اکران و موفقیت «ورود آقایان ممنوع» برای بار هزارم و یا شاید هم بیشتر این نکته را به دست اندرکاران و آدم های اطراف و حاشیه سینما یادآوری کرد که داشتن یک تیم خوب و قوی در کنار یک فیلمنامه خوب است که به فرمول موفقیت می انجامد. اتفاقی که در این روزهای سینمای ما ماجرایی شاید کمی دور از دسترس می نماید با این حجم تولیدات عجیب و غریب که حتی پول بازیگرهایش هم از فروش فیلم در گیشه به دست نمی آید.
بگذریم. مجموعه بازیگرانی مثل رضا عطاران و بهاره رهنما در کنار انتخاب های جسورانه ای مثل ویشکا آسایش و مانی حقیقی و نگاه شوخ و شنگ رامبد جوان تنها با کیمیای پیمان قاسم خانی است که فیلمی را به وجود می آورد که در عین شریف بودن و بدون افتادن به دام ابتذال فضای کمدی ای را خلق می کند که تو مخاطب حاضری برایش حتی چندبار بلیت بخری و به سینما بروی و وقتی فیلمش به رسانه خانگی آمد آن را بخری و باز نگاهش کنی و بخندی. این فرمول مغفول و فراموش شده سینمای ماست.
درحقیقت این نوشته سوای احترام به تمام عوامل تولید فیلم «ورود آقایان ممنوع» و اشاره به پختگی و نگاه ویژه رامبد جوان در کارگردانی، بزرگداشتی است برای پیمان قاسم خانی که به نظرم امروز دارد در کنار معدود فیلمنامه نویسانی یک تنه جور این سینمای بی در و پیکر را می کشد. فیلمنامه نویسی که هر وقت یکدست قلمش را برداشته اتفاقی را در این سینما رقم زده. لازم به یادآوری که نیست! بگذارید باز هم یک مرور سریع و سطحی کنیم. از «من زمین را دوست دارم» و « نان، عشق و موتور ۱۰۰۰» بگیر و «مارمولک» تا در این اواخر «سن پطرزبورگ» و همین «ورود آقایان ممنوع». حالا بماند این وسط کلی فیلم دیگر که از طرح هایش ساخته شده اند و مجموعه های تلویزیونی ماندگاری مثل «شب های برره» و «مرد هزار چهره» که نمی توانیم فراموششان کنیم. اگر گزافه نگفته باشیم امروز پیمان قاسم خانی است که سوپراستار این سینما‌ست. سوپراستاری که درحقیقت روح ستاره شدن را به کالبد خیلی از این ستاره های پر فروغ و کم فروغ و حتی بدون نفت می دمد!
اما در کنار این ماجرا نمی شود چیره دستی رامبد جوان را هم فراموش کرد. کارگردانی که داریم کم کم به پرفروش بودن فیلم هایش در کنار احترام به شعور مخاطب عادت می کنیم و از همین الان هم برای دیدن فیلم بعدی اش لحظه شماری. او آرام آرام مسیر پیشرفتش را از سال ۶۹ تا به امروز طی کرده و حالا به پختگی ای در سینمای کمدی رسیده که می شود به او گفت پیشکسوت. کسی که در بازیگری مدل خودش را دارد و حالا در فیلمسازی هم به نگاهی رسیده که رگ خواب مخاطب دستش آمده و می تواند فیلم های پرفروش درست و حسابی بسازد. دوستی می گفت خدا او را دوست دارد و دو دستی بغلش کرده. یکی دیگر هم می گفت پسر عجب شانسی دارد و... این عادت ما ایرانی هاست که بعد از موفقیت یک نفر کلا سابقه و مرارت هایش را فراموش می‌کنیم. به هر ترتیب به خوبی و از نتیجه ماجرا مشخص است که او با برداشتن گام های کوچک و با تمانینه امروز در اینجاست نه با لوده بازی و یک شبه به شهرت رسیدن و به قول بعضی ها شانس! اگر امروز رامبد جوان با اینجا رسیده پشت سرش تجربیات ۲۲ سال کار کردن مداوم است که حالا از او در ۴۱ سالگی یک بازیگر- کارگردان دوست داشتنی ساخته. بدون ذوق زدگی و بی هیچ مبالغه ای به احترامش می ایستم و برایش هورا می کشم که به نظرم این سینما به امثال او نیاز بسیار دارد. آدم هایی که کاش قدرشان را بدانیم و کاش خودشان هم از این خوب بودن خسته نشوند و به مسیرشان ادامه بدهند. کاش...