول چاپ نمیکند تا بدهد و سطح زندگی آنها را بهبود ببخشد؟ چرا این کار اشتباه و در واقع نشدنی است؟ یا اینکه چرا دولت برای پرداخت بدهیهای خارجی پول چاپ نمیکند؟
پاسخ این سوال ما را وارد بعضی از قدیمیترین بحثها و نظریات اقتصادی میکند. در مورد این موضوع در بیشتر کتابهای اقتصادی بخش جداگانهای وجود دارد، مثلا در یکی از مشهورترین کتابهای درسی مبانی اقتصاد در حال حاضر که نوشته «گریگوری منکیو» است، این مساله در قالب یکی از «اصول دهگانه» اقتصاد مطرح شده است. منکیو در اصل نهم خود میگوید: «زمانی که دولت بیش از حد پول چاپ کند، قیمتها بالا میرود.» اما چرا چنین است؟
در واقع با اینکه اغلب کسانی که در اقتصاد سررشته دارند از تاثیر زیاد شدن حجم پول بر افزایش قیمتها آگاهند، برای خیلی از آنها توضیح این مساله چندان ساده نیست. مقدار پول موجود در اقتصاد را عموما بانک مرکزی هر کشور تعیین میکند. به عبارت دیگر، بانک مرکزی با تنظیم «عرضه پول»، مشخص میکند که چقدر پول در گردش مورد نیاز است و چقدر برای دوره بعدی این مقدار باید تغییر کند.
چه چیزی تغییر میکند؟
فرض کنید در کشوری هر سال کالاهایی به ارزش ۱۰ میلیارد تومان تولید شود، مثلا یک میلیون کتاب ۱۰ هزار تومانی در سال، تولید این کشور باشد. حالا فرض کنید دولت حجم پول در گردش را دو برابر کند. در این صورت، ما هنوز همان یک میلیون کتاب را داریم، در حالی که مردم مقدار پول اضافهتری دارند. اصطلاحا در این وضعیت، گفته میشود میزان تقاضا برای کالاها، از میزان عرضه آنها بیشتر میشود؛ چراکه مردم پول بیشتری برای خرید دارند، ولی مقدار کالاها همان قدر مانده است. این افزایش تقاضا، باعث میشود که به قیمتها در جهت افزایش، فشار وارد شود، مثلا در همان مثال ساده، وقتی عرضه یا حجم پول دو برابر شود، ما همان یک میلیون کتاب را خواهیم داشت که به قیمت ۲۰ هزار تومان فروخته میشود. در این حالت اندازه اقتصاد به جای یک میلیارد تومان، دو میلیارد تومان خواهد شد و از نظر «اسمی» دو برابر میشود، اما از نظر حقیقی، چیزی به اقتصاد اضافه نشده است و مقدار تولید کالاها بدون تغییر میماند؛ بنابراین با اینکه ارزش تولید و حجم اقتصاد بالا رفته، چیزی بهتر نشده است؛ چراکه همه قیمتها به همان نسبت بالا رفته و تغییر کرده است.
فرمول کمبریج
یک رابطه بسیار قدیمی و به همان اندازه معتبر در اقتصاد، فرمولی است که حجم پول، سرعت گردش پول، تولید اقتصادی و سطح قیمتها را به هم مربوط میکند. این رابطه چند شکل مختلف و معادل با هم دارد که تحت عنوان فرمول کمبریج، رابطه مقداری یا معادله فیشر از آنها یاد میشود. این رابطه به یک معادله منتهی میشود که در یک طرف آن مجموع رشد نقدینگی و رشد سرعت گردش پول و در سمت دیگر آن مجموع رشد اقتصادی و تورم است. حال اگر سرعت گردش پول را ثابت در نظر بگیریم (یعنی فرض کنیم رشد سرعت گردش پول صفر است)، نتیجه این نظریه این میشود که رشد حجم پول، برابر با جمع رشد اقتصادی و تورم میشود؛ بنابراین مطابق با این رابطه و با رعایت کردن فرضهای آن، اگر دولت و بانک مرکزی تصمیم بگیرند که حجم پول را ناگهان ۱۵ درصد افزایش دهند، در صورتی که رشد اقتصادی ثابت بماند، این تغییر فقط به ۱۵ درصد افزایش نرخ تورم منتهی میشود.
چرا تورم خوب نیست؟
تا اینجا گفته شد که این طرح خوبی نیست که دولت پول چاپ کرده و در اختیار مردم قرار دهد، چون این کار فقط به افزایش قیمتها یا همان تورم منتج میشود، اما چرا باید جلوی تورم را گرفت؟ تورم چه مشکلاتی را میتواند برای مردم و خانوارها ایجاد کند؟ در ادامه به بعضی از مسائل ناشی از تورم اشاره میشود:
* کاهش پسانداز: تورم باعث میشود که ارزش داراییهای پولی با گذشت زمان کاهش پیدا کند.
* نااطمینانی و سردرگمی: تورم بالا نااطمینانی میآورد. اگر طول دوره تورمی زیاد شود، تمایل به سرمایهگذاری کم میشود؛ چراکه کسی نمیداند در آینده ارزش دارایی او چقدر میشود و سود میکند یا زیان. کاهش سرمایهگذاری، تولید را کاهش میدهد که به پایین آمدن رشد اقتصادی منجر میشود.
* افزایش نابرابری: اگرچه تورم با یک نرخ خاص مشخص میشود، ولی واقعیت این است که تورم بستگی زیادی به نوع مصرف افراد دارد. تحقیقات تازه نشان میدهد که نرخ تورم و رشد قیمتها، برای افراد با درآمد کمتر بیشتر از افراد دیگر است. یعنی تورم باعث میشود که به افراد فقیرتر فشار هزینهای بیشتری وارد شود و در نتیجه تفاوت دارایی بین طبقات جامعه، بیشتر شود. این موضوع به تشدید نابرابری اقتصادی و درآمدی در جامعه دامن میزند.
* هزینه فهرست: یک هزینه دیگر تورم، موردی است که گاهی تحت عنوان «هزینه فهرست» یا هزینه منو از آن یاد میشود. اتفاقی که با تورم میافتد این است که قیمتها دائما تغییر میکند و به خاطر نامشخص شدن قیمتها، مبادلات کمتر میشود. همه بنگاهها باید هزینه بیشتری را صرف قیمتگذاری جدید و بهروزرسانی فهرستهای قیمتی خود کنند. در ابر تورم آلمان در دهه 20 میلادی، قیمتها روزانه تغییر میکرد. این اتفاق اقتصاد را متزلزل میکند.
ارسال نظر