یک درصدی‌های ایرانی و مساله‌ مصرف تظاهری
حسام سلامت اول. مطابق آمار مرکز گمرک ایران حجم واردات کالا در سه ماه نخست امسال نسبت به دوره زمانی مشابه آن در سال گذشته 35 درصد افزایش داشته است. بیشترین کالاهای وارداتی به ترتیب برنج، ماشین‌های لوکس و گندم بوده‌اند. از مورد برنج و گندم که بگذریم واردات ماشین‌های لوکس در قیاس با سال 92 به تنهایی 261 درصد رشد کرده است که آمار حیرت‌انگیزی است. در سال 92 بیش از صد اتومبیل پورشه مدل 2013 و 2014 که قیمت‌شان از 350 میلیون تا یک میلیارد تومان در نوسان بود بود وارد بازار ایران شد که بالاترین آمار در کل منطقه خاورمیانه بوده است. در این میان بیشترین افزایش به خودروهای بالای 100 هزار دلار اختصاص داشته، چنانکه تنها در آذر ماه 92 چهل خودرو از این نوع وارد کشور شده‌ است. همین زمستان پارسال بود که شرکت مازراتی به بهانه‌‌ بازگشایی مرکز خدمات پس از فروش و تعمیرگاه مرکزی‌اش در تهران با آب و تاب بسیار از محصول جدیدش که به تازگی وارد بازارهای جهانی شده - گیبلی 2014 - رونمایی کرد.
دوم. اقتصاد ایران در سال‌های گذشته عمیقا ورشکسته و گرفتار بدترین نوع رکود تورمی بوده و با انواع و اقسام تحریم‌های کمرشکن دست و پنجه نرم می‌کرده است در این وضعیت، آمار و ارقام مصرف کالاهای لوکس چگونه می‌توانسته است بالا برود؟ دلیلش آنقدرها پیچیده نیست: اقتصاد تحریم‌زده غیرتولیدی اخیر اتفاقا برای خیلی‌ها به غایت سودآور و زندگی‌ساز بوده است. چنین چیزی چگونه می‌توانسته ممکن شود؟ آدم وسوسه می‌شود گزینه «هوشمندی سختکوشانه و کارآفرینانه‌مردان و زنان اقتصادی» را تماما کنار بگذارد و در یک کلام بگوید: فساد.
سوم. شکاف طبقاتی در ایران به وضوح جامعه را به یک الیگارشی اقتصادی بدل کرده است، به جامعه‌ای که فاصله بالایی‌های «یک درصد»ی از پایینی‌های «99 درصد»ی به نحو فزاینده‌ای بیشتر می‌شود. در این میان نه برنامه مشخص و مدونی برای مهار فساد و سودآوری‌های نجومی «اقتصادهای کاذب» وجود دارد و نه هیچ سیاست عدالت‌گسترانه بازتوزیع‌گرانه‌ای که از انباشت سرمایه در دست اقلیتی از جامعه جلوگیری کند یا دست‌کم تعدیل‌اش کند.این نظام سال‌هاست که دارد خود را بی هیچ وقفه ای بازتولید می‌کند.
چهارم. صفحه «بچه پولدارهای تهران» در اینستاگرام که اخیرا حواشی بسیاری برانگیخت نمایشگر زندگی طبقه‌ای است که بیش از هر چیز خودش را با لوکس‌گرایی در مصرف تعریف می‌کند. از «تورستن وبلن» آموخته‌ایم که چیزی به نام «مصرف تظاهری» وجود دارد که بیش از آنکه ربطی به نیازهای روزمره داشته باشد کنش نمایشگرایانه‌ای است که فرد یا گروه به واسطه آنچه مصرف می‌کند خود را با دیگران تمایزگذاری می‌کند و از خلال این تمایز به خود هویت می‌بخشد. این شکل از مصرف برای اینکه کارکرد تمایزگذار و هویت‌بخش‌‌اش به درستی انجام گیرد باید نشان داده شود و به چشم بیاید یا، به تعبیر بهتر، در برابر دیدگانِ دیگران اتفاق بیفتد. به این اعتبار مصرف متظاهرانه اساسا مصرفی است برای دیگری و نگاه خیره او. پیشاپیش می‌شود حدس زد که چنین مصرفی بیش از هر طبقه دیگری باید در میان طبقات فرادست اقتصادی که اعضایش به دلیل قدرت مالی قادرند «خلاقانه» مصرف کنند، رواج داشته باشد. «بچه پولدارهای تهران» در واقع قلمرویی است برای مصرف تظاهری طبقات تن‌آسایی که از مجرای نمایش‌دادن «آنچه می‌توانند مصرف کنند» میان خود و آنهایی که زورشان نمی‌رسد مثل آنها مصرف کنند خط فاصلی عمیق و عبورناپذیر می‌کشند. مساله بر سر ترسیم یک مرز طبقاتی است، مرزی که «ما» را از «آنها» جدا سازد و از این طریق هویت متمایز «ما» را تثبیت کند.
پنجم. گویا مدیر صفحه «بچه پولدارهای تهران» به نشریه اینترنتی Business Insider گفته است که هدف گردانندگان از راه‌اندازی این صفحه، نشان‌دادن وجه دیگری از ایران بوده است. وی مدعی شده «هربار که در دنیا بحث ایران مطرح می‌شود، وجوه منفی این کشور بیان می‌شود». با این اوصاف طبعا گردانندگان صفحه در پی آن بوده‌اند تا وجوه مثبت زندگی در ایران را نشان بدهند. فارغ از اینکه «وجوه مثبت» زندگی ایرانی چیست و اساسا چه نسبتی با لوکس‌گرایی در مصرف دارد، می‌توان پرسید که چنین صفحه‌ای برای نگاه غربی و مثبت‌نمایی خود در برابر دیدگان کنجکاو او راه افتاده یا برای فخرفروشی به پایین‌دستی‌های ایرانی. به بیان روشن‌تر، سوژه‌های این صفحه به واقع در برابر نگاه چه کسی ژست گرفته‌اند؟ پاسخ روشن است: مقابل دیدگان هر دو. طبقه خوشگذران و تن‌آسای ایرانی به اتکای قدرتش در مصرف آخرین ورژن‌ها و مدل‌های بازار جهانی عملا یک طبقه جهانی است و خوش دارد این جهانی‌بودن را نمایش دهد. چنین نمایشی اما دو مخاطب دارد، یکی خودِ «غرب» تا متقاعد شود ایرانی‌ها هم می‌توانند لوکس و مجلسی مصرف کنند و دیگری 99 درصد همشهری‌هایی که درون مرزهای طبقاتی و ملی حبس شده‌اند و راهی به «جهان» ندارند.
ششم. یک لیبرال خوش‌ذوق که اخیرا با «لودویگ فون میزس» آشنا شده است همه واکنش‌های منفی به صفحه «بچه پولدارهای تهران» را از یک طرف به حساب «ذهنیت ضد سرمایه‌داری» روشنفکران که هیچ‌گاه چشم دیدن انباشت ثروت و سرمایه را نداشته‌اند می‌گذارد و از طرف دیگر پای حسادت طبقات فرودست به ناز و نعمت بالادستی‌ها را وسط می‌کشد و مدعی می‌شود در اینکه اقلیتی به واسطه جد و جهد خودشان از اکثریتی تنبل و بی‌پشتکار جلو افتاده‌اند و برخوردارتر شده‌اند هیچ چیز عجیبی وجود ندارد. در پاسخ به او کافی است به یادش بیاوریم آنهایی که امروز دارند پول پارو می‌کنند نان بازوشان را نمی‌خورند. اغلب آنها صرفا دارند بر فرصت‌های بادآورده رانت‌خوارانه‌ای که به واسطه تحریم‌ها و لابی‌گری با آقازاده‌ها نصیب‌شان شده لبخند می‌زنند.