به مناسبت درگذشت بیبیکینگ، اسطوره موسیقی بلوز
پیامآور سُرور و شادی
محمدامین عاشوری بیبیکینگ، خواننده و یکی از بزرگترین نوازندگان گیتار چشم از جهان فرو بست. او تقریبا در تمام مدت فعالیت طولانی خود، همواره بر روال و سبک خود و شناسنامه هنری پُربارش پافشاری داشت و دهههای متعددی به آفرینش هنری پرداخت. او تحسینکنندگان بسیاری یافت و البته منتقدانی نیز. در نقدهای اروپاییها گاهی او را در خط درست بلوز نمیدیدند. او در لباس رسمی اسموکینگ نوازندگی میکرد. به شکل آشکاری نوازندهای موفق در ارتباط با شنوندگانش بود. بیبیکینگ، با وجود پایبندی به اصل موسیقی آفریقایی تبار آمریکا، اما تفاوت بارزی با سنت نوازندگان و خوانندگان سیاهپوست آمریکایی - آفریقاییتبار داشت.
محمدامین عاشوری بیبیکینگ، خواننده و یکی از بزرگترین نوازندگان گیتار چشم از جهان فرو بست. او تقریبا در تمام مدت فعالیت طولانی خود، همواره بر روال و سبک خود و شناسنامه هنری پُربارش پافشاری داشت و دهههای متعددی به آفرینش هنری پرداخت.او تحسینکنندگان بسیاری یافت و البته منتقدانی نیز. در نقدهای اروپاییها گاهی او را در خط درست بلوز نمیدیدند. او در لباس رسمی اسموکینگ نوازندگی میکرد. به شکل آشکاری نوازندهای موفق در ارتباط با شنوندگانش بود. بیبیکینگ، با وجود پایبندی به اصل موسیقی آفریقایی تبار آمریکا، اما تفاوت بارزی با سنت نوازندگان و خوانندگان سیاهپوست آمریکایی - آفریقاییتبار داشت. درگیر الکل و مواد مخدر نبود. روال زندگیاش، با ثبات و منظم بود. بهصورت حیرتانگیزی در اجرای صحنه مصمم بود و علاقهمند. در سال بیش از 200 کنسرت برگزار میکرد. برای اجرای موسیقی، به اقصی نقاط جهان سفر میکرد اما پاتوق همیشگی او «کلوب بیبیکینگ» بود. جایزههای بسیاری ربود. به پشتوانه این همه بود که توانست جایگاه ساز گیتار را تثبیت کند... دو بار ازدواج کرد. هر دو بار به علت مسافرتهای بسیارش، زندگی خصوصیاش از هم پاشید. با
این همه، دارای پانزده فرزند و تا 2005 صاحب حدود پنجاه نوه بود. در همین حدود هم (50) آلبوم منتشر کرد.
نوازندگی بیبیکینگ ریشه در یک سنت قوی و دیرپای نوازندگی آفریقایی - آمریکایی داشت. او در یک مزرعه بزرگ پنبه در میسیسیپی آمریکا به دنیا آمد و در همانجا رشد یافت. مدتی در کلیسای روستایشان نوازندگی و خوانندگی کرد. برای تکمیل دانستههایش به نزد پسر عموی نابینایش مهاجرت کرد و به کمک و راهنمایی او بود که استعداد موسیقاییاش شکوفا شد. در بیست و شش سالگی نخستین گروه موسیقیاش را تشکیل داد. در رادیوهای محلی برنامه اجرا کرد و به مرور، شناخته شد. از اواخر دهه چهل میلادی به ضبط تک ترانههایش اقدام کرد. نزدیک به هفت دهه، نوازندگی بیوقفه کینگ، تاثیر ماندگاری بر سبک گیتارنوازی نسلهای بعدی گذاشت. این تاثیر منحصر به بلوز نبود و حتی نوازندگان سبک راک را نیز تحت تاثیر خود قرار داد و بر غنای آن سبک افزود.
وی در عرصههای اجتماعی نیز فعالیتهایی داشت. به دنبال ترور مارتین لوترکینگ در 1968 او به همراه چند خواننده دیگر کنسرتی را در حمایت از کارزار دفاع از ایدههای مارتین لوترکینگ برگزار کرد. در دهه 70، برای دفاع از حقوق زندانیان در آمریکا تلاشهای بسیاری کرد، انجمنی برای دفاع از حقوق آنان تاسیس کرد و در زندانهای متعددی برای زندانیان گیتار نواخت و آواز خواند. در تبلیغات برای مبارزه با بیماری دیابت، شرکت فعال داشت.
میتوان پرسید که او چه شیوهای در نوازندگی و نیز خوانندگی داشت و چه مقدار از آثار او تقلید از پیشینیانش بوده و چه مقدار ناشی از ابتکارات و ابداعات خود اوست؟ شیوه گیتارنوازی بیبیکینگ در جوانی، بیشتر تحت تاثیر نوازندگان پیشین قرار داشت. او در این سالها، ساعتهای بسیاری از روز را به شنیدن موسیقیهای پخش شده از رادیوهای محلی میگذراند و تلاش میکرد آنها را بنوازد. در این سالها او تنها در شیوه بلوز خودش را محصور نکرد، بلکه به خودآموزی در سبکهای مختلف، از جمله جاز نیز پرداخت. در این دوره، بیشتر تحت تاثیر خلاقیتهای هنری چارلی کریستین (۱۹۴۲- ۱۹۱۶) نوازنده بزرگ گیتار در سبک جاز قرار داشت. با این همه، او با علاقهای بسیار، پیگیر فعالیتهای دیگر هنرمندانی بود که به سبک بلوز به خصوص در شیکاگو فعالیت داشتند. شیوه و سبک نوازندگی بیبیکینگ، نقطه تلاقی همه این سبکها بود. سبکی فاخر، آرامشبخش، با پرشهای زیبای انگشتان روی دسته گیتار همراه با حسی بسیار قوی که شنونده را مسحور میکرد. البته، بدون نمایشهای کمیک روی دسته گیتار. سبکی که از سالهای پایانی دهه ۵۰ و سالهای نخست دهه۶۰ میلادی شکل گرفت، قوام یافت و تا پایان عمرش تدوام یافت. هر چند در واپسین دهه زندگیاش، دیگر نه از آن صلابت طنین محزون صدایش خبری بود و نه از استواری انگشتانش روی دسته گیتار. لرزش دستان و صدایش، نشان از چیرگی کهولت بر جسم او داشت. اما روح ناآرام او همچنان در تکاپو و شیدایی بود. سالهای دور در ترانهای که یادآور گذشتهها و گذشتنیها بود با حزنی جانسوز خوانده بود: «هیجانها فروکش میکند، همه چیزی پایان میپذیرد.» اکنون، خود او نیز پایان یافت و به خاطرهها پیوست و در خاطرها ماندگار شد، اما سبکی که او هفتاد سال در آن نواخت، مردمان بیشماری را در چهار گوشه دنیا به خود جلب کرد، روایتی توانمند بود از دردها و غمهای روزگار و هستی بشری. اما پسر سیاه بلوز، پیامآور سرور و شادی و امید نیز بود. در گفتوگویی گفته بود که انسان وجوه مختلفی دارد و من تلاش میکنم که با موسیقیام این وجوه رنگارنگ و متنوع انسان را به تصویر بکشم. غم و شادی را، ترس و هیجان را و نیز، امید و یأس را.
بیبیکینگ از کشتزارهای تفته پنبه و از محیطی فقرزده برخاست، نزدیک به هفتاد سال بهطور مستمر و خستگی ناپذیر خواند و نواخت. بیش از 15 هزار کنسرت برگزار کرد و زمانی که روی در نقاب خاک کشید، جهانی را تسخیر کرده بود. بیبیکینگ، هرگز ریشههای خود را فراموش نکرد. هر سال به ایندیانوولا، در میسیسیپی، شهر کوچکی که در آن زاده شده و بالیده بود، سفر میکرد و کنسرتی اجرا میکرد. همانجایی که حالا، موزه بیبیکینگ در آن قرار دارد. در 2005 به مناسبت 80 سالگی بیبیکینگ، شرکت معروف سازنده گیتار، گیبسن، هشتاد گیتار با نام لوسیل تولید کرد. نامی که بیبیکینگ پنج دهه پیش از آن به گیتار خود داده بود و برای او یکی از ترانههای معروفش را خوانده بود:
«صدایی که میشنوید از گیتار من است. نام او لوسیل است، من دیوانهوار عاشق اویم. او مرا از کشتزارها برکَند و برایم شهرت آوَرد....وقتی بخواهم پاپ بخوانم، لوسیل مرا همراهی نمیکند. او به غیر از بلوز، چیز دیگری نمیخواهد بنوازد... وقتی که تنها هستم، لوسیل با صدای مسحورکنندهاش، مرا از تنهایی نجات میدهد و احساسی برایم به ارمغان میآورد که به وصف در نگنجد. گاهی فکر میکنم که او دارد برایم گریه ساز میکند.»
نوازندگی بیبیکینگ ریشه در یک سنت قوی و دیرپای نوازندگی آفریقایی - آمریکایی داشت. او در یک مزرعه بزرگ پنبه در میسیسیپی آمریکا به دنیا آمد و در همانجا رشد یافت. مدتی در کلیسای روستایشان نوازندگی و خوانندگی کرد. برای تکمیل دانستههایش به نزد پسر عموی نابینایش مهاجرت کرد و به کمک و راهنمایی او بود که استعداد موسیقاییاش شکوفا شد. در بیست و شش سالگی نخستین گروه موسیقیاش را تشکیل داد. در رادیوهای محلی برنامه اجرا کرد و به مرور، شناخته شد. از اواخر دهه چهل میلادی به ضبط تک ترانههایش اقدام کرد. نزدیک به هفت دهه، نوازندگی بیوقفه کینگ، تاثیر ماندگاری بر سبک گیتارنوازی نسلهای بعدی گذاشت. این تاثیر منحصر به بلوز نبود و حتی نوازندگان سبک راک را نیز تحت تاثیر خود قرار داد و بر غنای آن سبک افزود.
وی در عرصههای اجتماعی نیز فعالیتهایی داشت. به دنبال ترور مارتین لوترکینگ در 1968 او به همراه چند خواننده دیگر کنسرتی را در حمایت از کارزار دفاع از ایدههای مارتین لوترکینگ برگزار کرد. در دهه 70، برای دفاع از حقوق زندانیان در آمریکا تلاشهای بسیاری کرد، انجمنی برای دفاع از حقوق آنان تاسیس کرد و در زندانهای متعددی برای زندانیان گیتار نواخت و آواز خواند. در تبلیغات برای مبارزه با بیماری دیابت، شرکت فعال داشت.
میتوان پرسید که او چه شیوهای در نوازندگی و نیز خوانندگی داشت و چه مقدار از آثار او تقلید از پیشینیانش بوده و چه مقدار ناشی از ابتکارات و ابداعات خود اوست؟ شیوه گیتارنوازی بیبیکینگ در جوانی، بیشتر تحت تاثیر نوازندگان پیشین قرار داشت. او در این سالها، ساعتهای بسیاری از روز را به شنیدن موسیقیهای پخش شده از رادیوهای محلی میگذراند و تلاش میکرد آنها را بنوازد. در این سالها او تنها در شیوه بلوز خودش را محصور نکرد، بلکه به خودآموزی در سبکهای مختلف، از جمله جاز نیز پرداخت. در این دوره، بیشتر تحت تاثیر خلاقیتهای هنری چارلی کریستین (۱۹۴۲- ۱۹۱۶) نوازنده بزرگ گیتار در سبک جاز قرار داشت. با این همه، او با علاقهای بسیار، پیگیر فعالیتهای دیگر هنرمندانی بود که به سبک بلوز به خصوص در شیکاگو فعالیت داشتند. شیوه و سبک نوازندگی بیبیکینگ، نقطه تلاقی همه این سبکها بود. سبکی فاخر، آرامشبخش، با پرشهای زیبای انگشتان روی دسته گیتار همراه با حسی بسیار قوی که شنونده را مسحور میکرد. البته، بدون نمایشهای کمیک روی دسته گیتار. سبکی که از سالهای پایانی دهه ۵۰ و سالهای نخست دهه۶۰ میلادی شکل گرفت، قوام یافت و تا پایان عمرش تدوام یافت. هر چند در واپسین دهه زندگیاش، دیگر نه از آن صلابت طنین محزون صدایش خبری بود و نه از استواری انگشتانش روی دسته گیتار. لرزش دستان و صدایش، نشان از چیرگی کهولت بر جسم او داشت. اما روح ناآرام او همچنان در تکاپو و شیدایی بود. سالهای دور در ترانهای که یادآور گذشتهها و گذشتنیها بود با حزنی جانسوز خوانده بود: «هیجانها فروکش میکند، همه چیزی پایان میپذیرد.» اکنون، خود او نیز پایان یافت و به خاطرهها پیوست و در خاطرها ماندگار شد، اما سبکی که او هفتاد سال در آن نواخت، مردمان بیشماری را در چهار گوشه دنیا به خود جلب کرد، روایتی توانمند بود از دردها و غمهای روزگار و هستی بشری. اما پسر سیاه بلوز، پیامآور سرور و شادی و امید نیز بود. در گفتوگویی گفته بود که انسان وجوه مختلفی دارد و من تلاش میکنم که با موسیقیام این وجوه رنگارنگ و متنوع انسان را به تصویر بکشم. غم و شادی را، ترس و هیجان را و نیز، امید و یأس را.
بیبیکینگ از کشتزارهای تفته پنبه و از محیطی فقرزده برخاست، نزدیک به هفتاد سال بهطور مستمر و خستگی ناپذیر خواند و نواخت. بیش از 15 هزار کنسرت برگزار کرد و زمانی که روی در نقاب خاک کشید، جهانی را تسخیر کرده بود. بیبیکینگ، هرگز ریشههای خود را فراموش نکرد. هر سال به ایندیانوولا، در میسیسیپی، شهر کوچکی که در آن زاده شده و بالیده بود، سفر میکرد و کنسرتی اجرا میکرد. همانجایی که حالا، موزه بیبیکینگ در آن قرار دارد. در 2005 به مناسبت 80 سالگی بیبیکینگ، شرکت معروف سازنده گیتار، گیبسن، هشتاد گیتار با نام لوسیل تولید کرد. نامی که بیبیکینگ پنج دهه پیش از آن به گیتار خود داده بود و برای او یکی از ترانههای معروفش را خوانده بود:
«صدایی که میشنوید از گیتار من است. نام او لوسیل است، من دیوانهوار عاشق اویم. او مرا از کشتزارها برکَند و برایم شهرت آوَرد....وقتی بخواهم پاپ بخوانم، لوسیل مرا همراهی نمیکند. او به غیر از بلوز، چیز دیگری نمیخواهد بنوازد... وقتی که تنها هستم، لوسیل با صدای مسحورکنندهاش، مرا از تنهایی نجات میدهد و احساسی برایم به ارمغان میآورد که به وصف در نگنجد. گاهی فکر میکنم که او دارد برایم گریه ساز میکند.»
ارسال نظر