کاسترو، پوپولیستی که ظاهر را بر نتیجه‌گرایی ترجیح می‌داد

جو کلین

من ۴۰ سال پیش با فیدل کاسترو ملاقات کردم و او واقعا خونسرد بود. من عضوی از نمایندگان آمریکایی اعزامی به کوبا به سرپرستی سناتور جورج مک‌گاورن بودم و ما کاسترو را در مزرعه برادرش رائول دیدیم. او در حالی که لباس رزمی معروفش را پوشیده بود، در یک جیپ روباز، در ابری از گرد و خاک ظاهر شد. سپس ما را به شهری در همان حوالی برد که در آنجا مثل یک کارچاق‌کن صمیمی با مردم کار می‌کرد. مردم شهر او را با اسم کوچک صدا می‌زدند. زنی که رد می‌شد صدا زد: «هی فیدل، دفعه قبل که اینجا بودی قول یک اتوبوس را به ما دادی. چی شد؟» کاسترو به یکی از دستیارانش گفت این موضوع را یادداشت کند و برای آن زن یک بستنی قیفی خرید.

 

این فیدلی بود که چپ‌های آمریکا به‌صورت غیرواقع‌گرایانه توصیف می‌کردند. ظاهر او افسانه‌ای بود، اما نتیجه‌گرایی... این فیدل و چه گوارا بودند که موی بلند و ریش را دوباره مد کردند؛ فیدل و چه گوارا بودند که مد لباس‌های غیررسمی را اختراع کردند (در دهه ۵۰، تنها کشاورزان و مکانیک‌ها سرهمی می‌پوشیدند). در دهه ۶۰ سبک لباس معترضان طبقه متوسط - جمعیتی که در سخنرانی مارتین لوتر کینگ در سال ۱۹۶۳ جمع شده بودند را چک کنید - به چریکی تغییر یافت. این یک مساله نسلی بود. فیدل جمعیتی را که پیراهن و کراوات پوشیده بودند، با لحن تند خطاب قرار می‌داد. وقتی او برای شرکت در نشست سازمان ملل به نیویورک آمد، در هتلی در هارلم (یکی از محله‌های شمال نیویورک که به مرکز کاری، فرهنگی و اقامتی سیاه‌پوستان معروف شده است) مستقر شد.

تاکید بر ظاهر به جای نتیجه، ویژگی متمایزکننده چپ‌ها در ۵۰ سال گذشته بوده است. بله، مطمئنا مسائل محتوایی زیادی وجود داشته، اما این مسائل عمدتا اجتماعی بوده است. وقتی قرار است برای دموکرات‌ها رای جمع شود، قوانین مربوط به سقط جنین بدون شک از قدرتمندترین و پرحرارت‌ترین مسائل است. چپ‌گراها همواره نسبت به مسائل مربوط به آزادی‌های مدنی علاقه بیشتری نشان داده‌اند تا نگرانی‌های عادی و روزمره؛ مسائلی مثل توجه به مشکلاتی چون برابری نژادی. اگر به صحبت‌های «ترقی‌خواهان» در مورد فقر، کسب‌وکارهای کوچک، تحصیلات عمومی و توسعه خدمات دولتی گوش دهید، چیز جالبی برای گفتن ندارند. آنها فقط موضع دارند، نظریه ندارند. آنها به‌طور انعطاف‌پذیری از «عمل‌گرایان» رنگارنگی حمایت می‌کنند که خودشان نماینده بدنه‌ای که ادعای آن را می‌کنند نیستند. این عمل‌گرایان ناگزیر بیشتر شبیه فیدل هستند تا نلسون ماندلا. کاسترو نماد چپ‌گرایی بود، نماد تاکید بر ژست به جای نتیجه‌گرایی، نماد بستنی دادن به جای تهیه اتوبوس! و حالا داستان چپ با خشم اودیپی ظاهرگونه در کل آمریکا، به‌ویژه توسط رسانه‌ها، پذیرفته شده است. هیچ کاندیدای ریاست جمهوری‌ای به اندازه ترامپ ظاهر را به نتیجه‌گرایی ترجیح نداده است.

توییت‌های انحرافی او در مورد تقلب در آرا و سوزاندان پرچم همگی پوپولیستی است. جست‌وجوی او برای انتخاب یک وزیر امور خارجه به یک شوی زنده تلویزیونی تبدیل شده است. بنابراین، وقتی ترامپ بیانیه‌ای کاملا شفاف در مورد مرگ فیدل کاسترو منتشر کرد، خوشحال و کمی متحیر شدم. ترامپ در این بیانیه گفت: «امروز دنیا شاهد مرگ دیکتاتوری بی‌رحم است که نزدیک به شش دهه به مردمش ظلم کرد. میراث فیدل کاسترو جوخه‌های آتش، تاراج، رنج غیرقابل تصور، فقر و نفی حقوق اساسی بشر است.» به سال ۱۹۷۵ برگردیم، زمانی که از آن گروه در سفر رسمی جدا شدم و به یک کلیسای کاتولیک در هاوانا رفتم تا مخالفانی را بیابم. مردی را یافتم که زندانی شده بود و هم به دست فولجنشیو باتیستای دیکتاتور راست‌گرا و هم به دست رژیم کاسترو مورد شکنجه قرار گرفته بود. از او پرسیدم فکر می‌کند آمریکا باید چه سیاستی در قبال کوبا اتخاذ کند. او گفت: «تحریم‌ها را پایان دهد. ما را به رسمیت بشناسد!» کاستروها به پلیدی آمریکا و تحریم‌های آن به‌عنوان بهانه‌ای برای فقر ناشی از سوسیالیسم و قوانین نظامی خود نیاز داشتند. آنها هیچ‌گاه نمی‌توانستند در برابر جریان آزادی - و تجارت - که جزیره آنها را دربرمی‌گرفت، مقاومت کنند. موتان‌ها، شلوارهای پاچه‌گشاد و تلویزیون‌های رنگی سلاح‌های قدرتمندی در برابر تمامیت‌خواهی بودند. من فکر می‌کردم دهه ۶۰ میلادی برای من همان روز در هاوانا به پایان رسید. سبک انقلابی یک حیله بود. شعار «عدالت اجتماعی» همان‌طور که یک جوان اهل مسکو در سال ۱۹۸۹ به من گفت در واقع به معنی «برابری فقر» است. بین آزادی و برابری باید توازنی وجود داشته باشد، اما آزادی همیشه مهم‌تر است.

منبع: مجله Time