شهرهای دو قطبی، تفکیک اجتماعی، مهاجران بیبضاعت
شاید در نظر بسیاری جداییگزینی اقشار اجتماعی کمدرآمد از اقشار مرفه جامعه نه تنها بهعنوان یک مشکل مطرح نیست، بلکه پدیدهای طبیعی تلقی میشود که ثبات اجتماعی را هم به همراه دارد، در مخالفت با این نظر شواهد بسیاری موجود است.
بررسیها در چهار کشور نشان میدهد که هرچه جداییگزینی اجتماعی اقشار در شهرها کمتر باشد، شاخصهایی مانند عدم اعتماد عمومی، تعداد بیماران روحی و روانی، بزهکاری نوجوانان و آمار زندانیان تا سطح قابل ملاحظهای کمتر میشود. به همین خاطر ایجاد همپیوندی بیشتر و محلات متنوعتر بهصراحت در سیاستهای توسعه شهری بسیاری از کشورهای پیشرفته ذکر شده است.
شاید در نظر بسیاری جداییگزینی اقشار اجتماعی کمدرآمد از اقشار مرفه جامعه نه تنها بهعنوان یک مشکل مطرح نیست، بلکه پدیدهای طبیعی تلقی میشود که ثبات اجتماعی را هم به همراه دارد، در مخالفت با این نظر شواهد بسیاری موجود است.
بررسیها در چهار کشور نشان میدهد که هرچه جداییگزینی اجتماعی اقشار در شهرها کمتر باشد، شاخصهایی مانند عدم اعتماد عمومی، تعداد بیماران روحی و روانی، بزهکاری نوجوانان و آمار زندانیان تا سطح قابل ملاحظهای کمتر میشود. به همین خاطر ایجاد همپیوندی بیشتر و محلات متنوعتر بهصراحت در سیاستهای توسعه شهری بسیاری از کشورهای پیشرفته ذکر شده است.
در این باره، علیرضا وزیریزاده کارشناس توسعه شهری میگوید: احداث پروژههای مسکن اجتماعی-حمایتی یکی از ابزارهای موثر در دست برنامهریزان شهری برای تقابل با جداییگزینی اقشار اجتماعی و جلوگیری از شکلگیری محلات غیررسمی و زاغه نشینی بوده است. اما دستیابی به چنین هدفی در ساخت اینگونه پروژهها نیازمند برآورده شدن چند شرط است که در صورت برآورده نشدنشان، نهتنها ساخت مسکنهای اجتماعی کمکی به رفع مشکل شکاف اجتماعی نمیکند، بلکه خود عاملی در جهت تشدید آن بهحساب خواهد آمد. این شروط عبارتند از:
ابتدا سهم بخش مسکن اجتماعی در کل بازار مسکن شهر و کشور باید قابل ملاحظه باشد: هنوز بهطور متوسط در کشورهای اروپای غربی بین ۲۰ تا ۳۰ درصد سهم کل بازار مسکن در اختیار مسکن اجتماعی است. این امر موجب میشود تا بهگونهای مسکن اجتماعی حتی در دسترس اقشار متوسط نیز قرار بگیرد و مانع از نشاندار شدن آنها بهعنوان مکانهای تجمع فقرا در اذهان عمومی شود.
در مرحله بعد، سیاستهای پایداری در این ارتباط باید وجود داشته باشد: احداث مسکنهای اجتماعی برنامه دراز مدتی است که باید همواره در دستور کار برنامهریزان قرار داشته باشد و در مراحل مختلف متناسب با تغییرات اجتماعی و جمعیتی مورد بازبینی قرار گیرد. به عبارتی دیگر سیاستهای مقطعی و کوتاه مدت که معمولا در دورههای بحران اتخاذ میشود جوابگو نیست. سیاستهای مسکن اجتماعی باید در بطن برنامههای توسعه شهرها قرار بگیرد تا متناسب با توسعه شهر به اجرا درآید. چنانچه در بسیاری از کشورهای اروپایی، اجرای سیاستهای مسکن اجتماعی سابقهای طولانی و پیوسته بیش از یک قرن دارد.
عوامل متعددی لازم است که در این موضوع درگیر باشند: بررسی تجارب کشورهای مختلف نشان میدهد که تمامی مسوولیت اجرای پروژههای مسکن اجتماعی برعهده دولت نیست. اگرچه دولت مهمترین رکن بوده و وظیفه اصلی سیاستگذاری را برعهده دارد، اما نهادهای مدنی دیگر مانند دولتهای محلی و بخش خصوصی نیز بسیار تاثیرگذار هستند. بهعنوان مثال در انگلستان در اجرای هر پروژه ساختوساز عمده توسط بخش خصوصی، مجری موظف به تخصیص بخش قابلتوجهی (تقریبا حدود ۳۰ درصد متناسب با محل پروژه) از آن به مسکن اجتماعی میشود. به این ترتیب در ساختوسازهای شهری، حتی در گرانترین مناطق شهرهای بزرگ، سهم مسکن اجتماعی توسط بخش خصوصی باید رعایت شود.
در این میان مهمترین نکته، مکانیابی مناسب برای پروژهها است: در بسیاری از کشورهایی که تجارب نسبتا موفقی در انجام سیاستهای مسکن اجتماعی داشتهاند، حتی اگر سیاستهای کلی توسط دولت تدوین شده باشد، اجرای این سیاستها برعهده دولتهای محلی، شهرداریها و خصوصا شهرداریهای مناطق گذاشته شده است. بهاین ترتیب مناطق محلی با شناخت درستی که از وضعیت خاص مناطق خود دارند میتوانند و مکلف هستند مناطق مناسب جهت توسعه پروژههای مسکن اجتماعی را تعیین کنند. به این ترتیب پراکندگی جغرافیایی مکان این پروژهها متناسب و در سطح کل مناطق و حتی محلات صورت میگیرد.
محقق نشدن یا نادیدهگرفتن هریک از شروط لازم برشمرده شده میتواند به شکست سیاست مواجهه با جداییگزینی اقشار مختلف درآمدی اجتماع خصوصا در شهرهای بزرگ منتهی شود. با توضیحات ارائه شده، در ادامه در مورد تاثیر اجرای پروژه مسکن مهر بر افزایش شکاف موجود اجتماعی در شهرهای بزرگ کشور بحث خواهد شد.
وزیریزاده، معتقد است: جداییگزینی اقشار اجتماعی در شهرهای بزرگ ایران امری آشکار است. این پدیده در تهران قطبی شده، بین شمال و جنوب شهر شدیدتر بهچشم میخورد. سابقه این موضوع به بیش از یک قرن گذشته و با تخریب حصار شهر توسط ناصرالدین شاه و گسترش آن برمیگردد. از همان زمان محلات ساکنان مرفهتر به سمت شمال شهر کشیده شد. در طی این سالها تفکیک اجتماعی بیشتر و بیشتر شده است، تا جایی که از حدود ۴۰ سال قبل افراد کمدرآمدتر و اقشار ضعیف مجبور به ترک شهر شده و در مناطق حاشیهای سکنی گزیدند و به مهاجران بیبضاعتی که پیشتر در این مناطق ساکن شده بودند و توان اختیار مسکن در شهر را نداشتند پیوستند. به این ترتیب وضعیت شهر تهران را در آستانه اجرای پروژه مسکن مهر، میتوان به صورت شهری قطبی شده میان ساکنان مرفه و کمدرآمد، و نیز با مناطق حاشیهای وسیع برای کمدرآمدترینها به تصویر کشید. وضعیت شهرهای مشهد، اصفهان، تبریز، شیراز، اهواز و قم نیز کم و بیش به همینگونه است.
اجرای پروژه مسکن مهر در شهرهای بزرگ ایران هیچکدام از شروط لازم برشمرده شده را به همراه نداشت. به همین سبب با اتمام و جمعیت گرفتن این پروژهها، مهاجرت افراد کمدرآمد از شهر به حاشیه شدت بیشتری خواهد گرفت. غیرقابل استطاعت شدن بهای مسکن اجارهای و ملکی نیز مزید برعلت است. با تمرکز بیشتر فقر در حاشیه و تمرکز ثروت در مناطق خاصی از شهر، دور از انتظار نیست که علاوه بر کاهش بیشتر سرمایه اجتماعی در درون شهرها، معضلات جدی اجتماعی که متاسفانه هماکنون در حاشیه شهرهای بزرگ کشور دیده میشوند، در آینده افزایش پیدا کند.
ارسال نظر