شبه‌جزیره اسرارآمیز(قسمت پنجاهم)

ترجمه: محمدحسین باقی

پایتخت کره‌شمالی یکی از ناشناخته‌ترین مکان‌ها در کره زمین است. برای بیش از نیم قرن حکومت کره‌شمالی با دقت تمام، امکان دسترسی به تصاویر و گزارش‌ها از پیونگ یانگ را مدیریت کرده و این بدین معناست که برای مردم خارج از کره‌شمالی این شهر هنوز بسیار ناشناخته است. آن تصاویری که از پیونگ یانگ منتشر می‌شود به دقت مهندسی شده است و معمولا تجمعات بسیار سازمان یافته یا رژه در هنگام مراسم خاص را منعکس می‌سازد. به ندرت زندگی مردم معمولی نشان داده‌می‌شود (یا اصلا نشان داده نمی‌شود). به همین ترتیب، در درون کشور، پیونگ یانگ از سوی رسانه‌های دولتی به‌عنوان پایتخت انقلاب نشان داده می‌شود؛ بنابراین، بسیاری از ساکنان این کشور تصور اندکی از واقعیت هستی و زندگی روزانه در پایتخت دارند. در این سلسله مقالات که ترجمه‌ای است از کتاب «کره شمالی: دولت پارانویا» به قلم پاول فرنچ تمام زوایای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و ایدئولوژیک کره‌شمالی بررسی شده است. شاید اطلاعات ارائه شده در این بخش، کمتر به چشم خوانندگان فارسی زبان آمده‌باشد. این سلسله مقالات که ترجمه فصل‌هایی از کتاب مذکور است می‌تواند اطلاعاتی غنی از هر آنچه در کره‌شمالی می‌گذرد به خواننده ارائه دهد.

این امر همچنین توضیح می‌دهد که چرا مصرف‌کنندگان کره‌شمالی باید با نظام سهمیه‌بندی خرده فروشی که ممکن است باعث مازاد محصولات سرامیکی شود کنار بیایند، در عین حالی که مغازه‌ها خالی از لباس‌های زمستانی یا کفش است. روند مشابهی می‌تواند در بخش کشاورزی رخ دهد که به در دسترس بودن گوجه فرنگی - و چیزهای اندک دیگر- منجر می‌شود و در نتیجه تغذیه متوازن را بی‌نهایت مشکل ساز می‌کند. توصیه مداوم به پیشی جستن از طرح ها، پاداش‌های دندان گیر برای پیشی گرفتن از طرح (یا مجازات برای عدم انجام این کار)، طرح‌های ضربتی دائمی و تلاش برای بالا بردن تولید از طریق صنایع محلی خارج از طرح، که می‌توانند با کارخانه سرامیک رقابت کرده و بر ظرفیت بیش از حد و استفاده از انرژی بیفزاید، همه بدان معنی است که به جای ماشین‌آلات روغنکاری شده‌ و نرم که این طرح مدعی داشتن آن است اما در واقع آمیزه‌ای مغشوش از سرهم‌بندی کردن‌ها، تخصیص‌های ناعادلانه و تولید یکی در میان است البته ذکری از زمان تلف شده به میان نمی‌آوریم، درحالی‌که کارخانه‌ها به‌دلیل نیاز به انرژی یا قطعات یدکی یکی یکی از کار می‌افتند و مقام‌هایی که - ممکن است به شکل موثری به‌کار گرفته شوند - سعی در صرفه‌جویی در منابع دارند منفعل یا بیکار می‌شوند.

در نهایت، در یک اقتصاد دستوری هم عقب ماندن از برنامه و هم پیشی جستن از آن سیستم را مختل می‌کند. به جای همکاری میان شرکت‌ها و کارخانه‌های مربوطه، میان آنها رقابت وجود دارد؛ کارخانه‌هایی که هر کدام هدفشان سریعتر و بیشتر پیشی جستن از طرح است. نتیجه آن در کره‌شمالی، همچون سایر اقتصادهای دستوری، همانا اتلاف گسترده منابع، انرژی و کار است. نتایج آن- در بهترین حالت- شامل محصولات پست و نامرغوب، حیف و میل منابع انسانی، اتلاف سوخت، انرژی و مواد خام است و بازار مصرفی مجبور به قبول کمبودها و توزیع ناهماهنگ (که در سال‌های اخیر موضوع فساد گسترده بوده به این معنی که درصد بالایی از محصولات با «عوارض» غیررسمی یا نیمه رسمی از دست می‌روند) و فقدان کامل محصولات و در بدترین حالت قحطی است. همان‌طور که «هیلل تیکتین»، متخصص اقتصاد شوروی، خاطر نشان ساخته:«سوال این است که چرا ضایعات بسیار زیاد در بخش کالاهای تولیدی وجود دارد. پاسخ در تضاد منافع نهفته است: میان کسانی که اقتصاد را به صورت متمرکز اداره می‌کنند و کسانی که با دستورالعمل‌های شان به شکل بی واسطه یا مستقیم یا سطح محلی مقابله می‌کنند».

درحالی‌که تولید انبوه فولاد یا سرامیک ممکن است در مرحله توسعه سریع اقتصاد - مثلا در دوره کولیما- برای تهیه فولاد جهت مصرف مردمی که بی خانمان هستند یا سرامیک برای مردمی که هیچ بشقابی ندارند تا در آن غذا بخورند مناسب باشد، به محض اینکه سطح مشخصی از توسعه در این طرح به دست آمد تابع نیازهای بازار می‌شود و همان‌طور که در دهه ۷۰ در کره‌شمالی چنین بود به سرعت باعث تضعیف اقتصاد شده و فروپاشی را تسریع می‌بخشد. با وجود این تناقضات آشکار و اعتراف به اینکه یک «دوره یکساله تجدید سازمان» لازم است، کره‌شمالی به‌دلیل جایگاه محوری‌اش در جوچه و مفهوم رهبری مدیریت اقتصادی به اقتصاد دستوری وفادار ماند. در همان زمان، آنگاه که اقتصاد روند کم تحرکی خود را شروع و سپس وارد افول اجتناب‌ناپذیر خود شد، خط «اهمیت برابر» با مصرف منابعی که در غیر این صورت وارد جامعه غیرنظامی می‌شد بر سر جای خود باقی ماند. در نهایت، میزانی از اصلاحات مورد آزمون قرار گرفت؛ اصلاحاتی که بر واقعیت بازارتاکید می‌کرد و ضرورت تلاش برای پیشگیری- غیرموفقیت آمیز، آنگونه که نشان داده شد- از در غلتیدن کشور به وضعیت کمبود دائمی و در نهایت قحطی را پذیرفت.

دوره۱۹۷۷ -۱۹۷۶ نقطه عطفی برای کره‌شمالی بود چرا که رکود و افول سیستم به درجه‌ای حساس رسید و رژیم به فرآیند جدیدی از انزوای سیاسی رسید. با پذیرش تلویحی ناکامی نظام برنامه‌ریزی، اعتراف به ضعف برنامه‌ریزی و عدم ابداع راه حل واقعی برای مشکلات با دو برابر کردن تلاش‌های فیزیکی انسانی برای به پیش بردن اقتصاد، کشور وارد آن چیزی شد که «اریک کورنل» آن را «راه بی بازگشت» توصیف کرد. روابط با غرب باز هم کمتر شد و رژیم، جنبش عدم تعهد را به‌دلیل تکبر و اصرار بر برتری نظری جوچه کنار زد درحالی‌که به شدت به اقتصاد بیمار بلوک شرق وابسته ماند؛ بلوکی که نه به‌طور کامل از سوی کره‌شمالی کنار زده شده بود و نه قادر بود کمک‌های قابل توجه ارائه دهد، به همین دلیل اقتصادهایشان وارد چرخه افول نهایی شد. فروپاشی نهایی اتحاد جماهیر شوروی تنها سقوط اقتصاد کره‌شمالی را تسریع کرد.

شبه‌جزیره اسرارآمیز(قسمت پنجاهم)