از آرزو تا عمل؛ نوستالژی بانوی مقتدر!

محمد مهدی صادقی
کارشناس ارشد حوزه اروپا

بعد از گذشت حدود یک‌ماه از رای مردم بریتانیا مبنی بر خروج از اتحادیه اروپا، هنوز فضای سیاسی این کشور ملتهب است. تقریبا می‌توان گفت که نتیجه رفراندوم پیش‌بینی نشده بود و طبقه سیاسی را سر جای خودشان میخکوب کرد. یکی از محصولات زودهنگام شرایط پسابرگزیت، کناره‌گیری دیوید کامرون بود. اصرار کامرون در برگزاری رفراندوم برای وی_ و احتمالا در آینده برای حزب محافظه کار- گران تمام شد. هدف اصلی کامرون از موج سواری در موضوع رفراندوم خروج از اتحادیه، از یک طرف کنشگری در فضای آرای عامه مردم بود تا سبد رای حزب محافظه‌کار به نفع احزابی چون UKIP بیش از این خالی نشود و از طرف دیگر، کامرون می‌خواست از اتحادیه اروپا امتیازهایی برای کشورش بگیرد. با نتیجه رقم خورده طراحی سیاسی کامرون به یک شکست تمام عیار تبدیل شد و راهی برای حزب محافظه کار به‌جز فدا کردن کامرون به امید احیای موقعیت این حزب باقی نماند.

مردم به شعار کامرون Brits don't quit توجهی نکردند و در این شرایط سرمایه سیاسی وی به پای رفراندوم سوخت. در رقابت درون حزبی، خانم ترزا می‌ جایگزین کامرون شده است. خانم می ‌اعلام کرده است برگزیت، برگزیت است و وی نتیجه رفراندوم را اجرایی خواهد کرد منتهی به شکلی که مطلوب و مورد پسند بریتانیا باشد. کارشناسان معتقدند خانم می ‌هم شخصا می‌داند خروج از اتحادیه به نفع کشورش نیست اما وضعیت بغرنجی به وجود آمده و به‌راحتی نمی‌توان نتیجه آرای عمومی را کنار گذاشت. پیش‌بینی در این مورد سخت است و صاحب نظران و فعالان سیاسی این کشور هم نمی‌توانند پیش‌بینی کنند آیا برگزیت اصولا انجام می‌شود و اگر انجام شود بازه زمانی و کیفیت آن چگونه خواهد بود. مقایسه خانم می‌ با خانم تاچر (بانوی آهنین) حاوی نکاتی است. اصولا تاچر نماد قدرت سنتی انگلیسی(و نه بریتانیایی) است و افکار عمومی به دنبال رهبر مقتدر در شرایط حساس پیش رو هستند. اینکه آیا خانم می ‌توانایی‌های تاچر را دارد یا خیر در آینده معلوم می‌شود. ممکن است می‌ بتواند نوستالژی بریتانیای مقتدر را که در ذهنیت تاریخی مردم این کشور با «زنان مقتدر» شکل گرفته، از عرصه آرزو به عمل تبدیل کند. برخی عقیده دارند وجود افرادی چون ملکه الیزابت اول و ملکه ویکتوریا در تاریخ گذشته و ملکه الیزابت دوم و مارگارت تاچر در تاریخ معاصر، به تاریخ و کشور بریتانیا هویتی زنانه بخشیده است. این سمبل زنانه ناشی از یک طراحی سیاسی خانواده گرا است. در گذشته، بریتانیا تلاش کرده بود نهاد سلطنت را با توجه به هویت‌های مختلف در این کشور به گونه‌ای بازنمایی کند که معرف تمامیت این کشور باشد. الیزابت دوم، به‌عنوان ملکه انگلستان، نقش مادر را ایفا می‌کند. پدر، یعنی پرنس فیلیپ، دوک اسکاتلند یا دوک ادین‌بورو بود و پسر، یعنی پرنس چارلز، به‌عنوان پرنس ناحیه ولز محسوب می‌شد.

به عبارتی هر سه ولایت ظاهراً مستقل و متفاوت جزیره بریتانیا در عین کثرت در وجود خانواده سلطنتی انگلیس، به وحدت می‌رسیدند و محور این نظم سنتی همان نقش مادر بود. امروزه این معماری سیاسی سنتی دیگر کارآیی ندارد و بحث جدایی‌طلبی اسکاتلند (مخصوصا) و ایرلند شمالی، جدی است. آیا در این شرایط نوستالژی تاچر برای ساکنان اسکاتلند و ایرلند و ولز، اعتباری دارد؟! در اواخر دهه 90 و اوایل هزاره جدید، اقدامات و اصلاحاتی که دولت تونی بلر انجام داد تا حدی گرایش‌های تجزیه طلبانه درون بریتانیا را تسکین داد. در زمان بلر پارلمان اسکاتلند و مجمع ملی ولز تشکیل شد و تفویض اختیارات به مناطق تا حدی صورت گرفت. اما دقیقا برعکس، اقدامات و سیاست‌های تاچر، سبب شده بود شکاف میان انگلستان (به‌عنوان مرکز سیاسی، اقتصادی و هویتی) با مناطق حاشیه‌ای بیشتر شود. اصولا پایگاه رای محافظه‌کارها بر خلاف حزب کارگر، در مناطق اسکاتلند، ولز و ایرلند، ضعیف است به‌طوری که حزب توری ها (حزب محافظه‌کار) به حزب انگلیسی (و نه بریتانیایی) مشهور هستند. در این شرایط با توجه به اینکه شاید مهم‌ترین مساله در برگزیت تاثیر آن بر فضای داخلی بریتانیا و موضوع جدایی‌طلبی است، معلوم نیست خانم می ‌بتواند حکومت مقتدر تاچر را احیا کند. از طرف دیگر، شرایط برای احیای مدل جدیدی از تاچریسم و ریگانیسم نیز مهیا نیست. طیف چپ در اروپا مسیر نرمالیزه شدن در فضای سیاسی را طی می‌کند. این موضوع وقتی معنی‌دارتر می‌شود که بخشی از اقبال به گروه‌های راست رادیکال را نیز به حساب شعارهای مردم‌گرایانه آنها مبنی بر لزوم حمایت از اقشار طبقات پایین بگذاریم. میراث تاچریسم از حیث مجد و عظمت برای بریتانیا و از حیث بهبود شاخص‌های کلان اقتصاد کشور، جذاب و از حیث تنش‌های داخلی که به وجود آورد، کاملا فاقد جذابیت است.

قطبی شدن فضای سیاسی- اقتصادی بریتانیا در زمان تاچر یک مساله قابل تامل بود. بریتانیا عبارت بود از جنوب کامروا، به خصوص سیتی پررونق و رفاه لندن، و شمال (اسکاتلند) که زمانی خاستگاه انقلاب صنعتی بریتانیا بود و در دوران تاچر به آرامگاه آن تبدیل شده بود. در دوران تاچر، توجه به خواست عمومی نیز چندان مورد توجه نبود. خانم تاچر، رفراندوم در موضوعات عضویت/ خروج از پیمان‌های جامعه اروپا را یک ابزار مردم‌فریبی (device for demagog) قلمداد می‌کرد. در حالی که SEA که برخی از اختیارات حاکمیتی را واگذار می‌کرد، توسط تاچر امضا شد و تاچر از به رفراندوم گذاشتن آن خودداری کرد. از لحاظ نحوه تعامل با اروپا نیز، تاچریسم پایه‌گذار شکاک بودن به اروپا و مخالفت با همگرایی اروپایی است. امروزه شکاک بودن به اروپا در سراسر اتحادیه به یک پدیده رو به رشد تبدیل شده است و نسبت تاچریسم با نسخه امروزی پدیده «شکاک بودن به اروپا» مشخص نیست. چرا که از دیدگاه تاچریسم، اتحادیه اروپا صرفا به منزله تسهیل‌گر بازار آزاد و تجارت فرامرزی مورد پسند است اما شکاک بودن به اروپا با توجه به خواست عامه و طبقات پایین(هر چند مخالفان به این پدیده برچسب پوپولیسم می‌زنند)، قرین شده است. به‌طور کلی به نظر می‌رسد در این شرایط که مسائل جدید و پیچیده در سطح بریتانیا و اتحادیه به وجود آمده، احیای تاچریسم چیزی جز یک آرزوی نوستالژیک انگلستان سنتی نیست. پیش‌بینی می‌شود خانم می، کمتر از حد مورد انتظار به تاچر شبیه باشد چرا که با چالشی مهم تر از موضوع اروپا به نام «متحد کردن پادشاهی متحد» روبه‌رو است.