گفتگو با معین محب علیان مترجم و نمایشنامه نویس جوان مشهدی؛
تئاتر بدون کمک های دولتی نابود میشود
معین محب علیان، مترجم و نمایشنامه نویس جوان مشهدی، متولد ۱۳۶۶، کارشناس زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه حکیم سبزواری و دبیر آموزش و پرورش در شهرستان باخرز حوالی تربت جام است. وی از اواخر سال ۸۳ کار ترجمه و از سال ۸۵ مقوله اجرای تئاتر را با بازیگری شروع کرده است. او سابقه کارگردانی پنج نمایشنامه به قلم خویش را در کارنامهاش دارد:«زار زین به روایت نبرد اسکندر»،«جنون آغای روشن»،«آسمان هشتم»،«به پا نیفتی» با نگاهی به داستان کوتاهی از کافکا و «منتقد سفید» . افتخارات وی عبارتند از: جایزه مترجم برتر متون نمایشی از هشتمین جشنواره نمایشنامهخوانی مشهد برای اثر «تشنگی»، جایزه مترجم برتر متون نمایشی خراسان در جشن اردیبهشت تئاتر ۱۳۹۲ مشهد و جایزه مترجم نمایشی برای چهارمتن نمایشی از دهمین جشنواره نمایشنامهخوانی مشهد.
معین محب علیان، مترجم و نمایشنامه نویس جوان مشهدی، متولد ۱۳۶۶، کارشناس زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه حکیم سبزواری و دبیر آموزش و پرورش در شهرستان باخرز حوالی تربت جام است. وی از اواخر سال ۸۳ کار ترجمه و از سال ۸۵ مقوله اجرای تئاتر را با بازیگری شروع کرده است. او سابقه کارگردانی پنج نمایشنامه به قلم خویش را در کارنامهاش دارد:«زار زین به روایت نبرد اسکندر»،«جنون آغای روشن»،«آسمان هشتم»،«به پا نیفتی» با نگاهی به داستان کوتاهی از کافکا و «منتقد سفید» . افتخارات وی عبارتند از: جایزه مترجم برتر متون نمایشی از هشتمین جشنواره نمایشنامهخوانی مشهد برای اثر «تشنگی»، جایزه مترجم برتر متون نمایشی خراسان در جشن اردیبهشت تئاتر ۱۳۹۲ مشهد و جایزه مترجم نمایشی برای چهارمتن نمایشی از دهمین جشنواره نمایشنامهخوانی مشهد.
از فعالیتهای وی در زمینه ترجمه هم میتوان به «زمین مقدس ایوب آقاخانی» از فارسی به انگلیسی و ترجمه نمایشنامه هایی از قبیل «منتقد» الکس براون، «در باز» اثر آلفرد سوترو، «مینا در صبح» اثر کریستوفر دورانگ و چهار نمایشنامه از لنفوردویلسون و ترجمه داستانهای کوتاهی از موراکامی، گونتر گراس و مویان در مجلات و روزنامههای داخلی و چند مقاله نیز در فصلنامه نمایشنامه و تئاتر کاربردی اشاره کرد.
به بهانه معرفی و شناخت هرچه بیشتر جوانانِ فعال حوزه فرهنگ و هنر مشهدی با او به گفتگو مینشینیم:
به عنوان نخستین سوال، چرا مشهد را برای سکونت برگزیدید و آیا با سایر مترجمان در دیگر نقاط کشور مانند تهران نیز ارتباط دارید؟
بالاخره مشهد زادگاه من و شهری است که خاطرات تلخ و شیرین زیادی را در آن داشتهام. از لحاظ ارتباط با سایر مترجمان در تهران با آقای داریوش مودبیان، آقای اصغر نوری، آقای آراز بارسقیان، استاد داود دانشور، دکتر قطب الدین صادقی، دکتر شهرام زرگر، دکتر خانیکی و دیگر دوستان دورادور و از نزدیک مراوداتی دارم و همکاریهایی نیز داشتهایم.
آیا مشهد از لحاظ فضای ادبی امتیاز خاصی برای شما داشته است؟
راستش را بخواهید من خیلی دوست دارم به تهران منتقل شوم، ولی بنا به دلایلی از جمله خدمت در آموزش و پرورش و تعهداتی که به این سازمان دارم فعلا مشکلات انتقالی به تهران وجود دارد. اما همیشه در این مدت دوست داشتم به تهران بروم چون حدود ۷-۸ سال است که علاوه بر ترجمه در فضای اجرایی تئاتر هم هستم. ما باید مشهد را به سمتی ببریم که خروجی اش در سطح ملی بیشتر از پتانسیلی که الان دارد باشد.
ازاواخر سال ۸۴ که در مشهد به صورت تخصصی و پیگیر ترجمه ادبیات نمایشی را شروع کردم متوجه شدم فعالان این حوزه شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسند، ما خیلی تلاش کردیم انجمنی یا صنفی، وابسته به هنرهای نمایشی مشهد یا وابسته به کانون نمایشنامه نویسان راه اندازی کنیم که اقداماتی هم صورت پذیرفت، منتها به علت تغییر مدیریتها، اساسنامهها و سیاستگذاری هایی که شده بود همچنان مهجور ماند و بعضا کارهای خارجی در مشهد به نسبت محدودتر شد که خوشبختانه در چند سال اخیر در زمینه کارهای خارجی و متون ترجمه شده چه به لحاظ خوانش نمایشنامهخوانی متون یا چه به لحاظ اجرا در سطح شهر اتفاقات خوبی رقم خورده است.
کیفیت آثار اجرا شده در مشهد را چهطور میبینید؟
درباره آثار اجرا شده باید بگویم درفضای کارهای ایرانی در نگاه اول ضعف درام نویسی است که بعضا نمایشنامه نویسان ما با فضاهای ادبی و نمایشی درگیر میشوند، یعنی شما میتوانید رد پای آثار ادبی را در متون نمایشی ببینید.کما اینکه این دو، فضا و ژانر کاملا متفاوتی دارند و این ضعف است که از یک فضا به یک فضای دیگر وارد میشوند. اینکه مثلا در فضای نمایشنامه شما رد پای ادبیات نوشتاری و نگارشی یک رمان را پیاده کنید بعدا در رخداد نمایشی دچار مشکل میشود و به مقولهای به نام دراماتورژی یا نمایش پردازی نیاز پیدا می کند و دیگر اینکه نبود پشتوانه آکادمیک و تئوریک در آموزش نمایشنامه نویسی، چه به لحاظ برگزاری کارگاه های نمایشنامه نویسی چه به نبود فضای آکادمیک دانشگاه هنر درمشهد، متاسفانه ضعف داریم. اکثر نمایشنامه نویسان ما مبتنی بر آزمون و خطا نمایشنامه مینویسند و اینکه سعی میکنند با گذشت زمان کارهایشان را پخته تر کنند، در حالی که اگر یک فضای علمی و تئوریک به این محتوا اضافه کنیم در زمان کمتری میتوانیم به این نتیجه برسیم. در شخصیتپردازی نبود اتفاقات نمایشی و اصطلاحا نبود یک کنش نمایشی یا درام غلیظ در
نمایشنامهها باعث میشود که حتی اگر بازیگران زبردست و کارگردانان خلاق هم این متون را به دست بگیرند درنهایت ما با پدیدهای مواجه شویم به نام تئاتر شهرستان که خیلی با تئاتر تهران فاصله دارد. من نمیخواهم بگویم خیلی فاصله است یا نیروهای خودمان را دست کم بگیرم، بحث سر کیفت آثار است، وقتی که در فضای تهران هم قرار میگیریم مشکلاتی در بخش نمایشنامه نویسی کماکان دیده میشود، چون تئاتر خواسته یا ناخواسته یک بسته وارداتی است. در زمینه کارهای خارجی جدا از کارهای نمایشنامهخوانی که تعداد کار خارجی زیاد بود من خیلی خوشحالم دو اثر خوب در مشهد به روی صحنه رفت؛ یکی«مرگ فروشنده»آرتور میلر و دیگری
«پزشک نازنین» نیل سایمون. نکته خیلی مهم در برخورد با متون خارجی تحلیل محتوا و پژوهش در نوع قلم نویسنده است، که در مقوله اول اگر کیفیت ما در تحلیل محتوا دچار نقص باشد، بازیگری که آن متن را در مرحله خوانش یا اجرای بازیگری به دست میگیرد صرفا یک روخوانی نمایشی انجام میدهدکه خب اینها بیشتر وظیفه کارگردان است که میزانسنها را تعیین کند. چون متن های خارجی خیلی لایهای است، اگر به لایههای زیرین متن دست پیدا نکند در نهایت به چیزی که میرسد روساخت متن است.
شما خیلی از کارهایتان را در اینترنت گذاشته بودید و ما متوجه شدیم علاقه خاصی به کارهای یوجین اونیل دارید و بعدش هم کار «دوناتهای عالی» تریسی لتس. این علاقه بر اساس چه چیزی است؟ به درام آمریکایی مخصوصا درام اوایل قرن بیستم خیلی علاقه دارید؟
بحث یوجین اونیل را اگر بخواهیم مطرح کنیم، صرف نظر از کارنامه کاری این هنرمند برجسته در سطح اروپا و آمریکا که برنده جایزه نوبل هم هست، باید گفت که دو سال جریان نمایشنامه نویسی کشور آمریکا به نام این آقا بوده است. اتفاقی که برای من از لحاظ ارتباط با نویسنده میافتد این است که اونیل در نمایشنامههایش ردپایی از زندگی را گنجانده، مخصوصا آن نگاه اکسپرسیونیستی را دارد که رئالیسم را رد کرده و از ناتورالیسم هم گذشته است. از لحاظ سال های سختی که در اسکله های سواحل آمریکا گذرانده بالاخره زندگی پرفراز و نشیبی داشته است به منزله یک کارگر زغال فروش که در کوره زغال پزی کشتی کار می کرد که بعد «میمون پشمالو» را هم بر اساس آن نوشت و این اتفاقات را بهانه کرد برای خلق آثار نمایشی.اونیل اگر چه یک نوع نگاه تیره در کارهایش دیده میشود که از لحاظ فرهنگی کم وبیش با مردم کشور ما آنچنان مانوس نیست اما اتفاقی که در آثارش میافتد این است که به شدت پتانسیل دارد برای فضاهای اقتباسی و گرفتن ایده و طرح از این نمایشنامه ها.
درباره آثار در دست چاپ خودتان کمی توضیح دهید.
«دونات های عالی» و نمایشنامه «شام یکشنبه» نوشته خانم دیانا گرنت، نمایشنامه نویس کانادایی که الان یک سال است در ارشاد منتظر مجوزمانده است که امیدوارم با تغییر دولت فضا بهتر شود و مجوز بگیرد.
کیفیت آثار مترجمان نسل جدید را نسبت به مترجمان نسل گذشته مانند مرحوم کرم رضایی و مرحوم استاد سمندریان چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا در این زمینه خلایی داریم؟
خلاء که حتما دیده میشود. یکی از علت های مهمش این است که در ترجمه متون نمایشی که در فضای روشنفکری میگنجد خیلی از دوستان تلاش میکنند این فضا را تجربه کنند و ما به همان تعداد که مترجم داریم شاید به همان تعداد مترجم نداشته باشیم. حالا در فضای نمایشنامه چیزی که مهم است علاوه بر آشنایی با زبان مبدا و مقصد، زبان واسطه است، زبان میانجی که همانا زبان درام و نمایشنامه باشد. ودوستان مترجمی که در تهران وارد فضاهای نمایشی نشدند و صحنه را حداقل یک بار تجربه نکردند و یا در کارگاه های نمایشنامه نویسی نبودند، در مواجهه با پدیده ای به نام دیالوگنویسی و ارتباط کاراکترها با هم دچار مشکلی میشوند که در نهایت بسنده می کنند به یک ترجمه نعل به نعل، یک ترجمه تحت اللفظی که کالبدی از نوع هنر نمایش در آن فضا دیده نمیشود. بعد این اتفاق باعث دوباره کاری میشود، وقتی این متن چاپ شود هر کدام از جملات در نوع خود درست است اما بازیگرها ارتباط بین اینها را متوجه نمیشوند و بعد نیاز به دراماتورژی، بازنویسی و بازنگری برای صحنه دارد.
از نظر اقتصادی چه اقداماتی را می توان برای ارتقا جایگاه تئاتر نزد مردم انجام داد؟ ما چه کارهایی را میتوانیم انجام دهیم که تئاتر این جایگاه مناسب را پیدا کند؟
بحثی بود که قبلا هم در یک برنامه تلویزیونی اعلام کردم،بحث تربیت بازاریابهای هنری یعنی بازاریابهایی که در زمینه هنری تخصص دارند بستر سازی بکنند. با سرمایه دارها و بخش خصوصی، البته علاوه بر حمایتهای دولتی که به نظر من تئاتر بدون کمکهای دولتی نابود میشود. چیزی که همیشه دغدغه تئاتریها بوده این است که آیا تئاتر مخاطب عام دارد یا نه! و یا همیشه آن تریبون و بسته خاص خودش را حفظ کرده؟ تئاتر هرگز در برابر هجوم رسانههایی از جمله تلویزیون و سینما و ماهواره ها و ... موفق نبوده، چون در جذب مخاطب عام نتوانسته بسترسازی کند و چیزی به نام تئاتر برای مردم حداقل در فضای شهرستان هنوز جا نیفتاده است.
تیراژ پایین آثار ادبی مخصوصا نمایشنامه را با چه عاملی مرتبط میدانید؟
عوامل مختلفی دارد، هزینههای کاغذ دو و نیم الی سه برابر شده است، ریسک نکردن ناشران برای چاپ آثار مترجمان و نمایشنامهنویسان جوان و ناشناختهتر و کیفیت پایین خود اثر که باید دید آیا از لحاظ جامعهشناسی و فرهنگ در شهر جواب میدهد یا صرفا میخواهد یک کتاب چاپ شود؟ و یک چیز دیگر که من فکر میکنم کمبودش احساس میشود این است که متونی که تیراژ پایین داشتند نمایشنامههایی بودند که حداقل در فضای پاتوقی کافهای و خوانشی مطرح نشدند، یعنی اثر مهجورمانده است. حالا یا تبلیغات ضعیف است یا اینکه زیاد در بستر جوامع هنری و فرهنگی معرفی نشده و دوم پخش نامناسب کارهاست یعنی وضعیت پخش کتاب خیلی مهم است که باز در شهرستان ها به نسبت مشکلات بیشتر است، یک پخش خوب واقعا میتواند سرنوشت یک کتاب را عوض کند، وقتی هم که کتابها برگشت و در انبارها خاک میخورد، خروجی ندارد، معرفی نمیشود و طبیعتا ناشر برای چاپهای بعدی ریسک نمیکند.
نظر شما راجع به بستر الکترونیکی ایجاد شده در فضای مجازی چیست؟
اینجا نمیشود یک حلقه فضای مجازی ایجاد کرد، من فضای مجازی را هم خوب میدانم. گرچه باید عطای چاپ کتاب را به لقایش بخشید ولی فضای نشر الکترونیک حداقل در ارتباط بین علاقهمندان به این آثار و بعد تاثیر گذاریاش به مراتب زمان کمتری صرف میشود. چاپ کتاب از اکران یک فیلم سینمایی سختتر شده است.
نمایشنامه بهعنوان یک اثر ادبی تا چه حد میتواند در رشد و توسعه فرهنگ جامعه موثر باشد؟ نمایشنامهای مثل مرگ فروشنده انقلابی است در زمینه فرهنگ در آمریکا. آیا ما در کشورمان هم می توانیم همچنین اتفاقاتی داشته باشیم؟
این اتفاق میافتد منتها قبلش همان چیزی که قبلا گفتم و آن هم داشتن مخاطب عام برای تئاتر است، این بستر باید فراهم شود یعنی خیلی از مردم ما دوست دارند با چنین مقولهای ارتباط برقرار کنند ولی اطلاع رسانی نمیشود.
اصلا شرایطش را ندارند و بستههای فرهنگی ما هنوز به سمتی نرفته که تئاتر و نمایش بهعنوان یک سبد غذاییِ فرهنگی_روحی در سفره های مردم جایگاهی داشته باشد. همه این مقوله ها ممزوج به هم در نهایت وصل میشود به حمایت های مدیریتی و حمایت های فرهنگی یک کشور.
خودتان تا حالا در مسابقات نمایشنامهنویسی و نمایشنامهخوانی شرکت کرده اید؟ فضا و کیفیت کارها را چطور دیدید؟
من در سال هشتم نمایشنامهخوانی مشهدکه امسال سال دهمش بود، نمایشنامهای از اونیل به نام «تشنگی» را برای اولین بار ترجمه و کارگردانی کردم که استقبال خوبی شد، گر چه برای مخاطبگیری خیلی سخت بود چون با فضای خراسان رضوی و کارهای سفارشی بیشتر عادت کرده بودند تا فضای خارجی. امسال هم من حدود ده متن نمایشی از کارهای خودم که سه سال و نیم از عمرم را صرف آماده سازیشان کرده بودم به گروه ها دادم و در مرحله بازبینی ۴ کار در جشنواره حضور داشت. نمایشنامه «مرد سینمایی» نوشته یوجین اونیل که خوشبختانه به کارگردانی جواد بزازان جایزه اول را گرفت. نمایشنامه «خواب خوش شبانه» نوشته کاترین گوری، نمایشنامه «فرزندخواندگی» نوشته جویس کرول اوتس، و «لگد زدن به اسب مرده» اثر سم شپارد که آن را یک سال و نیم پیش ترجمه کردم.
در انتها چه پیشنهاداتی برای بهبود فضای تئاتر مشهددارید؟
در فضای مشهد متاسفانه تئاتریها بیشتر از ۵۰ درصد همدیگر را قبول ندارند. این جمله ای که آقای سمندریان در روزهای پایانی حیاتشان در این دنیا گفتند: که "متاسفانه ما چند وقتیست با همدیگر کمتر مهربانیم" گویای این مسئله است. در مشهد عمق دیدها زیاد گسترده نیست ما به این نتیجه نرسیدیم که فضای کافی برای همه هست و هیچکس و هیچ فضایی در نهایت نمیتواند جای کس دیگری را بگیرد. به تعداد تفکرات و روحهای بشری ما فضاهای مختلف داریم. اگر این تفکر در اذهان هنرمندان مشهد جا بیفتد قضیه حل میشود. وقتی من زمانم را می گذارم و کاری انجام میدهم در نهایت محکوم میشوم که چرا در مشهد کار خارجی کرده ام؟ در تهران میبینید از هر ۵ کار ۲ تا ۳ کار خارجی هستند. اینجا با هزار کیلومتر اختلاف یک دنیای دیگری است. یعنی ما اگر واقعا تلاش و کار نکنیم ۲۰ سال پیشمان همان است که ۱۵ سال بعدمان خواهد بود. تنها یک چیز جواب میدهد در این فضا و آنهم جنگندگی است. که قبل از اینکه این دار فانی را وداع کنیم بتوانیم یکسری الگوهای درستی برای نسل جوانتر بگذاریم و برویم. یعنی این فضا فقط با کار جواب میدهد. امید هست که بهبود پیدا کند. همیشه امید
هست...
ارسال نظر