چرا اینقدر چانه میزنید؟ - ۳ اسفند ۹۱
فرشاد اسماعیلی
بازار یکی از بهترین میدانهای عمومی است که میتوان فرهنگ و مردمشناسی تاریخی ایرانیان را بهخوبی در آنجا پیگیری کرد. همواره سعی کردهایم به روایتهای خودمان درباره خودمان گوش بدهیم و آنچه بیشتر شنیدهایم انصاف و وجدان و سلامت اخلاقی بوده است، اما آنچه میتواند به کالبدشکافی بیشتر فرهنگ اقتصادی مردم ایران کمک کند تحلیل و گزارش سیاحان یا دیپلماتهایی است که پشت زاویه سوم شخص نشستهاند و توانستهاند رفتار اقتصادی ایرانیان را از این زاویه روایت کنند. اما در همین دیپلمات، زاویه نیز روایتها گاه روایتهای نامعتبری بوده است و به گونهای مغرضانه ایرانیان را مردمی رشوهخوار و دودوزهباز دیدهاند، اما حفظ فاصلهگذاری راوی با فرهنگ ایرانیان ترجیح روایتهای دیگران را بر روایتهای خودمان توجیه میکند.
بازار یکی از بهترین میدانهای عمومی است که میتوان فرهنگ و مردمشناسی تاریخی ایرانیان را بهخوبی در آنجا پیگیری کرد. همواره سعی کردهایم به روایتهای خودمان درباره خودمان گوش بدهیم و آنچه بیشتر شنیدهایم انصاف و وجدان و سلامت اخلاقی بوده است، اما آنچه میتواند به کالبدشکافی بیشتر فرهنگ اقتصادی مردم ایران کمک کند تحلیل و گزارش سیاحان یا دیپلماتهایی است که پشت زاویه سوم شخص نشستهاند و توانستهاند رفتار اقتصادی ایرانیان را از این زاویه روایت کنند. اما در همین دیپلمات، زاویه نیز روایتها گاه روایتهای نامعتبری بوده است و به گونهای مغرضانه ایرانیان را مردمی رشوهخوار و دودوزهباز دیدهاند، اما حفظ فاصلهگذاری راوی با فرهنگ ایرانیان ترجیح روایتهای دیگران را بر روایتهای خودمان توجیه میکند.
فرشاد اسماعیلی
بازار یکی از بهترین میدانهای عمومی است که میتوان فرهنگ و مردمشناسی تاریخی ایرانیان را بهخوبی در آنجا پیگیری کرد. همواره سعی کردهایم به روایتهای خودمان درباره خودمان گوش بدهیم و آنچه بیشتر شنیدهایم انصاف و وجدان و سلامت اخلاقی بوده است، اما آنچه میتواند به کالبدشکافی بیشتر فرهنگ اقتصادی مردم ایران کمک کند تحلیل و گزارش سیاحان یا دیپلماتهایی است که پشت زاویه سوم شخص نشستهاند و توانستهاند رفتار اقتصادی ایرانیان را از این زاویه روایت کنند. اما در همین دیپلمات، زاویه نیز روایتها گاه روایتهای نامعتبری بوده است و به گونهای مغرضانه ایرانیان را مردمی رشوهخوار و دودوزهباز دیدهاند، اما حفظ فاصلهگذاری راوی با فرهنگ ایرانیان ترجیح روایتهای دیگران را بر روایتهای خودمان توجیه میکند.
یکی از این مسافران غریب «چارلز جیمز ویلس» است. دکتر جیمز چندین کتاب درباره ایران و فرهنگ مشرقزمین نوشته است. جیمز انگلیسی در زمان ناصرالدینشاه سفری به ایران میکند و سفرنامهای درباره اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران تهیه میکند که در لندن منتشر میشود. اما این کتاب بعدها توسط «مسیو کرستوسف» ترجمه میگردد. ناصرالدین شاه به «سید عبدالله انوار» دستور ترجمه این کتاب را از زبان روسی به فارسی میدهد و سید عبدالله نیز به دستور ناصرالدین شاه این کتاب را ترجمه میکند.
جیمز ویلس فرهنگ ایرانی را از ابعاد مختلفی روایت کرده است. از پوشش و تغذیه و تدارکات عروسی و مشاغل ایرانیان گرفته تا احوال مسیحیان و درویشان و تعزیهخوانان و پادشاهان ایران، اما آنچه در پرداخت فرهنگ اقتصادی ایرانیان از نگاه او اهمیت مییابد رفتار ایرانیان در بازار و البته احتمالا بازار تهران است. در بازار تهران به ویژگیهای رفتاری فراوانی اشاره میکند. اینکه اصلا بازار ایرانی را با بازارهای اروپایی آن زمان مشابه نمیبیند و با آن توقعات و انتظارات به سراغ بازار ایران نمیرود. تفاوتی در بازارهای ایران با اروپا میبیند که از الگوهای معماریاش گرفته تا دستهبندی صنوف و نحوه چیدمان و تزیین کالاهایش برای او یکسره عجیب و بدیع است، اما برای جیمز ویلس مثل بسیاری از سیاحان و مسافران فرنگی دیگر، این «چانهزنی» است که برجسته میشود. او در آنچه به عنوان فرهنگ اقتصادی مردم در بازار میبیند بیشتر از هرچیزی به «چانهزنی» ایرانیان در خرید و فروش اشاره میکند.
«شخص مشتری در وقت خرید یک مرتبه اجناس مطلوب خود را نمیتواند بخرد؛ یعنی ابتدا باید نزد هر یک از دکانهای آنجا رفته و از قیمت آن جنس و اسباب بهخوبی مستحضر و مطلع شود و بهقدری که ممکن شود باید در کم و زیاد قیمت گفتوگو نماید.»
اما مساله این است که این چانه زنی که سیاحان زیادی در بازارهای ایران - و بهویژه بازار تهران آنهم در زمان ناصرالدین شاه- دیدهاند به چه چیزی بر میگردد؟، ویژگی رفتاری که شاید تا به امروز هم کاملا از فرهنگ اقتصادی خرید و فروش ایرانیان حذف نشده است و بسیاری از ایرانیان با قومیتها و زبانهای مختلف هنوز فکر میکنند اگر چانهای برای تخفیف قیمت خریدشان نزنند، کلاه سرشان رفته است یا بیعرضهاند.
به تعیین قیمت کالاها در بازار و نظارت بر آن در عهد ناصری تسعیر گفته میشد. این اصطلاح ریشه در کتابهای فقهی و مباحثی به نام متاجر داشت و به دلیل نزدیکی روحانیون و سنتیهای مذهبی در بازار ایران بخش زیادی از فرهنگها و گزارههای تجاری که در کتابهای فقهی آمده بود (هم ممنوعیتها و محرمات و هم تجویزات و مباحات) در بازار ایران به خوبی مشاهده میشد که بحث تعیین قیمت و نظارت بر معیارهای کالا و اجناس در بازار هم از این گفتمان فقهی بیتاثیر نبوده است.
اما آنطور که ویلیم فلور نیز در کتاب تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار اشاره میکند: «قیمت ثابتی که برای همه یکسان باشد، در بازار ایران وجود ندارد و قیمتها بنا به برآوردی که فروشنده از ثروت مشتری میکند، بالا و پایین میرود.»
برای تعیین قیمت واحد بر کالاها در بازار ایران در عهد ناصری سازمان اصناف وجود داشت، اما به دلیل ضعف سیاسی و عملکردی این صنف و فشار سرمایهگذاران پیشین در آن صنف و نفوذ مقامات حکومتی، قیمت کالاها انسجام و تعرفه خاصی نداشت و هرچند محتسب یا داروغه در دورههایی مسوول نظارت بر قیمتگذاریها در بازار بودند و بعضی اصناف مثل خباز و قصاب نیز تا حدی توانسته بودند بر قیمت فرآوردههای خود نظارت کنند، اما نظارت این اصناف و مقامات، سازمان یافته و تشکلیافته نبود و گاه خود ناظران شریک قافله میشدند و به بهانه مالیات، تهدید به جریمه میکردند و به رشوهگیری و اخاذی از کسبه میپرداختند و به آن بیثباتی و بالا پایین شدنهای قیمت اجناس در بازار دامن میزدند.
بنابراین به نظر میرسد که این چانهزنیهای مردم در بازار که سیاحی مثل چارلز جیمز ویلس به آن اشاره میکند به این سیاستگذاریهای بدون ضمانت اجرا درباره تعیین قیمت کالاها توسط حاکمیت مرتبط میشده است. عدم آگاهی از قیمت واقعی و تعرفهای قیمتها از یک سو موجب بیاعتمادی خریداران به فروشندگان گردیده و از سوی دیگر زمینه سوءاستفاده فروشندگان از مشتریان را فراهم میکرده است و شاید آن چانهزنیها از دل این بی اعتمادیها و سوءاستفادهها بیرون میآمده است.
بازار یکی از بهترین میدانهای عمومی است که میتوان فرهنگ و مردمشناسی تاریخی ایرانیان را بهخوبی در آنجا پیگیری کرد. همواره سعی کردهایم به روایتهای خودمان درباره خودمان گوش بدهیم و آنچه بیشتر شنیدهایم انصاف و وجدان و سلامت اخلاقی بوده است، اما آنچه میتواند به کالبدشکافی بیشتر فرهنگ اقتصادی مردم ایران کمک کند تحلیل و گزارش سیاحان یا دیپلماتهایی است که پشت زاویه سوم شخص نشستهاند و توانستهاند رفتار اقتصادی ایرانیان را از این زاویه روایت کنند. اما در همین دیپلمات، زاویه نیز روایتها گاه روایتهای نامعتبری بوده است و به گونهای مغرضانه ایرانیان را مردمی رشوهخوار و دودوزهباز دیدهاند، اما حفظ فاصلهگذاری راوی با فرهنگ ایرانیان ترجیح روایتهای دیگران را بر روایتهای خودمان توجیه میکند.
یکی از این مسافران غریب «چارلز جیمز ویلس» است. دکتر جیمز چندین کتاب درباره ایران و فرهنگ مشرقزمین نوشته است. جیمز انگلیسی در زمان ناصرالدینشاه سفری به ایران میکند و سفرنامهای درباره اوضاع اجتماعی و اقتصادی ایران تهیه میکند که در لندن منتشر میشود. اما این کتاب بعدها توسط «مسیو کرستوسف» ترجمه میگردد. ناصرالدین شاه به «سید عبدالله انوار» دستور ترجمه این کتاب را از زبان روسی به فارسی میدهد و سید عبدالله نیز به دستور ناصرالدین شاه این کتاب را ترجمه میکند.
جیمز ویلس فرهنگ ایرانی را از ابعاد مختلفی روایت کرده است. از پوشش و تغذیه و تدارکات عروسی و مشاغل ایرانیان گرفته تا احوال مسیحیان و درویشان و تعزیهخوانان و پادشاهان ایران، اما آنچه در پرداخت فرهنگ اقتصادی ایرانیان از نگاه او اهمیت مییابد رفتار ایرانیان در بازار و البته احتمالا بازار تهران است. در بازار تهران به ویژگیهای رفتاری فراوانی اشاره میکند. اینکه اصلا بازار ایرانی را با بازارهای اروپایی آن زمان مشابه نمیبیند و با آن توقعات و انتظارات به سراغ بازار ایران نمیرود. تفاوتی در بازارهای ایران با اروپا میبیند که از الگوهای معماریاش گرفته تا دستهبندی صنوف و نحوه چیدمان و تزیین کالاهایش برای او یکسره عجیب و بدیع است، اما برای جیمز ویلس مثل بسیاری از سیاحان و مسافران فرنگی دیگر، این «چانهزنی» است که برجسته میشود. او در آنچه به عنوان فرهنگ اقتصادی مردم در بازار میبیند بیشتر از هرچیزی به «چانهزنی» ایرانیان در خرید و فروش اشاره میکند.
«شخص مشتری در وقت خرید یک مرتبه اجناس مطلوب خود را نمیتواند بخرد؛ یعنی ابتدا باید نزد هر یک از دکانهای آنجا رفته و از قیمت آن جنس و اسباب بهخوبی مستحضر و مطلع شود و بهقدری که ممکن شود باید در کم و زیاد قیمت گفتوگو نماید.»
اما مساله این است که این چانه زنی که سیاحان زیادی در بازارهای ایران - و بهویژه بازار تهران آنهم در زمان ناصرالدین شاه- دیدهاند به چه چیزی بر میگردد؟، ویژگی رفتاری که شاید تا به امروز هم کاملا از فرهنگ اقتصادی خرید و فروش ایرانیان حذف نشده است و بسیاری از ایرانیان با قومیتها و زبانهای مختلف هنوز فکر میکنند اگر چانهای برای تخفیف قیمت خریدشان نزنند، کلاه سرشان رفته است یا بیعرضهاند.
به تعیین قیمت کالاها در بازار و نظارت بر آن در عهد ناصری تسعیر گفته میشد. این اصطلاح ریشه در کتابهای فقهی و مباحثی به نام متاجر داشت و به دلیل نزدیکی روحانیون و سنتیهای مذهبی در بازار ایران بخش زیادی از فرهنگها و گزارههای تجاری که در کتابهای فقهی آمده بود (هم ممنوعیتها و محرمات و هم تجویزات و مباحات) در بازار ایران به خوبی مشاهده میشد که بحث تعیین قیمت و نظارت بر معیارهای کالا و اجناس در بازار هم از این گفتمان فقهی بیتاثیر نبوده است.
اما آنطور که ویلیم فلور نیز در کتاب تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار اشاره میکند: «قیمت ثابتی که برای همه یکسان باشد، در بازار ایران وجود ندارد و قیمتها بنا به برآوردی که فروشنده از ثروت مشتری میکند، بالا و پایین میرود.»
برای تعیین قیمت واحد بر کالاها در بازار ایران در عهد ناصری سازمان اصناف وجود داشت، اما به دلیل ضعف سیاسی و عملکردی این صنف و فشار سرمایهگذاران پیشین در آن صنف و نفوذ مقامات حکومتی، قیمت کالاها انسجام و تعرفه خاصی نداشت و هرچند محتسب یا داروغه در دورههایی مسوول نظارت بر قیمتگذاریها در بازار بودند و بعضی اصناف مثل خباز و قصاب نیز تا حدی توانسته بودند بر قیمت فرآوردههای خود نظارت کنند، اما نظارت این اصناف و مقامات، سازمان یافته و تشکلیافته نبود و گاه خود ناظران شریک قافله میشدند و به بهانه مالیات، تهدید به جریمه میکردند و به رشوهگیری و اخاذی از کسبه میپرداختند و به آن بیثباتی و بالا پایین شدنهای قیمت اجناس در بازار دامن میزدند.
بنابراین به نظر میرسد که این چانهزنیهای مردم در بازار که سیاحی مثل چارلز جیمز ویلس به آن اشاره میکند به این سیاستگذاریهای بدون ضمانت اجرا درباره تعیین قیمت کالاها توسط حاکمیت مرتبط میشده است. عدم آگاهی از قیمت واقعی و تعرفهای قیمتها از یک سو موجب بیاعتمادی خریداران به فروشندگان گردیده و از سوی دیگر زمینه سوءاستفاده فروشندگان از مشتریان را فراهم میکرده است و شاید آن چانهزنیها از دل این بی اعتمادیها و سوءاستفادهها بیرون میآمده است.
ارسال نظر