«داستان‌باره ایران‌دره»
میلاد ظریف
نویسنده
موقع برشمردن مشخصات آدم‌هایی که در عصر ما ادبیات می‌نویسند و آن هم در کشور ما یا در خارج از کشور ما و به نام ایرانی، ما باید به یک نکته مدام توجه کنیم و آن اینکه ادبیاتی ادبیات است که با امکانات و تدابیر و ویژگی‌های امروزین ادبیات نوشته شود و ادبیاتی معاصر است که تنها به معاصر بودن اکتفا نکند، بلکه به سائقه ذات هنری ادبیات، از طریق روند فراروی، از جهان معاصر تجاوز کند و به سوی آینده دیگری بشتابد.

رضا براهنی
گزارش به نسل بی‌سن فردا (مقاله ادبیات ایرانی معاصر)

دوستم حسن همایون از من خواسته حداکثر تا 1200 کلمه در مورد ادبیات جدید ایران بنویسم. و مرادش را از ادبیات جدید ایران بررسی آثاری ذکر کرده که نویسنده‌های زیر 40 سال ایران (متولدین 54 به بعد) در تولید و نگارش آن نقش داشته‌اند. می‌توان برای شروع از همین گزاره ادبیات جدید ایران شروع کرد تا رسید به چند کتاب شاخص این چند ساله به‌زعم نگارنده. در تاریخ ادبیات جهان کم نبوده آثاری که در زمان خودشان با بی‌مهری یا کج‌فهمی منتقدان و خوانندگان مواجه شده است. آثاری که مخاطبش خواننده عادی که متر و معیارش تیراژ و چاپ‌های متعدد اثر است یا گزارش‌ پرفروش‌های ماهِ این مجله و آن مجله؛ نیست بلکه خود تاریخ ادبیات است. در جهان‌های ادبیاتی که قطب‌های سیاسی و ادبی هنوز از یکدیگر جدا نشده‌اند و نویسندگانش همزمان در دو جبهه برای احقاق حق و استقلال ( چه ادبی و چه سیاسی ) مبارزه می کنند و بعضا نقش سخنگوی مردم را ایفا می کنند و شاهد هنر کاربردی هستیم تا هنر محض، آثاری تولید می‌شوند که نامتعارف لقب می‌گیرند و کمتر منتقدی یافت می‌شود و اگر یافت شد شهامت آن را دارد که آن آثار را معرفی کند و لایه‌های پنهان و زوایای هنری و زیباشناسانه آن را بررسی و تحلیل کند.در واقع ما به نقل از کافکا با نوعی از ادبیات کوچک سروکار داریم که به اعتبار میراث‌شان بزرگ‌اند نه تاریخ انباشت‌شده‌شان.

ادبیاتی که نقش زیربنای یک سازه را ایفا می‌کند و در یک معکوس شدن بالا و پایین در سلسله مراتب ژانرها و سطوح زبان نقش فدایی ادبیات کوچک را ایفا می‌کند.آثاری که از آن می‌توان به آثار داستانی آینده یا آثار داستانی جسور و خلاق یاد کرد. از این رو چنین ادبیاتی راه را برای آثار بعد از خود باز می‌کند و باعث شکل‌گیری و شکوفایی ادبیات غنی و به معنای واقعی کلمه ناب می‌شود که هم لذت خوانشی داشته باشد و هم دستاورد ادبی و اندیشه. نویسنده‌های جوان یا زیر 40 سال ادبیات ایران چندین واقعه مهم را یا شاهدش بوده اند و در رقم خوردن آن واقعه سهیم بوده و زیستش کرده اند یا آغاز زندگی‌شان با آن واقعه تلاقی پیدا کرده. انقلاب و جنگ دو واقعه مهم این چهار دهه است که کم‌کم در آثار نویسندگان از 54 به این طرف سروکله‌اش پیدا شده.

دو رمان مهدی یزدانی‌خرم نویسنده و روزنامه‌نگار پر است از جان‌دارها و بی‌جان‌هایی که تاریخِ استعاره‌ای فردی را شکل می‌دهند و به قول لوکاچ تاریخ را به امری خصوصی، به شهر فرنگی غریب و پر نقش و نگار تبدیل می‌کنند. رمان «من منچستر یونایتد را دوست دارم» که بیشتر حجم روایت را در حد فاصل سال‌های 1320 و کودتای 28 مرداد 1332 و اشغال ایران توسط قوای متفقین به خود اختصاص داده ،و اصولا رمان بودن خودش را وامدار این حجم روایتی و شیوه روایت است، از همان ابتدا و شروع کتاب چندین و چند اصل ترسیم می‌کند و پیش می‌رود تا آخر و بر همان چند اصل هم باقی می‌ماند و خوش‌خوانی و نثر و لحن منحصربه‌فرد و ساختار روایی مستحکم رمان هم از همین پایبندی به مناسبات زمانی بین روایت و داستان و روایت گذشته‌نگر نشات می‌گیرد. از این رو رمان من منچستر... دائما در حال به تصویر کشیدن ویژگی‌های تجربه زمانی خاص خودش است. حامد اسماعیلیون هم در آخرین کار روایی خود به نام «گاماسیاب ماه ندارد» به اوج پختگی در رمان‌نویسی رسیده و در این اثر به معنای واقعی ادبیاتی تولید کرده به مثابه تاریخ و نه رمان تاریخی.

او در 15 مقطع زمانی که از فروردین 58 شروع می‌شود و تا پنجم مرداد 1367 ادامه پیدا می‌کند تاریخ را به‌عنوان پیش‌زمینه قرار می‌دهد و روایت خودش از انقلاب و جنگ را در قالب نمونه‌ای از ادبیات روایی - اجتماعی بیان می‌کند. جوانمرگی و خشونت خوابیده در تاریخ دو هسته اصلی رمان هستند که تا سطح گفتاری رمان هم نفوذ پیدا می‌کند و وجه غالب و درخشان رمان را شکل می‌دهد.از سوی دیگر «گهواره مردگان» اولین اثر مهدی بهرامی است که یک اتفاق در ادبیات ایران در یکی دو دهه گذشته محسوب می‌شود که تجربه بی‌نظیری است از طرف نویسنده در بر هم ریختن ساز و کارهایی که در بطن داستان ساخته شده چه در ژانر و چه در مصالح و ابزار داستانی و ما دائما با جابه‌جایی شخصیت‌ها موقعیت‌ها در رمان روبه‌رو هستیم. الگوی داستان را می‌توان به نوار موبیوس تشبیه کرد. نوار موبیوس این خصوصیت را دارد که نقطه شروع و نقطه پایان آن را اگر به هم وصل کنیم هر دو طرف نوار قبل از پیوند خوردن خط کشیده می‌شود (اگر با یک مداد خط بکشید) داستان گهواره‌مردگان همچون یک نوار موبیوس دائما در حال پیوند خوردن دو نقطه شروع و پایانش هست و از این طریق دائما شخصیت‌ها جابه‌جا می‌شوند و هویتشان تغییر‌ می کند و این تمهید در ساختار روایی و فرمی اثر به‌خوبی چفت و بست شده به‌صورتی‌که ما با نوع کم‌نظیری از گونه فراداستان روبه‌رو می‌شویم. دومین کتاب یوسف انصاری بعد از مجموعه داستان اولش رمانی است به اسم«ابن‌الوقت»که می‌توان آن را رمان ویران‌شهری نامید. عنصر اصلی یا نقطه تمایز، همان هویت است که در سرتاسر متن تسلط روایی دارد؛ هویتی که راوی «ابن‌الوقت»در سرتاسر کتاب با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند و می‌خواهد مقاومت آن را بشکند.

«ابن‌الوقت» را می‌توان به‌نوعی روایت خصوصی متنی خیالباف دانست که می‌کوشد تکه یا گوشه‌ای از ویران‌شهری را که پتانسیل احیاشدگی دارد احیا کند و از درون ‌متنی به‌شدت خیالباف به روایت عمومی دست یابد. «تمام بندها را بریده‌ام» اولین رمان سیاوش گلشیری است که دستاوردهایش به شدت وامدار و البته مستقل جریان رمان نو فرانسه است؛ یعنی تضاد کنش و واکنش و رسیدن به تفاوت آن هم با عنصرهای تکرارشونده و برقراری نسبت بین دو واحد که تفاوت زیادی با هم ندارند.رمانی که در عین گسیختگی با تمام مولفه‌های پس‌گرایانه و گاه پیش‌گرایانه‌ به یک نظم در روایت و ساختار دست پیدا کرده است. تعلیق و فاصله در نگرش که در بافت مضمونی و ساختاری رمان به‌خوبی نشسته از دستاوردهای این رمان است.

از این دست رمان‌های درخشان در این چند ساله هنوز هم یافت می‌شود و متاسفانه در این مجال 1200 کلمه‌ای نمی‌شود به همه آنها پرداخت و فقط در حال حاضر می‌توان از آنها نام برد.آثاری مثل «دیوار» علیرضا غلامی که اثری درخشان با مضمونی ضد جنگ است یا رمان‌های شاهرخ گیوا یا مهام میقانی یا فرهاد بابایی که اثر شاخصی چون «پارازیت» دارد که متن روایی در جهت ترسیم یک گفتار تاریخی است. در زمینه مجموعه داستان کوتاه هم مجموعه‌های بسیار قابل تامل در این چند ساله منتشر شده که از لحاظ زبان و نثر دستاوردهایی برای نویسنده و تاریخ ادبیات ایران محسوب می‌شوند و یادآور بزرگان ادبی این مملکت بوده‌اند. چند نمونه متاخرش مجموعه داستان «شماره ناشناس» نوشته آرش آذرپناه و «کشور چهاردهم »نوشته الهام فلاح یا پل‌ها نوشته احمد ابوالفتحی است که این آخری در بینا متن بودن و گفت‌وگویی که در دل داستان‌ها با خودشان و به‌نوعی تاریخ ادبیات پیش از خود برقرار می‌کند بی‌نظیر است.سروش مظفر مقدم که «کاواره عدم» را خیلی پیش از این منتشر کرده بود مجموعه داستانی به نام «بادها و برگ‌ها» را چاپ کرد که نمونه‌های خوب و درخشانی از داستان‌های پیکارسک در آن یافت می‌شود. همچنین کتاب «مستر جیکاک» احمد حسن‌زاده که داستان‌هایش را در بستر خاصی از تاریخ روایت می‌کند و در عین بومی بودن مولفه‌های داستان‌هایش بر اندیشه‌های جهانمشولی را دست گذاشته که یک سر و گردن از نمونه‌های این چنین داستان‌های بالاتر است. دو مجموعه داستان به نام‌های «آب و هوای چند روز سال» نوشته آیین نوروزی و «اندازه دیگری» نوشته مرتضی زارعی هم که هر دو اولین کار هر دو نویسنده محسوب می‌شود از لحاظ ایده و پخش کردن ایده‌ها و مرتبط کردن عناصر و مضمون‌های بی‌ربط به هم در جهت تقویت و نشان دادن ایده و گسترش ایده در نظام روایی متن و رسیدن به یک کل و مضمون با ربط بسیار موفق بوده‌اند. زنده باد ادبیات.