اوقات فراغت، آیینه فرهنگ و افکار یک جامعه است - ۶ مهر ۹۱
پژمان موسوی-حمید رضا محمدی
دکتر مقصود فراستخواه جامعه شناس و از اعضای ﻫﯿات ﻋﻠﻤﯽ ﮔﺮوه ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺗﻄﺒﯿﻘﯽ و ﻧﻮآوری موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی است. او که مطالعات و پژوهشهای گستردهای در حوزه جامعه ایرانی دارد، کم و کیفگذران اوقات فراغت را از جمله ویژگیهایی میداند که میتواند خصایص یک جامعه و فرهنگ را آشکار سازد. به باور او در اقتصاد معیشتی اوقات فراغت اساسا معنی ندارد و ما برای اینکه جامعه فراغتی بشویم لازم است از سطح یک جامعه معیشتی وسنتی فراتر بیاییم. با او که سالها در عرصههایی چون فلسفه آموزش و پرورش، برنامهریزی و مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی به تحقیق و پژوهش پرداخته است درباره آسیب شناسی اوقات فراغت در ایران گفتوگویی ترتیب دادهایم که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
دکتر مقصود فراستخواه جامعه شناس و از اعضای ﻫﯿات ﻋﻠﻤﯽ ﮔﺮوه ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺗﻄﺒﯿﻘﯽ و ﻧﻮآوری موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی است. او که مطالعات و پژوهشهای گستردهای در حوزه جامعه ایرانی دارد، کم و کیفگذران اوقات فراغت را از جمله ویژگیهایی میداند که میتواند خصایص یک جامعه و فرهنگ را آشکار سازد. به باور او در اقتصاد معیشتی اوقات فراغت اساسا معنی ندارد و ما برای اینکه جامعه فراغتی بشویم لازم است از سطح یک جامعه معیشتی وسنتی فراتر بیاییم. با او که سالها در عرصههایی چون فلسفه آموزش و پرورش، برنامهریزی و مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی به تحقیق و پژوهش پرداخته است درباره آسیب شناسی اوقات فراغت در ایران گفتوگویی ترتیب دادهایم که متن کامل آن را در ادامه میخوانید.
پژمان موسوی-حمید رضا محمدی
دکتر مقصود فراستخواه جامعه شناس و از اعضای ﻫﯿات ﻋﻠﻤﯽ ﮔﺮوه ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺗﻄﺒﯿﻘﯽ و ﻧﻮآوری موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی است. او که مطالعات و پژوهشهای گستردهای در حوزه جامعه ایرانی دارد، کم و کیفگذران اوقات فراغت را از جمله ویژگیهایی میداند که میتواند خصایص یک جامعه و فرهنگ را آشکار سازد. به باور او در اقتصاد معیشتی اوقات فراغت اساسا معنی ندارد و ما برای اینکه جامعه فراغتی بشویم لازم است از سطح یک جامعه معیشتی وسنتی فراتر بیاییم. با او که سالها در عرصههایی چون فلسفه آموزش و پرورش، برنامهریزی و مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی به تحقیق و پژوهش پرداخته است درباره آسیب شناسی اوقات فراغت در ایران گفتوگویی ترتیب دادهایم که متن کامل آن را در ادامه میخوانید...
جناب استاد فراستخواه! نگاهی به چگونگی گذران اوقات فراغت در بین ایرانیان ما را به نتایجی بسیار متفاوت با گذران این اوقات در سایر کشورهای جهان میرساند.برای ورود به بحث میخواستم دیدگاه شما را درباره اینکه اساسا اوقات فراغت چه مختصات و استانداردهایی دارد و این موضوع هم اینک درایران به چه شکلی در آمده است بدانم؟
زمان فراغت اصولا مفهومی مدرن است. از دیرباز انسانها اوقات خالی در زندگی داشتند. اما «زمان فراغت» به معنای جدیدش در جهان مدرن با خصیصههایی متفاوت و متمایز به میان آمده است. براثر دگرگونیهایی که در ساختار زیست اجتماعی ایجاد شده است و به سبب تحول در سازمانهای کار و فرآیندهای زندگی و تغییرات فرهنگ و جامعه جدید، امری نوپدید به معنای زمان فراغت پیداشده است.
اجازه بدهید مثالی عرض بکنم. کودکان در گذشته با اندکی بزرگ شدن، همراه و درکنار خانواده گسترده و پدر سالار، به جرگه کار و فعالیت معیشتی خانواده ملحق میشدند. در حالی که مدتی است خانوادههای گسترده دورههای پیشین از مرکز ثقل زندگی اجتماعی ما به کنار رفته است و جای خود را به خانوادههای کوچک هستهای داده است و روز به روز از پدرسالاری و خانواده محوری سنتی کاسته میشود. از سوی دیگر «امر آموزش» از خانوادهها جدا شده است. به نهادهای مستقل اجتماعی انتقال یافته است و عمومی گشته است. طول زمان تحصیلات هم افزایش یافته است و مرتب امتداد پیدا میکند (از ابتدایی تا عالی). مقدار اعظمی از این زمان طولانی تحصیل به دوره جوانی تعلق دارد. میان دوره تحصیلات و دوران کار، فاصله میافتد و سن کار به تعویق میافتد. سن ازدواج بالا میرود وخیلی تحولات دیگر. خب. اینها فقط مثالهایی هستند و خواستم نشان بدهم که سبب میشوند پدیدهای نوین به نام اوقات فراغت جوانان، موضوعیت پیدا بکند. جوانان نوعا از اوقات فراغت زیاد برخوردار میشوند. اوقاتی که آنها را با همسالان، گروههای دوستی، رسانهها و انواع نهادهای اجتماعی وفرهنگی آن هم در مقیاسی فراتر از یک محله یا شهر کوچک وحتی فراتر از مرزهای ملی محشور میکند. اوقات فراغت همانطور که شما نیز اشاره کردید مختصاتی دارد. به هشت مورد اشاره میکنم. نخستین مشخصه زمان فراغت این است که زمان مازاد است. مازاد بر فعالیتهای ضروری زندگی است. این زمان مازاد ممکن است در اثنا ودر لابلای فعالیتها یا در قبل و بعد از آنها یا میان انواع کارهای ضروری باشد. فرق نمیکند. به هرحال ساختار فعالیتهای ضروری ما به گونهای تغییر یافته است که معمولا زمانهایی مازاد باقی میماند. برای اینکه ملموستر عرض بکنم مثلا از وسایل نقلیه و ارتباطی جدید و فوق جدید استفاده میکنیم واین سبب سرعت امور زندگی مان میشود و مازادش در اختیارمان قرار میگیرد. مثال دیگر این است که کارگران و کارکنان مثل قبل مجبور به کار از صبح تا شام نیستند و ساعات کار قانونمند و دموکراتیک و عادلانه و محدود شده است و مازاد زمان میماند. مثال دیگر اتوماسیون وخودکارشدن است که بسیاری از کارهای دستی قبلی موضوعیت خود را از دست میدهند وامور روزمره وشغلی وضروری زندگی به سرعت انجام میگیرد و زمانی اضافه در دست میماند. به هرحال اولین خصوصیت زمان فراغت، مازاد بودن است.
دومین خصیصه زمان فراغت آن است که امکان و علاقه فعالیتی در آن برای شهروندان هست که از سر اجبار و برای انجام وظایف معمول شغلی و کسبوکار صورت نمیگیرد. ارتقای سرمایه انسانی افراد (از طریق آموزش و بهداشت) به افزایش آگاهیها و اطلاعات وارتباطات میانجامد. اینها به علاوه آزادیهای اجتماعی سبب میشود که مردمان به این نوع فعالیتهای غیراجباری خارج از وظایف شغلی گرایش پیدا میکنند. سومین خصوصیت زمان فراغت، امکان عبور آدمی از سقف معیشت است. یعنی این بشری که ما میشناسیم کششی درونی دارد تا شعاع هستی خود را از آب ودانه ولانه ودوندگیهای نازل افزایش بدهد. چهارمین خصیصه اوقات فراغت فراتر رفتن انسان از «داشتن و نداشتن» به «بودن ونبودن» است. انتقال آدمی از نیازهای پایه زیستی به سطوح بالاتری از نیازهای دوستی و ارتباطی و فرهنگی و هنری و زیبا شناختی و فکری و فلسفی و علمی ومعنوی ومانند آن است. مازلو از سلسله مراتب نیازها و نیز اینگلهارت از ظهور نیازهای فرامادی در جریان توسعه بحث کردهاند و دانشجویان ما با آن آشنا هستند. از این رهگذر است که انسان به فهم خود و فهم محیط خود بسط و عمق میدهد و به تحقق ذات هرچه بیشتر و خود شکوفایی و ظهور ظرفیتهای نهفتهتر بشری خویش فکر میکند. پنجمین خصوصیت، عبارت است از توسعه مفهوم زمان در زندگی ما. در واقع یکی از منابع باارزش بشر منابع فرصتی است. حال اگر ساختار کار و زندگی و سیستمها ومناسبات همانطور که اندکی پیش توضیح مختصری دادم اجازه بدهد مردمان فراتر از مطلوبیتهای اقتصادی معمول و آن سوی اهداف بازاری، به مطلوبیتهای درجه بعدی بیندیشند، این سبب پیدایی پدیده وقت فراغت میشود. ششمین مشخصه اوقات فراغت امکان فعالیتی ناملتزمانه ودلبخواه است که برای تامین نیازهای والاتر و مطلوبیتهای غیربازاری و برحسب علایق متنوع خویش داریم. جویای فرصتهایی از زیست خویش هستیم که در آن در پی لذات و مسرّتهای درونیتر، داوطلبانهتر، ارزشهای غیراقتصادیتر، رضایت از زندگی و کیفیت زندگی بدویم.
هفتمین خصیصه به مفهوم مصرف به معنای مدرن و پست مدرن مربوط میشود. سرمایهداری متاخر، از نوع سرمایهداری فرهنگی است. در آن مفهوم مصرف متحول شده است. اگر جامعه مدرن جامعه تولید مدرن بود؛ جامعه مابعد مدرن، جامعه اهمیت یافتن و برصدر نشستن مصرف شده است. اما مصرف پست مدرن با مصرف سنتی پیشامدرن تفاوت ماهوی دارد. مردم این دوره و زمانه میخواهند از طریق مصرف، به حیات خود معنا ببخشند. مک کراکن ودیگران در این زمینه بحث کردهاند. مصرفکننده قدیمی منفعل، جای خود را به مصرفکنندگانی میدهد که میخواهند به آثار و کالاها معنا بدهند. مصرف فرهنگی مهم شده است و زمان فراغت از این جهت نیز موضوعیت مییابد. هشتمین و آخرین خصوصیت زمان فراغت که اکنون به ذهن قاصر اینجانب میرسد امکان گسترش افق انتخابهای آدمی است و این را از «آمارتیا کومارسن» وام میگیرم. اوقات فراغت در جوامعی معنی پیدا میکند که دارای افقهای گستردهای از انتخاب هستند. در دنیای امروز فقیر کسی نیست که وسایل امرار معاش و مایحتاج اولیه برای بقا ندارد، بلکه کسی است که از فرصت بسط دادن افق انتخابهای خود و ظهور و تامین نیازهای سطح بالای انسانی واجتماعی خود
محروم میشود.
اما پرسیدید وضع در ایران چگونه است. آشکارا میبینیم اوقات فراغت در جامعه ما مخدوش و بحثانگیز شده است. چون نه گذار اجتماعی مان را درست طی میکنیم، نه تجربه مدرنیته چندانی داریم. هرچه هم بود، مدرنیزاسیون بود و نه مدرنیته. آن هم نیم بند. نه «ساختار کار» در حدکفایت، مدرن شده است، نه افق انتخابها گسترش یافته است، نه بازار فرهنگ منسجم و سازمان یافته داریم. فقط بزرگراههایی بعضا به وجود میآید و خودروهای شخصی تکثیر پیدا میکنند و سریع جابهجا میشویم (آن هم بعضیهایمان!) و اوقاتی خالی (بازهم برای برخی از ما) فراهم میشود. اما سایر لوازم چندان در حد کفاف وجود ندارد. عجیب است زمان فراغت که زمینهای برای ظهور ظرفیتهای خوب و مثبت انسانی است گاهی معرضی برای انواع آسیبهای اجتماعی و به خطر افتادن سلامت جسم و ذهن و روح جوانان ما میشود که فقط یکی از آنها انواع اعتیادهای ویرانگر است. ما مسوول لوث شدن اوقات آزاد جوانانمان هستیم. رسانههای انحصاری و آموزش و پرورش ما مسوول زوال مصونیتهای درونی در فرزندان، مسوول ضعف مهارتهای زندگی و مهارتهای ارتباطی در آنان و مسوول محرومیت آنها از هوش هیجانی لازم برای تفریح وسرگرمی هستند. ما همه مسوول «آلودگی اوقات فراغت» جوانان مان هستیم. خیلی از ما به این امور تاحد زیادی بیتفاوتیم. درحقیقت کفران نعمتی میکنیم که زیستن در دنیایی متفاوت و جدید میتواند برای همه شهروندان این دنیا و مخصوصا جوانترها
فراهم بیاورد.
مقایسه رفتار ایرانیان در اختصاص اوقات فراغتشان به فضاهای فرهنگی، تفریحی و... نشان میدهد که بیشتر ایرانیها اوقات فراغت را زمانی میدانند که به هر حال باید سپری شود و هیچ دیدگاه کاربردی یا عملیاتی درباره آن ندارند. یعنی به هر قیمتی این اوقات را پربار سپری نمیکنند و فقط به فکر گذران آن هستند. شما دراین خصوص چگونه میاندیشید؟
چه خوب میگویند اوقات فراغت، آیینه فرهنگ و افکار و خلقیات یک جامعه و بازتاب ارزشها و نگرشهای افراد آن جامعه است. کم وکیف گذران اوقات فراغت، خصایص یک جامعه و یک فرهنگ را آشکار میکند. در اقتصاد معیشتی اوقات فراغت معنی ندارد. ما برای اینکه جامعه فراغتی بشویم لازم است از سطح یک جامعه معیشتی و سنتی فراتر بیاییم. این مستلزم توسعه متوازن اقتصادی و سیاسی و اجتماعی وفرهنگی است. از سوی دیگر اوقات فراغت بدون مردمسالاری معنایی ندارد. مردمسالاری است که فرصت و امکان به نهادهای اجتماعی و شهروندان میدهد تا ابتکارات خود را ابراز بکنند. توسعه اوقات فراغت به توسعه فرهنگ تسامح و دیگرپذیری و احترام به عقاید و افکار متفاوت نیاز دارد. اوقات فراغت مطلوب زیبنده یک الگوی خوب از زیست اجتماعی است.
بررسی جامعه شناختی اوقات فراغت و چگونگی مواجهه ایرانیها با آن، نشان میدهد که سفر یا گشت و گذارهای تفریحی در اولویت انتخاب خانوادههای ایرانی در گذران اوقات فراغتشان است و کمتر فضاهای فرهنگی را برای این امر انتخاب میکنند. به نظر شما علت این امر چیست؟
جامعه ایران جامعهای چند گونه است. آنچه شما فرمودید بیشتر به سطح سنتی ما برمیگردد که مثلا عمدتا به سفرهای تفریحی و زیارتی وانواع سرگرمیهای معمول و مرسوم مانند تماشای سریالهای تلویزیونی و دید و بازدیدها و امثال آنها گرایش دارند. اما زوایای دیگری در فرهنگ و جامعه ایران به چشم میخورد. در پاسخ به سوالات قبل به چند مورد از عوامل جامعه شناختی ظهور پدیده جدید اوقات فراغت اشاره کردم. اجازه بدهید به یک عامل مطالعات فرهنگی در ارتباط با همین پرسش تان اضافه کنم وآن به میان آمدن مفهومی به نام «خود» و «هویت سبک زندگی» است. خصوصا گروههای جدید اجتماعی مانند جوانان و زنان طبقات جدید و متوسط شهری به دلیل ویژگیهای طبقاتی و قشربندی اجتماعی، میخواهند سیاست زندگی مخصوص خود را و تمایز هویتی و فرهنگی و اجتماعی خود را داشته باشند.
از سوی دیگر «بوردیو » جامعه را میدانی میبیند که نیروها در آن برحسب سرمایههای شان عمل میکنند. وقتی گروههایی تازه در جامعه پیدا میشوند که برای شان سرمایههای فرهنگی ونمادین مهم تر از سرمایه اقتصادی میشود، طبیعی است که آنها دنبال کالاهای فرهنگی و مصرف فرهنگی و نمادین بروند. مانند رفتن به موزهها، تئاتر، کافه ها، باشگاهها و کلوپهای مختلف فکری و علمی و فرهنگی.
«وبلن» در «نظریه طبقه مرفه» بحث میکند که مصرفکننده امروزی از طریق مصرف جدید به دنبال تشخص و احترام و منزلت اجتماعی است. میخواهد خوداظهاری وخود بیانی بکند و هویت نمایی بکند. «اوقات فراغت» برای قشرهای جدید اجتماعی فرصتی و میدانی برای تظاهرات فرهنگی واجتماعی آنها است. گیدنز نیز درباره سیاستهای زندگی گروههای جدید اجتماعی بحث کرده است که میخواهد خود را بازتاب بدهند. در ایران اما متاسفانه مدیران ما با این مفاهیم دنیای جدید بیگانهاند. تسهیلات و آزادسازیهای لازم انجام نمیگیرد: نه برای ابراز هویتهای سبک زندگی جوانان، نه برای امکان ظهور تمایزات فرهنگی و خرده فرهنگها، نه برای پی جویی کالاهای فرهنگی و نمادین متنوع و نه برای سیاستهای خود بازتابی گروههای جدید. میدانها و زمینهها وامکانها و فرصتهای کافی برای این امور فراهم نمیشود. حتی گاهی مانع از آن میشویم که خود را اظهار بکنند و سبک زندگیشان را دنبال بکنند. اوقات فراغت این گروههای جدید به همین دلیل مناقشهآمیز میشود، به طور رضایتبخشی توسعه پیدا نمیکند و به ثمر نمینشیند. بلکه مختل و شقاق برانگیز وآسیب زا نیز میشود. این امر مخصوصا درباره جونان و بهویژه در زنان بهشدت مشهود است.
بررسی هزینه مورد نیاز برای گذران اوقات فراغت در چند فضای متفاوت برای یک خانوار 5 نفری: سینما، تئاتر، سفر داخلی، سفر خارجی، سفرهای درون شهری و... نشان میدهد که این روزها هزینه یک سینما رفتن معمولی هم سرسامآور مینماید و تنها بخشی از طبقات و اقشار جامعه میتوانند اساسا از وجود پدیدهای به نام اوقات فراغت سخن بگویند. از منظر اقتصادی و طبقاتی این موضوع را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
اقتصاد ایران با مشکلات نهادی و ساختاری دست به گریبان بود. مشکلات تورم و نگرانیهایش مزید برعلت هم شده. طبقات کمدرآمد که مشغول تامین احتیاجات اولیه مادی هستند. لایههایی از طبقات متوسط بازار اقتصادی را رها میکنند، چه رسد به بازار فرهنگی. میماند طبقات بالا که سنتیهایشان چندان در پی اوقات فراغت به معنای جدید نیستند. زمان فراغت، موتور محرک فرهنگ و تمدن امروزی بشر است. وقتی ضعیف شود معلوم است که ما ضرر میکنیم. وقتی طبقه متوسط کمرنگ شود، وقتی عرضه و تقاضای فرهنگی در زمینه اوقات فراغت، از رونق بیفتد، فرهنگ ایرانی و ملی وحتی میراثهای عظیم معنوی ما از جوشش و پویایی باز میمانند. نمونهاش کم شدن کالاهای فرهنگی از سبد خرید خانوارها به علت مشکلات اقتصادی است. نمونهاش وضع بازار کتاب، وضع متوسط مطالعه در ایران، مشکلات در تولید و مبادله درونزا ومتنوع فرهنگی و مانند آن است.
وضعیت شهرستانها در زمینه حق انتخاب فضاهایی متفاوت برای گذراندن اوقات فراغت بسیار بدتر از تهران است.به باور شما برنامهریزیها برای اهالی شهرستانها باید به چه سمت و سویی باشد تا آنها هم حداقل به طور نسبی بتوانند اوقات فراغتشان را به خوبی پر کنند؟
جوامع گاهی دچار شکافهایی در سطوح مختلف میشوند. شکاف سنت وتجدد، شکاف نسلی، شکاف جنسیتی، شکاف گروه درآمدی و ضریب جینی، شکاف سبک زندگی و سایر شکافها. حالا در ارتباط با این پرسش شما یکی دیگر از شکافهای تهدیدزا، شکاف مرکز و پیرامون است. بین شهرهای واقع در مناطق محروم که اکثرا زیستگاههای اقوام بزرگ و ریشهدار ایرانی ماست با پایتخت، شاهد شکافی بارزهستیم. خیلی از هموطنان مان حتی در حد پایتخت نشینان نیز نمیتوانند از امکانات زندگی اجتماعی و فرهنگی برخوردار بشوند و این امر از جمله در اوقات فراغت هم متاسفانه صدق میکند. البته این به آن معنا نیست که در تهران چه خبر است. در اینجا نیز شکافهای بزرگ میان جامعه وجود دارد و در کل همه محدودیتها و مشکلاتی که در معنای عام آن قبلا عرض کردم به قوت خود باقی است. در درجه اول باید سیاستها و ابزارهای حمایتی موثرتر از سوی دولت برای جلب مشارکت بخشهای غیردولتی و نهادهای مدنی و «ان. جی. او.» ها (سازمانهای مردم نهاد یا سازمانها) به کار گرفته بشود تا امکان ظرفیتسازی برای گذران مطلوب اوقات فراغت فراهم بیاید. این نیز به سیاستهای کلان آزادسازی نیاز دارد. مثالی عرض میکنم. طراحی فضاهای شهری مناسب و کارآمد و پویا و متنوع و خلاق برای اوقات فراغت مستلزم مشارکت نهادهای خانوادهای، محلهای و مردمی ومدنی و «ان. جی. او. » هاست. دولت به تنهایی از عهده این امر نمیتواند بربیاید و درست نیست یکجانبه وارد صحنه بشود و تکلیف همه چیز را و محتوای فرهنگ را و اوقات فراغت را تعیین بکند.
دکتر مقصود فراستخواه جامعه شناس و از اعضای ﻫﯿات ﻋﻠﻤﯽ ﮔﺮوه ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺗﻄﺒﯿﻘﯽ و ﻧﻮآوری موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی است. او که مطالعات و پژوهشهای گستردهای در حوزه جامعه ایرانی دارد، کم و کیفگذران اوقات فراغت را از جمله ویژگیهایی میداند که میتواند خصایص یک جامعه و فرهنگ را آشکار سازد. به باور او در اقتصاد معیشتی اوقات فراغت اساسا معنی ندارد و ما برای اینکه جامعه فراغتی بشویم لازم است از سطح یک جامعه معیشتی وسنتی فراتر بیاییم. با او که سالها در عرصههایی چون فلسفه آموزش و پرورش، برنامهریزی و مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی به تحقیق و پژوهش پرداخته است درباره آسیب شناسی اوقات فراغت در ایران گفتوگویی ترتیب دادهایم که متن کامل آن را در ادامه میخوانید...
جناب استاد فراستخواه! نگاهی به چگونگی گذران اوقات فراغت در بین ایرانیان ما را به نتایجی بسیار متفاوت با گذران این اوقات در سایر کشورهای جهان میرساند.برای ورود به بحث میخواستم دیدگاه شما را درباره اینکه اساسا اوقات فراغت چه مختصات و استانداردهایی دارد و این موضوع هم اینک درایران به چه شکلی در آمده است بدانم؟
زمان فراغت اصولا مفهومی مدرن است. از دیرباز انسانها اوقات خالی در زندگی داشتند. اما «زمان فراغت» به معنای جدیدش در جهان مدرن با خصیصههایی متفاوت و متمایز به میان آمده است. براثر دگرگونیهایی که در ساختار زیست اجتماعی ایجاد شده است و به سبب تحول در سازمانهای کار و فرآیندهای زندگی و تغییرات فرهنگ و جامعه جدید، امری نوپدید به معنای زمان فراغت پیداشده است.
اجازه بدهید مثالی عرض بکنم. کودکان در گذشته با اندکی بزرگ شدن، همراه و درکنار خانواده گسترده و پدر سالار، به جرگه کار و فعالیت معیشتی خانواده ملحق میشدند. در حالی که مدتی است خانوادههای گسترده دورههای پیشین از مرکز ثقل زندگی اجتماعی ما به کنار رفته است و جای خود را به خانوادههای کوچک هستهای داده است و روز به روز از پدرسالاری و خانواده محوری سنتی کاسته میشود. از سوی دیگر «امر آموزش» از خانوادهها جدا شده است. به نهادهای مستقل اجتماعی انتقال یافته است و عمومی گشته است. طول زمان تحصیلات هم افزایش یافته است و مرتب امتداد پیدا میکند (از ابتدایی تا عالی). مقدار اعظمی از این زمان طولانی تحصیل به دوره جوانی تعلق دارد. میان دوره تحصیلات و دوران کار، فاصله میافتد و سن کار به تعویق میافتد. سن ازدواج بالا میرود وخیلی تحولات دیگر. خب. اینها فقط مثالهایی هستند و خواستم نشان بدهم که سبب میشوند پدیدهای نوین به نام اوقات فراغت جوانان، موضوعیت پیدا بکند. جوانان نوعا از اوقات فراغت زیاد برخوردار میشوند. اوقاتی که آنها را با همسالان، گروههای دوستی، رسانهها و انواع نهادهای اجتماعی وفرهنگی آن هم در مقیاسی فراتر از یک محله یا شهر کوچک وحتی فراتر از مرزهای ملی محشور میکند. اوقات فراغت همانطور که شما نیز اشاره کردید مختصاتی دارد. به هشت مورد اشاره میکنم. نخستین مشخصه زمان فراغت این است که زمان مازاد است. مازاد بر فعالیتهای ضروری زندگی است. این زمان مازاد ممکن است در اثنا ودر لابلای فعالیتها یا در قبل و بعد از آنها یا میان انواع کارهای ضروری باشد. فرق نمیکند. به هرحال ساختار فعالیتهای ضروری ما به گونهای تغییر یافته است که معمولا زمانهایی مازاد باقی میماند. برای اینکه ملموستر عرض بکنم مثلا از وسایل نقلیه و ارتباطی جدید و فوق جدید استفاده میکنیم واین سبب سرعت امور زندگی مان میشود و مازادش در اختیارمان قرار میگیرد. مثال دیگر این است که کارگران و کارکنان مثل قبل مجبور به کار از صبح تا شام نیستند و ساعات کار قانونمند و دموکراتیک و عادلانه و محدود شده است و مازاد زمان میماند. مثال دیگر اتوماسیون وخودکارشدن است که بسیاری از کارهای دستی قبلی موضوعیت خود را از دست میدهند وامور روزمره وشغلی وضروری زندگی به سرعت انجام میگیرد و زمانی اضافه در دست میماند. به هرحال اولین خصوصیت زمان فراغت، مازاد بودن است.
دومین خصیصه زمان فراغت آن است که امکان و علاقه فعالیتی در آن برای شهروندان هست که از سر اجبار و برای انجام وظایف معمول شغلی و کسبوکار صورت نمیگیرد. ارتقای سرمایه انسانی افراد (از طریق آموزش و بهداشت) به افزایش آگاهیها و اطلاعات وارتباطات میانجامد. اینها به علاوه آزادیهای اجتماعی سبب میشود که مردمان به این نوع فعالیتهای غیراجباری خارج از وظایف شغلی گرایش پیدا میکنند. سومین خصوصیت زمان فراغت، امکان عبور آدمی از سقف معیشت است. یعنی این بشری که ما میشناسیم کششی درونی دارد تا شعاع هستی خود را از آب ودانه ولانه ودوندگیهای نازل افزایش بدهد. چهارمین خصیصه اوقات فراغت فراتر رفتن انسان از «داشتن و نداشتن» به «بودن ونبودن» است. انتقال آدمی از نیازهای پایه زیستی به سطوح بالاتری از نیازهای دوستی و ارتباطی و فرهنگی و هنری و زیبا شناختی و فکری و فلسفی و علمی ومعنوی ومانند آن است. مازلو از سلسله مراتب نیازها و نیز اینگلهارت از ظهور نیازهای فرامادی در جریان توسعه بحث کردهاند و دانشجویان ما با آن آشنا هستند. از این رهگذر است که انسان به فهم خود و فهم محیط خود بسط و عمق میدهد و به تحقق ذات هرچه بیشتر و خود شکوفایی و ظهور ظرفیتهای نهفتهتر بشری خویش فکر میکند. پنجمین خصوصیت، عبارت است از توسعه مفهوم زمان در زندگی ما. در واقع یکی از منابع باارزش بشر منابع فرصتی است. حال اگر ساختار کار و زندگی و سیستمها ومناسبات همانطور که اندکی پیش توضیح مختصری دادم اجازه بدهد مردمان فراتر از مطلوبیتهای اقتصادی معمول و آن سوی اهداف بازاری، به مطلوبیتهای درجه بعدی بیندیشند، این سبب پیدایی پدیده وقت فراغت میشود. ششمین مشخصه اوقات فراغت امکان فعالیتی ناملتزمانه ودلبخواه است که برای تامین نیازهای والاتر و مطلوبیتهای غیربازاری و برحسب علایق متنوع خویش داریم. جویای فرصتهایی از زیست خویش هستیم که در آن در پی لذات و مسرّتهای درونیتر، داوطلبانهتر، ارزشهای غیراقتصادیتر، رضایت از زندگی و کیفیت زندگی بدویم.
هفتمین خصیصه به مفهوم مصرف به معنای مدرن و پست مدرن مربوط میشود. سرمایهداری متاخر، از نوع سرمایهداری فرهنگی است. در آن مفهوم مصرف متحول شده است. اگر جامعه مدرن جامعه تولید مدرن بود؛ جامعه مابعد مدرن، جامعه اهمیت یافتن و برصدر نشستن مصرف شده است. اما مصرف پست مدرن با مصرف سنتی پیشامدرن تفاوت ماهوی دارد. مردم این دوره و زمانه میخواهند از طریق مصرف، به حیات خود معنا ببخشند. مک کراکن ودیگران در این زمینه بحث کردهاند. مصرفکننده قدیمی منفعل، جای خود را به مصرفکنندگانی میدهد که میخواهند به آثار و کالاها معنا بدهند. مصرف فرهنگی مهم شده است و زمان فراغت از این جهت نیز موضوعیت مییابد. هشتمین و آخرین خصوصیت زمان فراغت که اکنون به ذهن قاصر اینجانب میرسد امکان گسترش افق انتخابهای آدمی است و این را از «آمارتیا کومارسن» وام میگیرم. اوقات فراغت در جوامعی معنی پیدا میکند که دارای افقهای گستردهای از انتخاب هستند. در دنیای امروز فقیر کسی نیست که وسایل امرار معاش و مایحتاج اولیه برای بقا ندارد، بلکه کسی است که از فرصت بسط دادن افق انتخابهای خود و ظهور و تامین نیازهای سطح بالای انسانی واجتماعی خود
محروم میشود.
اما پرسیدید وضع در ایران چگونه است. آشکارا میبینیم اوقات فراغت در جامعه ما مخدوش و بحثانگیز شده است. چون نه گذار اجتماعی مان را درست طی میکنیم، نه تجربه مدرنیته چندانی داریم. هرچه هم بود، مدرنیزاسیون بود و نه مدرنیته. آن هم نیم بند. نه «ساختار کار» در حدکفایت، مدرن شده است، نه افق انتخابها گسترش یافته است، نه بازار فرهنگ منسجم و سازمان یافته داریم. فقط بزرگراههایی بعضا به وجود میآید و خودروهای شخصی تکثیر پیدا میکنند و سریع جابهجا میشویم (آن هم بعضیهایمان!) و اوقاتی خالی (بازهم برای برخی از ما) فراهم میشود. اما سایر لوازم چندان در حد کفاف وجود ندارد. عجیب است زمان فراغت که زمینهای برای ظهور ظرفیتهای خوب و مثبت انسانی است گاهی معرضی برای انواع آسیبهای اجتماعی و به خطر افتادن سلامت جسم و ذهن و روح جوانان ما میشود که فقط یکی از آنها انواع اعتیادهای ویرانگر است. ما مسوول لوث شدن اوقات آزاد جوانانمان هستیم. رسانههای انحصاری و آموزش و پرورش ما مسوول زوال مصونیتهای درونی در فرزندان، مسوول ضعف مهارتهای زندگی و مهارتهای ارتباطی در آنان و مسوول محرومیت آنها از هوش هیجانی لازم برای تفریح وسرگرمی هستند. ما همه مسوول «آلودگی اوقات فراغت» جوانان مان هستیم. خیلی از ما به این امور تاحد زیادی بیتفاوتیم. درحقیقت کفران نعمتی میکنیم که زیستن در دنیایی متفاوت و جدید میتواند برای همه شهروندان این دنیا و مخصوصا جوانترها
فراهم بیاورد.
مقایسه رفتار ایرانیان در اختصاص اوقات فراغتشان به فضاهای فرهنگی، تفریحی و... نشان میدهد که بیشتر ایرانیها اوقات فراغت را زمانی میدانند که به هر حال باید سپری شود و هیچ دیدگاه کاربردی یا عملیاتی درباره آن ندارند. یعنی به هر قیمتی این اوقات را پربار سپری نمیکنند و فقط به فکر گذران آن هستند. شما دراین خصوص چگونه میاندیشید؟
چه خوب میگویند اوقات فراغت، آیینه فرهنگ و افکار و خلقیات یک جامعه و بازتاب ارزشها و نگرشهای افراد آن جامعه است. کم وکیف گذران اوقات فراغت، خصایص یک جامعه و یک فرهنگ را آشکار میکند. در اقتصاد معیشتی اوقات فراغت معنی ندارد. ما برای اینکه جامعه فراغتی بشویم لازم است از سطح یک جامعه معیشتی و سنتی فراتر بیاییم. این مستلزم توسعه متوازن اقتصادی و سیاسی و اجتماعی وفرهنگی است. از سوی دیگر اوقات فراغت بدون مردمسالاری معنایی ندارد. مردمسالاری است که فرصت و امکان به نهادهای اجتماعی و شهروندان میدهد تا ابتکارات خود را ابراز بکنند. توسعه اوقات فراغت به توسعه فرهنگ تسامح و دیگرپذیری و احترام به عقاید و افکار متفاوت نیاز دارد. اوقات فراغت مطلوب زیبنده یک الگوی خوب از زیست اجتماعی است.
بررسی جامعه شناختی اوقات فراغت و چگونگی مواجهه ایرانیها با آن، نشان میدهد که سفر یا گشت و گذارهای تفریحی در اولویت انتخاب خانوادههای ایرانی در گذران اوقات فراغتشان است و کمتر فضاهای فرهنگی را برای این امر انتخاب میکنند. به نظر شما علت این امر چیست؟
جامعه ایران جامعهای چند گونه است. آنچه شما فرمودید بیشتر به سطح سنتی ما برمیگردد که مثلا عمدتا به سفرهای تفریحی و زیارتی وانواع سرگرمیهای معمول و مرسوم مانند تماشای سریالهای تلویزیونی و دید و بازدیدها و امثال آنها گرایش دارند. اما زوایای دیگری در فرهنگ و جامعه ایران به چشم میخورد. در پاسخ به سوالات قبل به چند مورد از عوامل جامعه شناختی ظهور پدیده جدید اوقات فراغت اشاره کردم. اجازه بدهید به یک عامل مطالعات فرهنگی در ارتباط با همین پرسش تان اضافه کنم وآن به میان آمدن مفهومی به نام «خود» و «هویت سبک زندگی» است. خصوصا گروههای جدید اجتماعی مانند جوانان و زنان طبقات جدید و متوسط شهری به دلیل ویژگیهای طبقاتی و قشربندی اجتماعی، میخواهند سیاست زندگی مخصوص خود را و تمایز هویتی و فرهنگی و اجتماعی خود را داشته باشند.
از سوی دیگر «بوردیو » جامعه را میدانی میبیند که نیروها در آن برحسب سرمایههای شان عمل میکنند. وقتی گروههایی تازه در جامعه پیدا میشوند که برای شان سرمایههای فرهنگی ونمادین مهم تر از سرمایه اقتصادی میشود، طبیعی است که آنها دنبال کالاهای فرهنگی و مصرف فرهنگی و نمادین بروند. مانند رفتن به موزهها، تئاتر، کافه ها، باشگاهها و کلوپهای مختلف فکری و علمی و فرهنگی.
«وبلن» در «نظریه طبقه مرفه» بحث میکند که مصرفکننده امروزی از طریق مصرف جدید به دنبال تشخص و احترام و منزلت اجتماعی است. میخواهد خوداظهاری وخود بیانی بکند و هویت نمایی بکند. «اوقات فراغت» برای قشرهای جدید اجتماعی فرصتی و میدانی برای تظاهرات فرهنگی واجتماعی آنها است. گیدنز نیز درباره سیاستهای زندگی گروههای جدید اجتماعی بحث کرده است که میخواهد خود را بازتاب بدهند. در ایران اما متاسفانه مدیران ما با این مفاهیم دنیای جدید بیگانهاند. تسهیلات و آزادسازیهای لازم انجام نمیگیرد: نه برای ابراز هویتهای سبک زندگی جوانان، نه برای امکان ظهور تمایزات فرهنگی و خرده فرهنگها، نه برای پی جویی کالاهای فرهنگی و نمادین متنوع و نه برای سیاستهای خود بازتابی گروههای جدید. میدانها و زمینهها وامکانها و فرصتهای کافی برای این امور فراهم نمیشود. حتی گاهی مانع از آن میشویم که خود را اظهار بکنند و سبک زندگیشان را دنبال بکنند. اوقات فراغت این گروههای جدید به همین دلیل مناقشهآمیز میشود، به طور رضایتبخشی توسعه پیدا نمیکند و به ثمر نمینشیند. بلکه مختل و شقاق برانگیز وآسیب زا نیز میشود. این امر مخصوصا درباره جونان و بهویژه در زنان بهشدت مشهود است.
بررسی هزینه مورد نیاز برای گذران اوقات فراغت در چند فضای متفاوت برای یک خانوار 5 نفری: سینما، تئاتر، سفر داخلی، سفر خارجی، سفرهای درون شهری و... نشان میدهد که این روزها هزینه یک سینما رفتن معمولی هم سرسامآور مینماید و تنها بخشی از طبقات و اقشار جامعه میتوانند اساسا از وجود پدیدهای به نام اوقات فراغت سخن بگویند. از منظر اقتصادی و طبقاتی این موضوع را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
اقتصاد ایران با مشکلات نهادی و ساختاری دست به گریبان بود. مشکلات تورم و نگرانیهایش مزید برعلت هم شده. طبقات کمدرآمد که مشغول تامین احتیاجات اولیه مادی هستند. لایههایی از طبقات متوسط بازار اقتصادی را رها میکنند، چه رسد به بازار فرهنگی. میماند طبقات بالا که سنتیهایشان چندان در پی اوقات فراغت به معنای جدید نیستند. زمان فراغت، موتور محرک فرهنگ و تمدن امروزی بشر است. وقتی ضعیف شود معلوم است که ما ضرر میکنیم. وقتی طبقه متوسط کمرنگ شود، وقتی عرضه و تقاضای فرهنگی در زمینه اوقات فراغت، از رونق بیفتد، فرهنگ ایرانی و ملی وحتی میراثهای عظیم معنوی ما از جوشش و پویایی باز میمانند. نمونهاش کم شدن کالاهای فرهنگی از سبد خرید خانوارها به علت مشکلات اقتصادی است. نمونهاش وضع بازار کتاب، وضع متوسط مطالعه در ایران، مشکلات در تولید و مبادله درونزا ومتنوع فرهنگی و مانند آن است.
وضعیت شهرستانها در زمینه حق انتخاب فضاهایی متفاوت برای گذراندن اوقات فراغت بسیار بدتر از تهران است.به باور شما برنامهریزیها برای اهالی شهرستانها باید به چه سمت و سویی باشد تا آنها هم حداقل به طور نسبی بتوانند اوقات فراغتشان را به خوبی پر کنند؟
جوامع گاهی دچار شکافهایی در سطوح مختلف میشوند. شکاف سنت وتجدد، شکاف نسلی، شکاف جنسیتی، شکاف گروه درآمدی و ضریب جینی، شکاف سبک زندگی و سایر شکافها. حالا در ارتباط با این پرسش شما یکی دیگر از شکافهای تهدیدزا، شکاف مرکز و پیرامون است. بین شهرهای واقع در مناطق محروم که اکثرا زیستگاههای اقوام بزرگ و ریشهدار ایرانی ماست با پایتخت، شاهد شکافی بارزهستیم. خیلی از هموطنان مان حتی در حد پایتخت نشینان نیز نمیتوانند از امکانات زندگی اجتماعی و فرهنگی برخوردار بشوند و این امر از جمله در اوقات فراغت هم متاسفانه صدق میکند. البته این به آن معنا نیست که در تهران چه خبر است. در اینجا نیز شکافهای بزرگ میان جامعه وجود دارد و در کل همه محدودیتها و مشکلاتی که در معنای عام آن قبلا عرض کردم به قوت خود باقی است. در درجه اول باید سیاستها و ابزارهای حمایتی موثرتر از سوی دولت برای جلب مشارکت بخشهای غیردولتی و نهادهای مدنی و «ان. جی. او.» ها (سازمانهای مردم نهاد یا سازمانها) به کار گرفته بشود تا امکان ظرفیتسازی برای گذران مطلوب اوقات فراغت فراهم بیاید. این نیز به سیاستهای کلان آزادسازی نیاز دارد. مثالی عرض میکنم. طراحی فضاهای شهری مناسب و کارآمد و پویا و متنوع و خلاق برای اوقات فراغت مستلزم مشارکت نهادهای خانوادهای، محلهای و مردمی ومدنی و «ان. جی. او. » هاست. دولت به تنهایی از عهده این امر نمیتواند بربیاید و درست نیست یکجانبه وارد صحنه بشود و تکلیف همه چیز را و محتوای فرهنگ را و اوقات فراغت را تعیین بکند.
ارسال نظر