ما مردم نازنین! - ۲ شهریور ۹۱
پژمان موسوی
Pejman.mousavi@gmail.com
اپیزود اول: آقا اوضاع خرابه، شنیدین می‌خوان به ایران حمله کنن؟ آمریکا هم که این یارو رامنی میاد سر کار و... اپیزود دوم: امروز می‌دونی دلار چند شد؟اصلا یک وضعی، به هیچی هم لامصب رحم نمی‌کنه، امروز رفته بودم یه ظرف مسی بخرم دیدم همون ظرفی که ماه پیش 35 هزار تومن بود این ماه شده هفتاد هزار تومن...
اپیزود سوم: ‌‌ای بابا این مملکت که دائما تعطیله!اصلا کار نمی‌شه کرد تا میایم گرم بشیم کار کنیم باز تعطیل می‌شه؛ هفته بعد هم که به کل مملکت تعطیله...
اینها نمونه‌هایی از دیالوگ‌های آشنا برای آنهایی است که زیاد مهمانی می‌روند و زیاد دور هم جمع می‌شوند؛ دور همی‌هایی نه از جنس سیاست ولی با طعم سیاست! مهمانی‌هایی که می‌توانند به بهانه‌های مختلفی چون تولد، مرگ، سالگرد واقعه‌‌ای مهم برای خانواده، تعطیلی‌ها، سفرها یا هر چیز دیگری برگزار شوند و نتیجه‌ای واحد در بر داشته باشند: سیاست! نه فقط سیاست رسمی بلکه هر آنچه که می‌تواند رنگی از سیاست داشته باشد. بررسی ریشه‌های تاریخی بحث‌های غیررسمی و عموما عامیانه ایرانیان، ما را به این نتیجه رهنمون می‌سازد که بحث‌هایی از جنس بحث‌های بالا، عموما خالی از هر عمق و تحلیل و تنها برای خالی نبودن عریضه است که مطرح می‌شوند و نه الزاما برای بالا بردن سطح آگاهی و دانش مستمعین و احیانا صاحب سخنان، چرا که اگر چنین بود، بحث ها را می‌باید که رنگ و بویی دیگر بود و سطح سخنرانان را هم سطحی دیگر.... نکته مهم در این بحث ها اما مشارکت تمامی مهمانان و دور هم نشستگان در بحث‌هایی است که شاید برخی از آنها حتی یک بار هم چیزی درباره آن را نشنیده باشند و خطی درباره آن نخوانده باشند!
در این وضعیت مهم‌ترین سوالی که مطرح می‌شود این است که ریشه این رفتار ما ایرانیان در چیست؟ چرا فکر می‌کنیم همه چیز را می‌دانیم و می‌توانیم که در همه امور اظهار نظر کنیم؟ بالاتر از آن چرا تحمل سخن «دیگری»را نداریم و سخن خود را هر چقدر هم که نامربوط، درست و منطقی می‌پنداریم؟ دلایل تاریخی همه چیز دانی ایرانیان را در کجا می‌توان جست‌وجو کرد؟ چرا در این همه چیز دانی، همواره نکات منفی است که پررنگ شده و دیده می‌شود و هرگز «امید»تزریق نمی‌شود؟ نکته مهم در این تزریق ناامیدی، منفی بافی و انتقاد از هر آن چیزی است که وجود دارد؛ نمی‌دانم دقت کرده‌اید یا نه ولی در دورهمی‌های خودمانی معمولا از همه چیز انتقاد می‌شود بی‌آنکه راهی برای برون رفت از تنگناهای احتمالی مطرح شده یا حاضران نکته‌‌ای در دفاع از چیزی بگویند.تا اینجای کار هم مشکل به خودی خود حاد نیست، بلکه مشکل آنجا حاد می‌شود که بسیاری از ما ایرانیان در دور همی‌های خود عموما از همه چیز انتقاد می‌کنیم، اما در خلوت خود آن کار دیگر می‌کنیم: چاپلوسی می‌کنیم، در برابر مافوق از همه چیز دفاع می‌کنیم و معمولا هم چشمانمان را بر روی واقعیت بسته و حتی گاه از باطل دفاع می‌کنیم.کوتاه سخن آنکه گاه از نگاه عده‌ای «دولت بد» و ما «مردم خوب» هستیم.
بررسی جامعه شناختی دولت گریزی ایرانیان تا حدی می‌تواند بیانگر چرایی این وضع باشد: وضعیتی که در آن دولت بد است و ما خوبیم. این امر بیش از هر عامل دیگری به عمیق شدن شکاف دولت- ملت در گذشته‌های ایران بر می‌گردد و اینکه در طول تاریخ ایران همواره این شکاف عمیق‌تر شده است و تلاشی برای پر شدن و کاستن از عمق آن صورت نپذیرفته است. فارغ از نقش دولت و اینکه دولت‌های گذشته چرا تلاشی برای کم کردن این شکاف انجام نداده‌اند، پرسش این است خود ما که می‌دانستیم داستان از کجا آب می‌خورد؟ خودمان که روحیه خودمان را درک می‌کرده‌ایم؟ پس چرا خود ما در حل این فرضیه که ما خوبیم و دولت‌ها بد کمک نکرده‌ایم؟ سخن در این مقال البته این نیست که دولت ها هیچ گاه کاستی نداشته‌اند که حتما داشته و دارند یا ما مردمان در این زمانه مشکل نداریم که حتما داشته و داریم، سخن بلکه به تمامی این است که خیلی چیزها به خود ما مربوط می‌شود نه الزاما دولتمان و با سو گیری و نشانه رفتن انگشت اتهام به سوی هرکس جز خود ما، نه تنها مساله‌‌ای حل نمی‌شود که در بسیاری موارد گرهی هم به مشکلاتمان افزوده می‌گردد. در واقع یک نگاه جامعه شناختی به چرایی گرایش شدید ایرانیان به گپ و گفت‌های سیاسی بدون دارا بودن نگاه و تحلیل سیاسی، این حقیقت را به ما نشان می‌دهد که خیلی از ما تنها دوست داشته‌ایم چیزی بگوییم و بگذریم و چندان به فکر تبعات سخنمان یا تاثیری که ممکن است این سخن در مخاطبمان بگذارد نبوده‌ایم. گو اینکه ما علامه‌‌ای هستیم بحر العلوم که همه چیز را می‌دانیم و برای سخنانی که بر زبان می‌رانیم هم محتاج خواندن هیچ کتاب یا مقاله‌‌ای نیستیم. همه اینها اما در حالی است که همین ما مردمان، همه روزه از ضرورت تخصصی شدن امور در زمانه‌‌ای سخن می‌گوییم که همه چیزش جهانی شده است و دیگر کمتر کسی است که بتواند در همه زمینه‌ها حرفی برای گفتن داشته باشد. به دیگر سخن بررسی چرایی نگاه‌های سطحی به رویدادها و جهان واقعی سیاسی و عدم تعمیق جدی در مسائل مهم و تاثیرگذار این واقعیت را به ما نشان می‌دهد که بسیاری از ما تنها اهل حرف هستیم و ادعا و پای عمل که به میان می‌آید، جملگی ادعاهای‌مان را فراموش کرده و خود، آن فردی می‌شویم که همواره از رفتار و کردار و اندیشه‌اش انتقاد کرده‌ایم! همین!