یک ذهن خجسته!
وحید خاتمی
دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد (دانشگاه صنعتی شریف) و فارغالتحصیل مهندسی کامپیوتر از دانشگاه صنعتی شریف اصولا من کار دیگری جز درس خواندن بلد نیستم؛ یعنی درواقع همان را هم بلد نیستم (کارنامه نمرههای دانشگاهیام گواهی میدهد)؛ ولی وقتی بین گزینههای آبرومند دیگری که میتوانم راجع به آنها فکر کنم قرار به انتخاب باشد، آخرش به همین درس خواندن میرسم.
البته باز هم سوال اصلی باقی میماند که چرا این وسط اقتصاد را انتخاب کردم آن هم بعد از پنج سال رزومه درخشان در مهندسی. برای جواب به این سوال میتوانم چنین داستانی را ببافم: شاید از حدود سال سوم دانشگاه بود که فهمیدم دیگر گول زدن و توجیه فلسفی آوردن برای کاری که میکنم و درسی که میخوانم سخت شده است.
دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد (دانشگاه صنعتی شریف) و فارغالتحصیل مهندسی کامپیوتر از دانشگاه صنعتی شریف اصولا من کار دیگری جز درس خواندن بلد نیستم؛ یعنی درواقع همان را هم بلد نیستم (کارنامه نمرههای دانشگاهیام گواهی میدهد)؛ ولی وقتی بین گزینههای آبرومند دیگری که میتوانم راجع به آنها فکر کنم قرار به انتخاب باشد، آخرش به همین درس خواندن میرسم.
البته باز هم سوال اصلی باقی میماند که چرا این وسط اقتصاد را انتخاب کردم آن هم بعد از پنج سال رزومه درخشان در مهندسی. برای جواب به این سوال میتوانم چنین داستانی را ببافم: شاید از حدود سال سوم دانشگاه بود که فهمیدم دیگر گول زدن و توجیه فلسفی آوردن برای کاری که میکنم و درسی که میخوانم سخت شده است.
وحید خاتمی
دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد (دانشگاه صنعتی شریف) و فارغالتحصیل مهندسی کامپیوتر از دانشگاه صنعتی شریف اصولا من کار دیگری جز درس خواندن بلد نیستم؛ یعنی درواقع همان را هم بلد نیستم (کارنامه نمرههای دانشگاهیام گواهی میدهد)؛ ولی وقتی بین گزینههای آبرومند دیگری که میتوانم راجع به آنها فکر کنم قرار به انتخاب باشد، آخرش به همین درس خواندن میرسم.
البته باز هم سوال اصلی باقی میماند که چرا این وسط اقتصاد را انتخاب کردم آن هم بعد از پنج سال رزومه درخشان در مهندسی. برای جواب به این سوال میتوانم چنین داستانی را ببافم: شاید از حدود سال سوم دانشگاه بود که فهمیدم دیگر گول زدن و توجیه فلسفی آوردن برای کاری که میکنم و درسی که میخوانم سخت شده است. بهخاطر همین، مدتی حالت لاقیدی (بخوانید وارستگی!) را پیش گرفتم که البته وجود دوست ناباب هم در این بین کماثر نبود. اینطور بود که به هر کتاب و سایت و اخباری که در لحظه هوس میکردم اولویت بالاتری از درسهای دانشگاه میدادم (البته بهجز شبهای امتحان!)، بعد از آن به این نتیجه رسیدم که بهتر میشود اگر صورت خوشفرمتری به این بیخیالیها بدهم. برای همین از دم دستترین گزینه استفاده کردم که علاقهام را به نزدیکترین رشته آکادمیک پیدا کنم. متوجه شدم که جذابیت معادله و فرمولهای ریاضی از دوران دبیرستان هنوز همراهم است. از طرفی برای خواندن کتابها و پیگیری بحثهای اجتماعی وقت زیادی را میگذاشتم. همین شد که گزینه اقتصاد را بین علوم انسانی بیشتر پسندیدم، هر چند ارضای میل به ادبیات و موسیقی و چیزهای دیگر را نمیشود در این رشته دنبال کرد. اگر بخواهم کمی جدیتر راجع به این انتخاب صحبت کنم میتوانم از علاقهام برای مدلسازی رفتارهای بهظاهر غیر خطی جوامع انسانی حرف بزنم و اینکه بهنظرم عوامل اقتصادی مهمترین مواردی است که میتواند برای تبیین این رفتارها کاربرد داشته باشد. خلاصه به این بهانه بهمرور از فضا و درسهای مهندسی فاصله گرفتم، هرچند ارادتم را به بچههای فنی همچنان حفظ کردم.
دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد (دانشگاه صنعتی شریف) و فارغالتحصیل مهندسی کامپیوتر از دانشگاه صنعتی شریف اصولا من کار دیگری جز درس خواندن بلد نیستم؛ یعنی درواقع همان را هم بلد نیستم (کارنامه نمرههای دانشگاهیام گواهی میدهد)؛ ولی وقتی بین گزینههای آبرومند دیگری که میتوانم راجع به آنها فکر کنم قرار به انتخاب باشد، آخرش به همین درس خواندن میرسم.
البته باز هم سوال اصلی باقی میماند که چرا این وسط اقتصاد را انتخاب کردم آن هم بعد از پنج سال رزومه درخشان در مهندسی. برای جواب به این سوال میتوانم چنین داستانی را ببافم: شاید از حدود سال سوم دانشگاه بود که فهمیدم دیگر گول زدن و توجیه فلسفی آوردن برای کاری که میکنم و درسی که میخوانم سخت شده است. بهخاطر همین، مدتی حالت لاقیدی (بخوانید وارستگی!) را پیش گرفتم که البته وجود دوست ناباب هم در این بین کماثر نبود. اینطور بود که به هر کتاب و سایت و اخباری که در لحظه هوس میکردم اولویت بالاتری از درسهای دانشگاه میدادم (البته بهجز شبهای امتحان!)، بعد از آن به این نتیجه رسیدم که بهتر میشود اگر صورت خوشفرمتری به این بیخیالیها بدهم. برای همین از دم دستترین گزینه استفاده کردم که علاقهام را به نزدیکترین رشته آکادمیک پیدا کنم. متوجه شدم که جذابیت معادله و فرمولهای ریاضی از دوران دبیرستان هنوز همراهم است. از طرفی برای خواندن کتابها و پیگیری بحثهای اجتماعی وقت زیادی را میگذاشتم. همین شد که گزینه اقتصاد را بین علوم انسانی بیشتر پسندیدم، هر چند ارضای میل به ادبیات و موسیقی و چیزهای دیگر را نمیشود در این رشته دنبال کرد. اگر بخواهم کمی جدیتر راجع به این انتخاب صحبت کنم میتوانم از علاقهام برای مدلسازی رفتارهای بهظاهر غیر خطی جوامع انسانی حرف بزنم و اینکه بهنظرم عوامل اقتصادی مهمترین مواردی است که میتواند برای تبیین این رفتارها کاربرد داشته باشد. خلاصه به این بهانه بهمرور از فضا و درسهای مهندسی فاصله گرفتم، هرچند ارادتم را به بچههای فنی همچنان حفظ کردم.
ارسال نظر