روسری آبی، رسوایی خاطره انگیز
فاطمه گودرزی
بازیگر
اگر بخواهیم آخر هفته را با فیلمهای قدیمی ایرانی ورق بزنیم، چه پیشنهادی میتواند بهتر از فیلم «روسری آبی» رخشان بنیاعتماد باشد؟ داستان فیلم حکایت یک کارخانهدار میانسال در زمینه ربسازی و صاحب مزرعه کشت گوجهفرنگی به نام رسول رحمانی است که بعد از مرگ همسرش، روزگار را به انزوا میگذراند و هر از گاهی دخترانش به او سر میزنند. در مزرعه او دختر جوانی به نام نوبر کردانی کار میکند که مسوولیت زندگی مادر معتاد، برادر نوجوان ولگرد و خواهر کوچکش را برعهده دارد. در اثر مسائلی، توجه رسول به نوبر جلب میشود.
بازیگر
اگر بخواهیم آخر هفته را با فیلمهای قدیمی ایرانی ورق بزنیم، چه پیشنهادی میتواند بهتر از فیلم «روسری آبی» رخشان بنیاعتماد باشد؟ داستان فیلم حکایت یک کارخانهدار میانسال در زمینه ربسازی و صاحب مزرعه کشت گوجهفرنگی به نام رسول رحمانی است که بعد از مرگ همسرش، روزگار را به انزوا میگذراند و هر از گاهی دخترانش به او سر میزنند. در مزرعه او دختر جوانی به نام نوبر کردانی کار میکند که مسوولیت زندگی مادر معتاد، برادر نوجوان ولگرد و خواهر کوچکش را برعهده دارد. در اثر مسائلی، توجه رسول به نوبر جلب میشود.
فاطمه گودرزی
بازیگر
اگر بخواهیم آخر هفته را با فیلمهای قدیمی ایرانی ورق بزنیم، چه پیشنهادی میتواند بهتر از فیلم «روسری آبی» رخشان بنیاعتماد باشد؟ داستان فیلم حکایت یک کارخانهدار میانسال در زمینه ربسازی و صاحب مزرعه کشت گوجهفرنگی به نام رسول رحمانی است که بعد از مرگ همسرش، روزگار را به انزوا میگذراند و هر از گاهی دخترانش به او سر میزنند. در مزرعه او دختر جوانی به نام نوبر کردانی کار میکند که مسوولیت زندگی مادر معتاد، برادر نوجوان ولگرد و خواهر کوچکش را برعهده دارد. در اثر مسائلی، توجه رسول به نوبر جلب میشود. در ابتدا تلاش میکند برای او پناه و معیشتی درخور فراهم کند، اما بهتدریج دل به او میبازد و سرانجام به طور موقت و پنهانی عقدش میکند و در حالی که مادر نوبر به خاطر مواد مخدر زندانی شده است، برادر نوجوان را هم تحت پوشش خود قرار میدهد. ماجرا رفتهرفته به گوش دو دختر رسول میرسد و با تمهیداتی نظیر تهدید و تطمیع «نوبر» و گرد آوردن بزرگان فامیل در مقابل «رسول»، سعی میکنند از آنچه گمان میکنند رسوایی است جلوگیری کنند، ولی رسول که در اثر این حرکات دچار حمله قلبی هم شده است، ناگهان خانه و اموال و زندگیاش را رها میکند و زندگی با نوبر را انتخاب میکند؛ انتخابی که فرجام چندان مطمئنی برایش تصور نمیشود. هنر اصلی بنیاعتماد آن است که در کنار روایتگری درست داستان از توجه به جزئیات نیز غافل نیست و البته این مهم شاید تا حد زیادی از پیشینه و علاقهمندی او در حوزه مستندسازی بیاید. اگر سکانس نخستین فیلم را به یاد آوریم، نمونهای از این ویژگی را میتوانیم پیدا کنیم که چگونه عناصری مانند ضجه بچه و تجمع کارگران و فریاد مباشر رسول و خودنمایی دودکش بلند محیط، در کنار هم کلیتی را میسازند که جدا از نمای معرف به مفهوم متداول سینماییاش که دلالت بر مکان کلی سکانس دارد، یک جور معرفی موقعیت و فضای حسی داستان هم هست. این روند آنجا پررنگتر میشود که در فصل بعدی مزرعه گوجهفرنگی نشان داده میشود و تضادی پر معنا در قیاس با سکانس قبلی شکل میگیرد. از این دست ظرافتها در روسری آبی فراوان است. از حسرتخوارگی جوان حاشیهنشین عاشق (فرهاد اصلانی) تا تصویر اسلوموشن از پاهایی که روی زمین حرکت میکنند و... جدای از این مسائل، روسری آبی در بسیاری از نمودها امتیاز دارد؛ از فیلمبرداری گرفته تا طراحی صحنه و لباس، از بازیهای هنرپیشگان تا گریم و... در این بین البته یکی از بارزترین جلوهها متعلق به گلاب آدینه است که با گریمی شاخص، بازی تماشایی ارائه میدهد. او نقش زنی کارگر به نام «کبوتر» را بازی میکند که ظاهری مردانه دارد ولی قلبش آکنده از محبتی زنانه است.
بازیگر
اگر بخواهیم آخر هفته را با فیلمهای قدیمی ایرانی ورق بزنیم، چه پیشنهادی میتواند بهتر از فیلم «روسری آبی» رخشان بنیاعتماد باشد؟ داستان فیلم حکایت یک کارخانهدار میانسال در زمینه ربسازی و صاحب مزرعه کشت گوجهفرنگی به نام رسول رحمانی است که بعد از مرگ همسرش، روزگار را به انزوا میگذراند و هر از گاهی دخترانش به او سر میزنند. در مزرعه او دختر جوانی به نام نوبر کردانی کار میکند که مسوولیت زندگی مادر معتاد، برادر نوجوان ولگرد و خواهر کوچکش را برعهده دارد. در اثر مسائلی، توجه رسول به نوبر جلب میشود. در ابتدا تلاش میکند برای او پناه و معیشتی درخور فراهم کند، اما بهتدریج دل به او میبازد و سرانجام به طور موقت و پنهانی عقدش میکند و در حالی که مادر نوبر به خاطر مواد مخدر زندانی شده است، برادر نوجوان را هم تحت پوشش خود قرار میدهد. ماجرا رفتهرفته به گوش دو دختر رسول میرسد و با تمهیداتی نظیر تهدید و تطمیع «نوبر» و گرد آوردن بزرگان فامیل در مقابل «رسول»، سعی میکنند از آنچه گمان میکنند رسوایی است جلوگیری کنند، ولی رسول که در اثر این حرکات دچار حمله قلبی هم شده است، ناگهان خانه و اموال و زندگیاش را رها میکند و زندگی با نوبر را انتخاب میکند؛ انتخابی که فرجام چندان مطمئنی برایش تصور نمیشود. هنر اصلی بنیاعتماد آن است که در کنار روایتگری درست داستان از توجه به جزئیات نیز غافل نیست و البته این مهم شاید تا حد زیادی از پیشینه و علاقهمندی او در حوزه مستندسازی بیاید. اگر سکانس نخستین فیلم را به یاد آوریم، نمونهای از این ویژگی را میتوانیم پیدا کنیم که چگونه عناصری مانند ضجه بچه و تجمع کارگران و فریاد مباشر رسول و خودنمایی دودکش بلند محیط، در کنار هم کلیتی را میسازند که جدا از نمای معرف به مفهوم متداول سینماییاش که دلالت بر مکان کلی سکانس دارد، یک جور معرفی موقعیت و فضای حسی داستان هم هست. این روند آنجا پررنگتر میشود که در فصل بعدی مزرعه گوجهفرنگی نشان داده میشود و تضادی پر معنا در قیاس با سکانس قبلی شکل میگیرد. از این دست ظرافتها در روسری آبی فراوان است. از حسرتخوارگی جوان حاشیهنشین عاشق (فرهاد اصلانی) تا تصویر اسلوموشن از پاهایی که روی زمین حرکت میکنند و... جدای از این مسائل، روسری آبی در بسیاری از نمودها امتیاز دارد؛ از فیلمبرداری گرفته تا طراحی صحنه و لباس، از بازیهای هنرپیشگان تا گریم و... در این بین البته یکی از بارزترین جلوهها متعلق به گلاب آدینه است که با گریمی شاخص، بازی تماشایی ارائه میدهد. او نقش زنی کارگر به نام «کبوتر» را بازی میکند که ظاهری مردانه دارد ولی قلبش آکنده از محبتی زنانه است.
ارسال نظر