همه چیزمان به همه چیزمان میآید - ۶ مهر ۹۱
پژمان موسوی
Pejman. mousavi@gmail. com
عکس: نگار متیننیا
بنویسیم اوقات فراغت بخوانیم اوقات بطالت! واقعیت به همین تلخی است؛ به همین عریانی و به همین شفافی!تازه این مختص به آن تعداد از جمعیت ایرانی است که اساسا میتوانند از پدیدهای به نام اوقات فراغت سخن بگویند و تنگناهای مالی و شرایط اقتصادی شان به گونهای هست که بتوانند برای اوقات فراغتشان برنامهریزی کنند، بقیه که فعلا و تا اطلاع ثانوی از این گردونه بیروناند. اوقات فراغت هم به مانند بسیاری دیگر از وقایع و پدیدههای اجتماعی، تابع شرایط و مختصاتی است که بررسی تام و تمام آن بی شک در این مقال ممکن نیست و آنچه که میتواند در این نوشته یا پرونده مورد بررسی قرار گیرد، تنها اشاراتی است به پدیدهای که میتواند و باید که نقشی اساسی در زندگی هر کدام از ما ایفا نماید و متاسفانه فعلا به هر دلیلی سبک زندگی ما تا تحقق این آرمان کیلومترها فاصله دارد.
Pejman. mousavi@gmail. com
عکس: نگار متیننیا
بنویسیم اوقات فراغت بخوانیم اوقات بطالت! واقعیت به همین تلخی است؛ به همین عریانی و به همین شفافی!تازه این مختص به آن تعداد از جمعیت ایرانی است که اساسا میتوانند از پدیدهای به نام اوقات فراغت سخن بگویند و تنگناهای مالی و شرایط اقتصادی شان به گونهای هست که بتوانند برای اوقات فراغتشان برنامهریزی کنند، بقیه که فعلا و تا اطلاع ثانوی از این گردونه بیروناند. اوقات فراغت هم به مانند بسیاری دیگر از وقایع و پدیدههای اجتماعی، تابع شرایط و مختصاتی است که بررسی تام و تمام آن بی شک در این مقال ممکن نیست و آنچه که میتواند در این نوشته یا پرونده مورد بررسی قرار گیرد، تنها اشاراتی است به پدیدهای که میتواند و باید که نقشی اساسی در زندگی هر کدام از ما ایفا نماید و متاسفانه فعلا به هر دلیلی سبک زندگی ما تا تحقق این آرمان کیلومترها فاصله دارد.
پژمان موسوی
Pejman.mousavi@gmail.com
عکس: نگار متیننیا
بنویسیم اوقات فراغت بخوانیم اوقات بطالت! واقعیت به همین تلخی است؛ به همین عریانی و به همین شفافی!تازه این مختص به آن تعداد از جمعیت ایرانی است که اساسا میتوانند از پدیدهای به نام اوقات فراغت سخن بگویند و تنگناهای مالی و شرایط اقتصادی شان به گونهای هست که بتوانند برای اوقات فراغتشان برنامهریزی کنند، بقیه که فعلا و تا اطلاع ثانوی از این گردونه بیروناند. اوقات فراغت هم به مانند بسیاری دیگر از وقایع و پدیدههای اجتماعی، تابع شرایط و مختصاتی است که بررسی تام و تمام آن بی شک در این مقال ممکن نیست و آنچه که میتواند در این نوشته یا پرونده مورد بررسی قرار گیرد، تنها اشاراتی است به پدیدهای که میتواند و باید که نقشی اساسی در زندگی هر کدام از ما ایفا نماید و متاسفانه فعلا به هر دلیلی سبک زندگی ما تا تحقق این آرمان کیلومترها فاصله دارد. اوقات فراغت را از هر زاویهای که ببینیم، به آن زمانی اطلاق میشود که ما انسانها به هر دلیلی میخواهیم آن ایام را متفاوت با سایر ساعات و روزهایمان سپری کنیم.
یا بیکاریم یا اساسا نمیخواهیم کار کنیم و فکر میکنیم که این ایام میتواند در روحیه و روان ما و تجدید انرژیمان، نقشی اساسی داشته باشد. تا اینجای کار هم مشکلی نیست و همه چیز خیلی طبیعی پیش میرود اما مشکل درست در جایی آغاز میشود که بیشتر ما اوقات فراغت را مساوی با اوقات بطالت میپنداریم و به هر طریق در اندیشه «سپری» کردن آن هستیم و چندان به «چگونه» سپری کردن آن نمیاندیشیم! خیابانگردی، پاساژ گردی، مهمانی یا حداکثر سفر تنها گزینههای همیشگی ما برای گذران اوقات فراغت هستند و تنها کمی از ما با دیدی کارکردی و آینده نگرانه، به گذران اوقات فراغتمان میاندیشیم و کتابخوانی، بازدید از نمایشگاهها یا گالریهای فرهنگی، تئاتر گردی، کوهپیمایی و... را بهعنوان گزینههای مطرح برای گذران اوقات فراغتمان در نظر میگیریم.
اینها اما همه یک سوی ماجرا است و این حق انتخابها در شرایطی امکان وقوع دارد که همه چیز در یک شرایط عادی قرار داشته باشد اما ما که «همه چیزمان به همه چیزمان میآید» باید که یک نقصی در اینجای کارمان هم باشد و نتیجه این کار هم محدود شدن حق انتخابمان باشد! یک خانواده ۵ نفری را بهعنوان نمونه در نظر بگیرید؛ فرض را بر این میگیریم که این خانواده یک شب در هفته میخواهد تئاتر برود، شام را هم در کنار خانواده در یک رستوران متوسط سرو کند، چنین تصمیمی حداقل ۱۰۰ هزار تومان هزینه به دنبال دارد و در ماه رقمی معادل ۴۰۰ هزار تومان را! سینما هم کمی کمتر از این! نتیجه: پشیمان شدن خانواده و عطای تئاتر و هرچه تفریح فرهنگی است را به لقای آن بخشیدن! اصلا عجیب هم نیست: کافی است تا به متوسط درآمد خانوارهای ایرانی نگاهی داشته باشیم تا این عجیب نبودن به راحتی خودش را به ما بنمایاند. سفر حتی سفرهای داخلی هم دیگر میرود تا به رویا تبدیل شود، سفرهای خارجی که با این وضع، قدرتمندانه از سکه افتاده است و سفرهای داخلی هم با احتساب تمامی هزینههایی که در بردارد،یا میرود که به کلی از برنامههای ایرانیان حذف شود یا به سالی یکی دوبار خلاصه گردد! گول ترافیک جاده شمال را نخوریم چرا که اولا همه جای ایران تهران نیست و همه ایرانیان پایتخت نشین نیستند و ثانیا این حجم انبوه اتومبیلی که راهی شهرهای شمالی میشود، مصداق همان به بطالتگذرانی اوقات فراغت هستند یا از سر ناچاری یا به دلایل زیادی از جمله نبود گزینههای آلترناتیو جذاب است که اتفاقا راهی این خطه از کشورمان میشوند و تعداد آنها را نمیبایست و نباید که بهعنوان «میزانی» برای کل جامعه ایران در نظر آورد.
بررسی مقایسهای چگونگی گذران اوقات فراغت در تهران و شهرستانها حاوی گزارههای متعدد جامعهشناختی است؛ این گزارهها بیش از هر چیز، «تفاوت» در نوع مواجهه اهالی پایتخت و اهالی سایر نقاط ایران با مقوله اوقات فراغت را نشان میدهد و بیش از هر چیز موید این موضوع است که امکانات و فضاهای مورد نیاز برای گذران اوقات فراغت، به نسبت قابلتوجهی در شهرستانها کمتر از تهران است.
در واقع میتوان گفت که در برابر تهران، بسیاری از شهرهای ایران اساسا چیزی برای عرضه ندارند، نه تئاتری، نه سینمایی، نه گالریای و نه حتی فضای تفریحی مناسبی. نتیجه یک چنین امری هم مشخص است: بطالت در شکل خوشبینانه آن و گرایش به انواع آسیبهای اجتماعی در شکل بدبینانه آن ... به یک چیز اما میتوان از همین امروز امیدوار بود: اینکه نگاه و نوع مواجهه ایرانیان با پدیدهای به نام اوقات فراغت در آینده بسیار متفاوت با امروز خواهد بود و حتی طبقات و اقشاری که توان اقتصادی چندانی هم ندارند، با رشد فرهنگیای که در انتظارشان است، از اوقات فراغتشان به بهترین وجه بهره خواهند برد... دیر است و دور نیست...
Pejman.mousavi@gmail.com
عکس: نگار متیننیا
بنویسیم اوقات فراغت بخوانیم اوقات بطالت! واقعیت به همین تلخی است؛ به همین عریانی و به همین شفافی!تازه این مختص به آن تعداد از جمعیت ایرانی است که اساسا میتوانند از پدیدهای به نام اوقات فراغت سخن بگویند و تنگناهای مالی و شرایط اقتصادی شان به گونهای هست که بتوانند برای اوقات فراغتشان برنامهریزی کنند، بقیه که فعلا و تا اطلاع ثانوی از این گردونه بیروناند. اوقات فراغت هم به مانند بسیاری دیگر از وقایع و پدیدههای اجتماعی، تابع شرایط و مختصاتی است که بررسی تام و تمام آن بی شک در این مقال ممکن نیست و آنچه که میتواند در این نوشته یا پرونده مورد بررسی قرار گیرد، تنها اشاراتی است به پدیدهای که میتواند و باید که نقشی اساسی در زندگی هر کدام از ما ایفا نماید و متاسفانه فعلا به هر دلیلی سبک زندگی ما تا تحقق این آرمان کیلومترها فاصله دارد. اوقات فراغت را از هر زاویهای که ببینیم، به آن زمانی اطلاق میشود که ما انسانها به هر دلیلی میخواهیم آن ایام را متفاوت با سایر ساعات و روزهایمان سپری کنیم.
یا بیکاریم یا اساسا نمیخواهیم کار کنیم و فکر میکنیم که این ایام میتواند در روحیه و روان ما و تجدید انرژیمان، نقشی اساسی داشته باشد. تا اینجای کار هم مشکلی نیست و همه چیز خیلی طبیعی پیش میرود اما مشکل درست در جایی آغاز میشود که بیشتر ما اوقات فراغت را مساوی با اوقات بطالت میپنداریم و به هر طریق در اندیشه «سپری» کردن آن هستیم و چندان به «چگونه» سپری کردن آن نمیاندیشیم! خیابانگردی، پاساژ گردی، مهمانی یا حداکثر سفر تنها گزینههای همیشگی ما برای گذران اوقات فراغت هستند و تنها کمی از ما با دیدی کارکردی و آینده نگرانه، به گذران اوقات فراغتمان میاندیشیم و کتابخوانی، بازدید از نمایشگاهها یا گالریهای فرهنگی، تئاتر گردی، کوهپیمایی و... را بهعنوان گزینههای مطرح برای گذران اوقات فراغتمان در نظر میگیریم.
اینها اما همه یک سوی ماجرا است و این حق انتخابها در شرایطی امکان وقوع دارد که همه چیز در یک شرایط عادی قرار داشته باشد اما ما که «همه چیزمان به همه چیزمان میآید» باید که یک نقصی در اینجای کارمان هم باشد و نتیجه این کار هم محدود شدن حق انتخابمان باشد! یک خانواده ۵ نفری را بهعنوان نمونه در نظر بگیرید؛ فرض را بر این میگیریم که این خانواده یک شب در هفته میخواهد تئاتر برود، شام را هم در کنار خانواده در یک رستوران متوسط سرو کند، چنین تصمیمی حداقل ۱۰۰ هزار تومان هزینه به دنبال دارد و در ماه رقمی معادل ۴۰۰ هزار تومان را! سینما هم کمی کمتر از این! نتیجه: پشیمان شدن خانواده و عطای تئاتر و هرچه تفریح فرهنگی است را به لقای آن بخشیدن! اصلا عجیب هم نیست: کافی است تا به متوسط درآمد خانوارهای ایرانی نگاهی داشته باشیم تا این عجیب نبودن به راحتی خودش را به ما بنمایاند. سفر حتی سفرهای داخلی هم دیگر میرود تا به رویا تبدیل شود، سفرهای خارجی که با این وضع، قدرتمندانه از سکه افتاده است و سفرهای داخلی هم با احتساب تمامی هزینههایی که در بردارد،یا میرود که به کلی از برنامههای ایرانیان حذف شود یا به سالی یکی دوبار خلاصه گردد! گول ترافیک جاده شمال را نخوریم چرا که اولا همه جای ایران تهران نیست و همه ایرانیان پایتخت نشین نیستند و ثانیا این حجم انبوه اتومبیلی که راهی شهرهای شمالی میشود، مصداق همان به بطالتگذرانی اوقات فراغت هستند یا از سر ناچاری یا به دلایل زیادی از جمله نبود گزینههای آلترناتیو جذاب است که اتفاقا راهی این خطه از کشورمان میشوند و تعداد آنها را نمیبایست و نباید که بهعنوان «میزانی» برای کل جامعه ایران در نظر آورد.
بررسی مقایسهای چگونگی گذران اوقات فراغت در تهران و شهرستانها حاوی گزارههای متعدد جامعهشناختی است؛ این گزارهها بیش از هر چیز، «تفاوت» در نوع مواجهه اهالی پایتخت و اهالی سایر نقاط ایران با مقوله اوقات فراغت را نشان میدهد و بیش از هر چیز موید این موضوع است که امکانات و فضاهای مورد نیاز برای گذران اوقات فراغت، به نسبت قابلتوجهی در شهرستانها کمتر از تهران است.
در واقع میتوان گفت که در برابر تهران، بسیاری از شهرهای ایران اساسا چیزی برای عرضه ندارند، نه تئاتری، نه سینمایی، نه گالریای و نه حتی فضای تفریحی مناسبی. نتیجه یک چنین امری هم مشخص است: بطالت در شکل خوشبینانه آن و گرایش به انواع آسیبهای اجتماعی در شکل بدبینانه آن ... به یک چیز اما میتوان از همین امروز امیدوار بود: اینکه نگاه و نوع مواجهه ایرانیان با پدیدهای به نام اوقات فراغت در آینده بسیار متفاوت با امروز خواهد بود و حتی طبقات و اقشاری که توان اقتصادی چندانی هم ندارند، با رشد فرهنگیای که در انتظارشان است، از اوقات فراغتشان به بهترین وجه بهره خواهند برد... دیر است و دور نیست...
ارسال نظر